نزدیکهای طلوع است. هوا سرد و یخزده است؛ اما با این حال درختان آلبالو شکوفه زدهاند و خودنمایی میکنند. لوپاخین و دونیاشا منتظر آمدن مادام رانوسکی هستند. لوپاخین دوست خانوادگی مادام رانوسکی است و دونیاشا ندیمهی خانگی باغ آلبالو است. ۵ سال است که مادام رانوسکی به پاریس رفته و حالا بالاخره به خانهی مادریاش برمیگردد. جایی که تمام درختان و اتاقهایش را خاطرات شیرین کودکیاش تسخیر کرده است. بالاخره مادام رانوسکی به همراه دخترش، آنیا و دخترخواندهاش، واریا میرسند. رانوسکی از دیدن دوبارهی خانه بهشدت هیجانزده میشود و مشغول گفتگو میشود؛ اما گفتگوی آنیا و واریا نگرانکننده است. آنیا چند ماهی به پاریس رفته بود و وضع زندگی فلاکتبار مادرش را دیده بود؛ مادرش بیحساب و کتاب پول خرج میکند و با اینکه میداند خانوادهاش در شرف ورشکستگی است؛ اما بازهم کار خاصی انجام نمیدهد. بانک قرار است باغ آلبالو را برای پرداخت بدهیهای خانواده به حراج بگذارد. با این حال باز هم رانوسکی هیچ کاری انجام نمیدهد و حتی به توصیههای معقول لوپاخین اعتنا نمیکند.
نمایشنامه باغ آلبالو[۱] آخرین اثر آنتون چخوف پیش از مرگ زودهنگامش است. این نمایشنامه در سال 1903 نوشته شد و برای اولین بار در سال 1904 در تئاتر هنری مسکو اجرا شد؛ کمی بعد در ماه ژوئیه چخوف در سن ۴۴ سالگی از دنیا رفت. باغ آلبالو هیچ نقطهی عطف یا هیجان شدیدی ندارد؛ همهچیز با ریتم زندگی عادی سپری میشود. داستان نمایشنامه هم کمدی و هم تراژدی است. هیچکدام از کاراکترها بر دیگری برتری خاصی ندارد و حضور همهی آنها برای نمایشنامه الزامی است. لحظهها به صورتی گذرا ثبت میشوند؛ بهگونهای که یادآور شکل اصلی زندگی باشند. کاراکترها مدام در «آن»های گذرای زندگیشان غرق میشوند. «اینها همه ملهم از امپرسیونیسم است که مهد آن فرانسه بوده و چخوف نمایندهی اصلی این جریان در روسیه است.»[۲]
«کشمکش با حافظه و خاطرات» یکی از مضامین اصلی باغ آلبالو است. خاطرات به دو طریق عمل میکنند: یکی بهعنوان منبع هویت فردی و دیگری بهعنوان مانعی برای دستیابی به خوشحالی. تمام کاراکترها برای یادآوری خاطرات خود کشمکش دارند؛ اما تفاوتشان در علت انجام این عمل است. مادام رانوسکی برای فرار از زمان حال در گذشتهها غوطهور میشود. با اینکه گذشتهها هم برایش بهصورت کامل خوشایند نیستند. خود باغ خاطرهی غرقشدن پسرش را برایش زنده میکند. برای لوپاخین خاطرات بهگونهای سرکوبگر عمل میکنند. گذشته برای او ابداً خوشایند نیست؛ دهقانزادهای که تمام اجدادش در این باغ نوکر و کلفت بودهاند. برای همین شخصیت امروزش مدام در حال تقلا برای پوشاندن گذشتهاش است؛ لباسهای شیک و گرانقیمت میپوشد و سعی میکند از شکسپیر نقلقول کند. چخوف از زبان تروفیموف این غوطهوری در خاطرات را به چالش میکشد:
«ما عقب ماندهایم. ما حداقل دویست سال عقب افتادهایم. ما هنوز چیزی به دست نیاوردهایم. موقعیت معینی در برابر گذشته نداریم. کاری غیر از نظریهبافی و شکایت از درد غربت و عرقخوری نمیکنیم. واضح است که اگر بخواهیم زندگی در حال را شروع کنیم، باید قبل از هر چیز گذشته را جبران کنیم و آن را ببوسیم و کنار بگذاریم. جبران گذشته فقط با رنج امکان دارد. با رنج و زحمت مدام و وحشتناک میسر است.»[۳]
باغ آلبالو نیز مانند اکثر آثار چخوف لایهلایه است. در لایهی ظاهری، اثر در چشم ما به عنوان اثری واقعگرا دیده میشود که میخواهد بخش یا بریدهای از یک زندگی را به ما نشان دهد؛ اما در لایههای زیرین آن نمادهایی دیده میشود که باغ آلبالو را بیشتر به نمادگرایی نزدیک میکند تا واقعگرایی. خود «باغ آلبالو» کارکردی نمادین دارد. بر اساس توصیف کاراکترها مساحت باغ آلبالو حدوداً ۲۵۰۰ هکتار است و این مساحت بهقدری است که در حوالی آن هیچ باغ آلبالویی به این عظمت دیده نمیشود. این باغ عظیم قطعاً محصول زیادی دارد؛ اینکه با این همه محصول و با این همه فروش باز هم کفاف زندگی مادام رانوسکی و ولخرجیهایش را نمیدهد، خود نمادی برای نشان دادن شدت ولخرجی او است. باغ برای خاطرات کاراکترها نیز کارکردی نمادین دارد. هرکس بنا به تصورات شخصی خود باغ را به یک شکل میبیند. برای رانوسکی باغ یادآور خاطرات خانوادهاش است؛ به قدری که در جایی به اشتباه مادر فوتکردهاش را در باغ میبیند و بعد متوجه میشود که صرفاً یک درختِ پر از شکوفه را با مادرش اشتباه گرفته است.
از طرف دیگر، باغ آلبالو وضعیت زندگی آن زمان روسیه را روایت میکند. تروفیموف از شکاف طبقاتی میگوید؛ از اینکه بیشتر روشنفکران روسی «عقب هیچ و پوچ» میگردند و صرفاً حرفهای گنده میزنند؛ در حالیکه وضع بیشتر مردم بد است و زندگی درستی ندارند. پس از توصیف تیرگی موجود، تروفیموف از خوشبینیاش به آینده سخن میگوید. امیدواری او به قدری است که با تمام ناامیدی دیگر کاراکترها مبارزه میکند. امروز میدانیم که این امیدواری چخوف که در تروفیموف بروز داده شده، خیلی هم بیراه نبوده است. تقریباً 15 سال بعد نظام تزاری روسیه سقوط کرد و انقلاب سرخ به پیروزی رسید.
گایف | فایدهاش چیست؟ آخرش که میمیریم! |
تروفیموف | کسی چه میداند؟ اصلاً مقصودتان چیست که آخرش میمیریم؟ شاید انسان صد حس داشته باشد که در موقع مرگ، فقط پنج حس آشنا و معروفش از بین برود و نودوپنج حس دیگرش زنده بمانند.[۴] |
باغ آلبالو | نشر قطره
نویسنده: آنتون چخوف ناشر: قطره قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 87,000 تومان[۱]- باغ آلبالو؛ آنتون چخوف؛ ترجمهی سیمین دانشور؛ انتشارات قطره؛ تهران؛ 1382
[۲]- چخوف (1382:11) - مقدمهی مترجم بر نمایشنامه؛ ارجاعها همه از نرمافزار کتابخوان فیدیبو است و در مقیاس ۱۴۶ صفحهای محاسبه شده است.
[۳]- چخوف (1382:87)
[۴]- چخوف (1382:78)
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی