تابهحال شده به این فکر کنید که چه کارهایی از عهدهی قوهی تخیلتان برمیآید؟ با «خیال کردن» به چه چیزهایی میتوان رسید؟ آیا نمیتوان گفت که تمام پیشرفت بشر به لطف قوهی تخیلش بوده است؟ تمام ساختههای جهان، ابتدا از قوهی خیال یک انسان پروبال گرفته است. یک معمار ابتدا ساختمانش را خیال میکند و سپس با مصالح و ملات به خیالش حیات میبخشد؛ یا مثلاً مخترع برای اختراع اولین صندلی چوبی جهان، ابتدا طرح آن را در خیال خود مجسم کرد و سپس با چوب مشغول به کار شد و به آن طرح خیالیاش حیات بخشید. همهی جنبههای ریزودرشت زندگیمان به خیال وابسته است؛ چه متوجه آن باشیم چه نباشیم. این همان کاری است که یک نویسنده هم انجام میدهد. ابتدا داستان را در تخیلش میپروراند و سپس آن خیالش را با کلمات خلق میکند. نمایشنامهی پلکان[۱] هم از این قاعده مستثنا نیست؛ اما تفاوت جالبی وجود دارد. نویسنده، اکبر رادی، عامل و انگیزهی نوشتن پلّکان را در اختیارمان قرار داده است. در یادداشت آغازین نمایشنامه میگوید که روزی برایش از فرد گمنامی نامهای آمده است. 3 قطعه عکس نیز ضمیمهی نامه شده بود. نویسندهی نامه از اکبر رادی خواهش کرده که «چنانچه تحلیل یا تفسیری روی عکسها داشتید، مرا به پاسخی یاری کنید.»
آلبوم را باز کردم. سه عکس بود در سه برگ: عکس اول مرد جوانی ورزیده و مجعد که زیر سایبان گالیپوش قهوهخانه بر لب تختی چُندک زده بود و عرقگیر آستین کوتاهی به تن داشت [...] عکس دوم همو بود؛ اما اینجا کمی پر. کتی به دوش داشت. پاشنهی کفشها خوابیده [...] عکس سوم باز همو بود. رُب دشامبر بتّه جقّه پوشیده، جلوی پردهی سنگین منگولهدار ایستاده. اینجا دیگر عاقله مینمود و پنجاهساله میزد.[۲] من روزها و هفتهها به این سه قطعه عکس خیره ماندهام؛ ولی اعتراف میکنم که برداشت من از رابطهی سه تصویر همیشه گنگ و مغشوش بوده است. آیا این یک چیستان بود؟ یا خزیدن مارمولکی بر پلّکان مارپیچی؟ یا پارهای ناقص از سیمای محرمانهی مردی که به یمن استعداد از زیر آن سایبان روستایی، خود را به این صندلی لویی رسانده است؟[۳]
«پرسش» باعث به راه افتادن قوهی تخیل میشود و این پرسشها هستند که معمولاً به خلق چیزی میانجامند و از برآیند همین پرسشها، پلّکان خلق شده است. پلّکان لحظات دراماتیکی را در آبوهوای شمالی رشت ایجاد میکند. هر تابلو مکان متفاوتی دارد؛ اما اتفاقها بهطورکلی در رشت و اطرافش رخ میدهند. نمایشنامهای در ۵ پرده که بر گرد شخصیتی به نام بُلبُل میچرخد. در تابلوی اول، بُلبُل، «مرد جوان و بیستوهشت سالهای است با عرقگیر و خال اژدهایی که روی بازو کوبیده. سرش طاس پیسدار است و کیسهی چرمی کوچکی به گردن آویخته» [۴]. وضع مالی بُلبُل مناسب نیست و آه در بساط ندارد؛ اما بهشدت مغرور است و تمسخر اطرافیان بر سر مسائل مالی را برنمیتابد. از سر همین تمسخرهاست که دستش به دزدی میرود و پولی به چنگ میآورد. حرص و مال دوستی بُلبُل چشمان او را کور کرده است و از هر کاری برای رسیدن به ثروت استفاده میکند. در چهار تابلوی بعدی، بُلبُل با هر دوزوکلکی که شده به مال و ثروت خود میافزاید و رفتهرفته زندگیاش از این رو به آن رو میشود. درواقع نام نمایشنامه اشارهای به وضعیت زندگی بُلبُل دارد. پلّکان پنج تابلو دارد که پنج برهه از زندگی بُلبُل را نمایش میدهد و وضع مالیاش در هر تابلو نسبت به تابلوی پیشین یک «پله» بهتر شده است. حتی از یک جا به بعد نام خود را عوض میکند و از بُلبُل به مهندس مسعود تاج تغییر نام میدهد. در دنیای نمایشنامهی پلّکان، «پول» همه را کنترل میکند؛ یکی برای به دست آوردنش به هر کار کثیفی دست میزند و دیگری همسرش در بستر بیماری افتاده است؛ اما حاضر به دزدی نمیشود.
اکبر رادی یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان معاصر ایران است. او به «خودبسندگی متن» اعتقاد دارد. عدهای از نمایشنامهنویسان معتقدند که متن نمایشی با اجرا کامل میشود؛ اما رادی معتقد است که متن بهخودیخود باید کامل باشد. تمام دیالوگها به زبان محاورهای نوشتهشدهاند؛ مثلاً آرمن با لهجهی ارمنی صحبت میکند و دیالوگهای او با لهجهی ارمنی نوشته شدهاند؛ یعنی بهجای «فتحه» از «آ» استفاده شده است:
آرمن: سالام بلبل جان... چی کار میکنی تو؟
بُلبُل: اسّینُ وَالّام... حرضت میرزا ابو آرمن قاراپتیان!
آرمن: اینام سه تا فیلیپس!
بُلبُل: قربانت بچرخم! «پیرسرا»ی مارو که روشن کردی داداش.
آرمن: واستا کنار، فاقاط تاماشا کن...[۵]
پلّکان، تلاش نویسنده برای کشف واقعیت آن عکسها است. نمایشنامهای که مسیر جستجوی نویسنده را به نمایش میگذارد. «اگر وظیفهی قلم، اجرای عدالت در جهانی است که عرضه میکند؛ پس به حرمت قلم، به آن پنج قطره خونی که از زیر جلیقهی مشکلی به پنج پله چکیده است، شهادت میدهم که در این جستوجو وسوسهای جز اجرای عدالت نداشتهام.»[۶]
[۱]- پلّکان؛ اکبر رادی؛ نشر قطره؛ تهران؛ 1392
[۲]- آقای رادی این تصاویر را با جزئیات بیشتری در کتاب توصیف کردهاند که برای رعایت اختصار از آوردن آن جزئیات پرهیز کردهام.
[۳]- رادی (1392:9 تا 1392:11)
[۴]- همان (1392:19)
[۵]- همان (1392:68)
[۶]- همان (1392:11)