ورود به آوانگارد

تراژدی حاصل از شک

درنگی بر نمایشنامه‌ی اتللو اثر ویلیام شکسپیر

عاطفه درستکار
سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳

مروری کوتاه بر زندگی شکسپیر

شکسپیر در ۲۶ آوریل ۱۵۶۴ در استراتفورد[1] متولد شد. پدرش، جان شکسپیر، از ثروتمندان شهر بود که در تجارت‌های بسیاری شرکت داشت. مادر ویلیام از خانواده‌ای اصیل و زمین‌دار بود. ویلیام تحصیلاتش را در مدرسه‌ای در استراتفورد به پایان رساند و در آنجا با زبان لاتین، خواندن و نوشتن به لاتین، مورخان و شاعران کلاسیک آشنا شد. او به دانشگاه نرفت ‌و در سن ۱۸ سالگی با  آن هیثوی که ۸ سال از او بزرگ‌تر بود ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. 

داستان‌های زیادی درباره‌ی زندگی ویلیام از تولد آخرین فرزندش تا بر سر زبان افتادن اسم او در لندن گفته شده است که به طور خلاصه می‌توان به آنها اشاره کرد: او مدتی در فقر به سر می‌برد و از ناچاری گوزنی می‌دزدد و به همین علت با یکی از نجیب‌زادگان محلی به مشکل می‌خورد، زمانی هم برای امرار معاش به تدریس پرداخت. ورودش به حرفه و دنیای تئاتر ظاهراً این بوده که او مسؤول نگهداری از اسبان تماشاگرانی شده بود که به تئاتر می‌آمدند.

شکسپیر مدتی بعد عضو یک کمپانی بازیگران به نام مردان لرد چمبرلین[2] شد و تا اواخر حرفه‌اش در این کمپانی بود و تعدادی از آثار معروف خود را مانند شاه‌لیر، مکبث، حکایت زمستان و طوفان زمانی نوشت که در کمپانی مشغول به کار بود. اولین یادداشت‌های او دو شعر بلند به نام‌های ونوس و آدونیس[3]  و تاراج لاکریس[4]  بود که در لندن منتشر شد.

او در دوره‌ای به تئاتر پیوست که هنر پیشگی و نمایشنامه نویسی حرفه‌ای محترم تلقی نمی‌شد و  تنها طبقه اعیان و مردم فقیر بودند که به نمایش تمایل داشتند و طبقه‌ی متوسط آن را خلاف شئون خود می‌دانستند زیرا این طبقه به شدت تحت تأثیر آموزه‌های مذهبی بودند.

شکسپیر در ۱۵۹۷ در نمایشنامه‌ای کمدی مقابل ملکه الیزابت اول در قصر بازی کرد و از آن زمان به بعد مورد حمایت خاندان سلطنتی قرار گرفت. او بعد اینکه به تمکن مالی رسید در تماشاخانهٔ کلوب سهیم شد. هر چند این تماشاخانه در سال ۱۶۱۳ سوخت و سال بعد دوباره افتتاح شد اما شکسپیر در آن افتتاحیه حضور نداشت.

ویلیام شکسپیر ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی در پنجاه و دو سالگی درگذشت. جسدش را دو روز بعد در کلیسای مقدس ترینیتی به خاک سپردند. علت مرگ او ظاهراً طبیعی است اما داستانی در این باره وجود دارد که گفته شده او بعد از نوشیدن الکل زیاد به همراه دو نویسنده‌ی دیگر، بن جانسون و مایکل درایتون مریض شد و چشم از دنیا فرو بست. 

سبک نمایش‌نامه‌نویسی شکسپیر

او در مجموع ۳۸ نمایشنامه، دو شعر روایی و ۱۵۴ شعر غنایی از خود به یادگار گذاشته است. هیچ نسخه‌ی خطی‌ای از نمایشنامه‌های او به دست ما نرسیده است و ما آثار موجود از او را مدیون گروه بازیگران کمپانی شکسپیر هستیم که بعد از مرگ شکسپیر، نمایشنامه‌هایش را برای چاپ جمع‌آوری و آماده کردند. این یادداشت‌ها تنها ۳۶ تا از نمایشنامه‌های او را شامل می‌شدند.

شکسپیر را پدر نمایشنامه نویسی انگلستان می‌دانند، میراث شکسپیر بسیار غنی و گوناگون است؛ نمایشنامه‌های او اقتباسات بی‌شماری از فرهنگ‌ها و ژانرهای مختلفی دارد و آثارش هم‌چنین حضور پررنگی روی صحنه‌ی تئاتر و فیلم‌های بسیاری داشته است. نمایشنامه‌های وی را به تراژدی و کمدی و نمایشنامه‌های تاریخی تقسیم می‌کنند.

از آثار معروف او می‌توان به هملت، مکبث، اتللو، تاجر ونیزی، رومئو و ژولیت، ریچارد سوم و رویای شب نیمه تابستان اشاره کرد.

اقتباسات

چند فیلم بر اساس این نمایشنامه ساخته شده‌اند.

۱.اتلو (۱۹۰۶) به کارگردانی ماریو کازرینی.

۲.اتلو (۱۹۲۲) به کارگردانی دیمیتری بوچووتسکی.

۳.اتلو (۱۹۵۲) به کارگردانی اورسن ولز.

۴.اتلو (۱۹۵۵) به کارگردانی سرگی یوتکویچ.

۵.اتلو (۱۳۶۵) به کارگردانی استوارت برج.

۶.اتلو (۱۳۹۵) به کارگردانی آلبوم پارکر.

دو فیلم اول صامت هستند. فیلم سوم که ساخت مراکش و ایتالیاست، برنده‌ی جایزه‌ی نخل طلایی در جشنواره‌ی کن ۱۹۵۲ شد. جالب این است که فیلم‌های نام‌برده هر کدام در کشورهای مختلفی از روسیه گرفته تا امریکا ساخته شده‌اند.

لارنس فیشبرن در نقش اتللو در فیلم اتلو (۱۹۵۵) به کارگردانی سرگی یوتکویچ

ترجمه‌های فارسی اتللو

این اثر را محمود اعتماد زاده م.ا. به آذین، عبدالحسین نوشین، مهدی نصیری دهقان، علی امام‌زاده و چند مترجم دیگر به فارسی ترجمه کرده‌اند که دو ترجمه‌ی اول معروف‌تر است. در ترجمه‌ای که استفاده شده است یک نکته قابل ذکر است که طبق گفته‌ی مترجم (به آذین) اسامی بر اساس تلفظ ایتالیایی آن‌ها آورده شده است و اختلاف در تلفظ اسامی بین دو ترجمه به همین سبب است.

اتللو | نشر دات

نویسنده: ویلیام شکسپیر ناشر: دات قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

اتللو | نشر قطره

نویسنده: ویلیام شکسپیر ناشر: قطره قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 90,000 تومان

معرفی نمایشنامه

اتللو یا  اتلو تراژدی عاشقانه‌ای‌ است که تلخی آن ناشی از یک سوء‌تفاهم است. این نمایشنامه در سال ۱۶۰۴ و بر اساس داستان کاپیتان مغربی از سینسیو، نویسنده‌ی ایتالیایی، نوشته شده است.

اتللو اثری در پنج پرده است. غالباً نمایشنامه‌های کلاسیک در پنج پرده نوشته می‌شدند و نمایشنامه‌نویسان این نکته را اغلب رعایت می‌کردند.

عنوان از دیگر عناصر نه فقط نمایشنامه بلکه هر اثر است که باید جذاب و گیرا باشد و توجه مخاطب را جلب کند. عنوان بیشتر نمایش‌نامه‌های کلاسیک بیشتر نام شخصیت اصلی نمایش است، از آثار اوریپید گرفته تا اتللو‌ی شکسپیر. 

موضوع این اثر مانند بیشتر نمایشنامه‌های شکسپیر عواطف و احساسات بشری است. هر چند که احساساتی که شکسپیر در این اثر به نمایش گذاشته شاید کم‌عمق‌تر از احساسات انسانی هملت و مکبث باشد اما باز هم جای صحبت و درنگ دارد. 

این نمایش به نوعی عشق را زیر ذره‌بین خود گذاشته است، عشقی نامقبول و نامتعارف.

از دیگر موضوعاتی که در این نمایشنامه به آن‌ پرداخته شده است، می‌توان به تبعیض نژادی، حسادت و جاه‌طلبی اشاره کرد. هر کدام این خصائل در یک کاراکتر قابل مشاهده‌ است، برای مثال نژاد و ترک بودن اتللو بسیار مورد بحث و تمسخر قرار می‌گیرد، حسادت و جاه‌طلبی در یاگو کاملاً آشکار است. 

شخصیت اصلی داستان، اتللو، از بزرگان مغرب‌زمین است که در ونیز خدمت می‌کند. او دلباخته‌ی دختر سناتور برابانسیو می‌شود و دور از چشم پدر با دسدمونا ازدواج می‌کند. عشق بین اتللو و دسدمونا در آن روزگار عجیب و نامتعارف بود و در آخر هم سرانجامی جز جدایی نداشت. اینکه اتللو‌ی جنگجو و مغربی با دختر زیبای یک سناتور ازدواج کند، قطعاً مقبول نیست. اما خواننده با پیشروی در ماجرا به خوش‌سیرتی و نرم‌خویی اتللو پی می‌برد که عکس ظاهر و صورتش است. همانطور که دسدمونا در یک جمله از عشقش به اتللو دفاع می‌کند. «چهره‌ی اتللو را من در روح او دیده‌ام.» (شکسپیر، ۱۳۹۹: ۳۳)

اتللو و دسدمونا هر دو به دنبال عشق‌اند و در بین راه فقط یک بدگمانی و تصمیم نابجا مسیرشان را از هم جدا می‌کند. 

کاراکتر برجسته‌ی دیگر این نمایشنامه یاگو، پرچمدار اتللو است. به نوعی می‌توان او را عنصر جهت‌دهنده دانست چرا که هر حرف و عملش مسیر داستان را تغییر می‌دهد. از نکات قابل توجه درباره‌ی او عمق تأثیرگذاری‌اش بر سایر کاراکتر‌هاست. این ثأتیر هم ناشی از سیاست اوست، انگار که با یک شخص بسیار زیرک و سخندان مواجهیم که مکان و زمان بجای هر حرف را می‌داند. یاگو شخصیت منفی و تاریک داستان است که برای رسیدن به هدفش از هیچ کاری دریغ نمی‌کند، چه زخم زدن باشد چه تحریک به قتل. با اینکه حرف‌های یاگو مغرضانه است و با تغییر مخاطبش، حرف‌‌هایش هم رنگ دیگری می‌گیرد اما از بین گفتار او تا حدی می‌شود به طرز فکر حقیقی‌اش پی برد. برای همین چند دیالوگ او برای رسیدن به این مقصود آورده شده است.

«پس نتیجه می‌گیریم که آنچه شما نام عشق بدان داده‌اید جوانه یا سر‌شاخه‌‌ای است که می‌توان برید.» [5]

«درستکاری دیوانگی است و کسی را که بدان پایبند است از پای می‌اندازد.»[6]

«شرف جوهری است که به چشم نمی‌آید. چه بسا کسان که شرف ندارند و شرافتمند می‌نمایند.»[7]

کاراکترهای دیگر داستان هر یک نقشی بسزا در مرگ دسدمونا دارند. هر کدام ناخواسته با حرف‌ها و کارهاشان اتللو را به بدبختی نزدیک‌تر می‌کنند، هر چند که خودشان هم از ورطه‌ی این گرداب ‌بی‌نصیب نمی‌مانند.

«اشخاص داستان شکسپیر تحت تأثیر عواطف و اصول کلی که همه‌ی اذهان را به هیجان می‌آورد، رفتار می‌کنند و سخن می‌گویند و همهٔ نظام زندگی به حرکت خود ادامه می‌دهد. در داستان دیگر شاعران شخص غالباً یک فرد است اما در آثار شکسپیر غالباً نمودار یک نوع است.»[8]

اگر بخواهیم این مطلب را بازتر کنیم می‌توان گفت که شکسپیر در آثارش به خوبی طبیعت بشری را به نمایش می‌گذارد و از این جهت مورد ستایش منتقدان بسیاری است. عواطف انسانی در هر کاراکتر داستان همان‌گونه که در واقع هستند بروز می‌کند و با به نمایش گذاشتن خوی طبیعی انسان حتی می‌توان گفت آثارش آموزنده است و خواننده را آگاه می‌کند. خواننده با خواندن آثار او و پی بردن به اعمال هر کاراکتر به فکر فرومی‌رود و طرح داستان اتللو هم چنین است. احساسات لطیفی که عشق در یک مغربی جنگجو به وجود می‌آورد برای همگان محسوس است این به این معنا نیست که ما از آن حس بی‌خبریم اما با خوانش داستان بیشتر به لطافت عشق پی‌می‌بریم. هر چند که روی دیگر عشق هم نشان می‌دهد و فقط به فضیلت اشاره نمی‌کند. رذیلت عشق هم در معرض توجه است، اینکه انسان می‌تواند از عشق به نفرت برسد.

کاراکترهای اتللو برخی بی‌گناه و برخی گناه‌کارند. دسدمونا عاشقی که برخلاف خواست پدرش با اتللو ازدواج می‌کند و این کار از یک دختر در آن روزگار بس بعید است و عاقبتش هم مرگ و نافرجامی در عشق است. اتللو هم در ابتدا گناه‌کار به نظر می‌رسد اما او هم به تحریک یاگو آلوده به قتل و گناه می‌شود. از همه گناه‌کارتر یاگو است که قبل‌تر درباره‌اش کمی صحبت شد.

بخش‌هایی از دیالوگ‌های یاگو آورده شده است که مهر تأییدی بر حیله‌گری اوست.

رودریگو: نمی‌توانم همچو چیزی را از او باور کنم. این زن یک پارچه تقوی و خصال پسندیده است.

یاگو: کدام خصال پسندیده! برو، صافش بی‌دُرد نیست. اگر خصال پسندیده داشت، هرگز به این مغربی دل نمی‌باخت. پسندیده، هوم! مگر ندیدی کف دستش را نوازش می‌کرد؟ مگر توجه نداشتی؟ 

رودریگو: چرا داشتم، ولی محض ادب بود و بس.

یاگو: از شهوت بود، حاضرم دستم را ببرند! (شکسپیر، ۱۳۹۹: ۵۰)

یاگو: باور کنید که این همه از دوستی صادقانه و مهربانی بی‌غش من است.

کاسیو: صمیمانه باور دارم. فردا صبح زود می‌روم و از دسدمونای پاکدامن تمنا می‌کنم تا در کار من وساطت کند.(همان: ۶۶)

احساسات خوب و بد انسانی و حسرت‌، اندوه، عشق، حسادت و انتقام مسائلی هستند که شکسپیر خواننده را متوجه آن می‌سازد. این عواطف همگی در وجود تمامی انسان‌ها ریشه‌ دارند اما هر کس برخورد متفاوتی در برابر خوبی و بدی اتخاذ می‌کند. این که فرمانروا زندگی را در یک دیالوگ به تصویر می‌کشد برای همه محسوس و آشناست.

«آنچه روزگار می‌ستاند نگهداریش محال است، اما شکیبایی لطمات سرنوشت را به بازی می‌گیرد. کسی که مالش را دزدیده‌اند و لبخند می‌زند، خود چیزی از کف دزد می‌رباید؛ و آن کس که بیهوده افسوس می‌خورد از مایه‌ی خود می‌دزدد.»[9]

تبدیل عشق به نفرت ممکن است برای بسیاری اتفاق افتاده باشد. هدف از گفتن این مطالب بیان این نکته بود که اتللو چیز جدیدی را به تصویر نمی‌کشد یا سعی در تعلیم نکته‌ای جدید ندارد بلکه او از موضوعاتی استفاده می‌کند که همه با آن آشنا هستند و برجستگی شکسپیر در شیوه‌ی دیالوگ‌پردازی و شخصیت‌پردازی اوست که به لذت‌بخشی نمایشنامه‌هایش اضافه می‌کند.

شکسپیر و عشق نافرجام موضوعی قابل بررسی است. در رومئو و ژولیت هم عاشقان به هم نمی‌رسند و پایان هر دو مرگ است. شاید بتوان گفت همین مرگ هم به نمایش جنبه‌ی تراژدی می‌دهد. پایان تلخی که در انتظار دسدمونا و اتللو بود اما آنها انتظارش را نداشتند.

لیستی از آثار معروف او با ذکر ژانر نمایشنامه:

۱. تیتوس اندرونیکوس (تراژدی)
۲. تلاش بیهوده عشق (کمدی)
۳. کمدی اشتباهات (کمدی)
۴. رومئو و ژولیت (تراژدی)
۵. دو نجیب زاده ی ورونا (کمدی)
۶. رویای یک شب نیمه تابستان (کمدی)
۷. تاجر ونیزی (کمدی)
۸. رام کردن زن سرکش (کمدی)
۹. زنان شوخ طبع وینزر (کمدی)
۱۰. هیاهوی بسیار برای هیچ (کمدی) 
۱۱. آنچه دلخواه توست (کمدی)
۱۲. شب دوازدهم (کمدی)
۱۳. قیصر (ژولیوس سزار) (تراژدی)
۱۴. آنچه به نیکی پایان پذیرد نیک است (کمدی)
۱۵. هاملت (تراژدی)
۱۶. کلوخ انداز را پاداش سنگ است (کمدی)
۱۷. ترویلوس و کرسیدا (کمدی-تراژدی)
۱۸. اُتللو (تراژدی)
۱۹. لی یر شاه (تراژدی)
۲۰. مکبث (تراژدی)
۲۱. آنتونی و کلئو پاترا (تراژدی)
۲۲. تیمون آتنی (تراژدی)
۲۳. کوریولانوس (تراژدی)
۲۴. پریکلس (تراژدی)
۲۵. سیمبلین (تراژدی)
۲۶. توفان (کمدی)
۲۷. داستان زمستان (کمدی)

همه‌ی این آثار را علاءالدین پازارگادی در کتابی به نام « مجموعه آثار نمایشی ویلیام شکسپیر » به فارسی ترجمه کرده است.


[1]- Stratford

[2]- The Lord Chamberlain’s Men

[3]- Venus and Adonis

[4]- The Rape of Lucrece

[5]- شکسپیر، ۱۳۹۹: ۳۵

[6]- همان : ۸۹

[7]- همان: ۱۰۵

[8]- دیچز، دیوید، ترجمهٔ غلامحسین یوسفی، تهران؛ نشر علمی: ۱۳۹۴: ۱۴۳

[9]- همان: ۳۰