« ساکت ماندم. گفت آدم باید خیلی بدبخت باشد که سربار بچههای ناسپاسش باشد. دو تا دختر توی دنیا دارد که هیچکدام تحملش را ندارند. دختر بزرگش دم بهدقیقه میرود خارج و دختر کوچکش هم هروقت شوهرش از مأموریت میآید آدم باید گورش را گم کند. اگر سالم بود و کمی هم پول داشت، میرفت آلمان پیش پسرش. منتش را هم داشتند. تسلیم شدم. فکر کردم زیادی سخت گرفتهام. دلم از جای دیگر پر بود و سر مامان خالی میکردم. از بچهداری خسته بودم. از مأموریتهای دور و دراز شوهرم خسته بودم. مامان تقصیری نداشت که من آنقدر تلخ بودم. از لحظهای که رضایت دادم مامان بیاید، فکر کردم شاید زیاد هم بد نباشد. تنها کسی بود که میتوانست دو کلام با عباس آقا حرف بزند. عباس آقا کارش دنبال پول دویدن بود. سرعتش آنقدر زیاد بود که نمیتوانست از نتیجهی دوندگیهایش لذت ببرد. مامان حتی برای میترا همصحبت خوبی بود. میترا گزارشگر تمام عالم بود و یکریز حرف میزد. چه کارها که موقع حرف زدن نمیکردند. میترا صورت مامان را بند میانداخت و موهایش را رنگ میکرد. در عوض مامان هم نخ و سوزن دستش میگرفت و گوشهی لحافی یا آستر تشکی را که پاره بود میدوخت.»[1]
اگر به داستانهای فارسی علاقهمند باشید، بهاحتمال زیاد نام فریبا وفی را شنیدهاید. فریبا وفی از جمله نویسندگان موفقی است که کارش را خیلی زود شروع کرد. رمانها و مجموعه داستانهای او بهسرعت مخاطبهای خود را پیدا کردند و توانستند جوایز متعددی در ایران و خارج از ایران، به خود اختصاص دهند. کتاب« در راه ویلا » سومین مجموعه داستان این نویسنده است که در زمستان 1387 منتشر شد. این کتاب 9 داستان دارد و نویسندهی آن با هنرمندی توانسته، خواننده را با خود همراه کند و تا صفحهی آخر بهدنبال خود بکشاند. این مجموعه داستان مانند سایر کتابهای وفی، به زنان و دغدغههای آنان میپردازد. افکار و عقاید زنان، تنهایی آنها و مشکلاتشان درون مایهی اصلی این مجموعه داستان است. او به خوبی توانسته زن ایرانی را در بسترهای مختلف نشان دهد. شخصیتهای اصلی داستان دختر، خواهر، مادر، عروس و همسر هستند اما همهی این افراد یک وجه اشتراک دارند و آن زن بودن است. نویسنده زنهای مختلف را به عنوان قهرمانان داستانهایش انتخاب کردهاست. بعضی از این زنها شاغل و بعضی خانهدار هستند. تعدادی از این زنها ازدواج کردهاند و عدهای دیگر مجردند. تنوع زنهای داستان بینظیر است. شاید بهجرأت بتوان گفت او همهی زنان را دیدهاست و برای هریک داستان دارد. گاهی چند زن در دل یک داستان حضور دارند اما نویسنده به نحوی داستان را جلو بردهاست که خواننده بتواند تکتک این زنها را بهصورت جداگانه ببیند.
داستانهای این مجموعه ساده و خوشخوان هستند. نویسنده خود را درگیر تکنیکهای خاص ادبیات نکردهاست و بیشتر از همه چیز به محتوا و مضمون فکر کردهاست. بیشتر داستانهای این مجموعه شخصیت محور هستند و همین نکته باعث میشود خواننده احساس نزدیکی بیشتری با قهرمانان داستان داشته باشد. وفی بیشتر داستانهایش را به شیوهی خطی روایت میکند و حوادث داستان تقدم و تاخر دارند. او یکی از نویسندههایی است که خودش فضای داستان را بهخوبی میشناسد و آن رابهطور کامل برای مخاطب هم توضیح میدهد. شما نسیم خنک را حس میکنید، وقتی همراه بقیه روی ایوان نشستهاید، از بچهها پرستاری میکنید و حتی همراه بقیه از کوه بالا میروید. شما در پایان بعضی داستانها میتوانید نتیجههای متعددی از یک داستان بگیرید و همین موضوع، خواندن داستانها را لذتبخشتر میکند.
تصویرسازی روی جلد اثر اردشیر رستمی است و بهخوبی مفهوم کلی کتاب را منتقل میکند. ما روی جلد، زنی غمگین را میبینیم که دهانش بستهشدهاست. این تصویر به خوبی درک نشدن زنان ایرانی را روایت میکند. زنانی که تمام فریادشان بنابر مصلحتهای مختلف، سکوت است و اندوه خود را تنهایی بهدوش میکشند. ما برای نمونه به بررسی 3 داستان منتخب از دیدگاه نگارنده میپردازیم.
در راه ویلا: در راه ویلا، اولین داستان این کتاب است و نویسنده نام کتاب را از روی این داستان، وام گرفتهاست. این داستان به صورت اول شخص روایت میشود. داستان در مورد زنی است که شوهرش مدام در سفر است و او به همراه مادر و دو فرزندش تنها زندگی میکند. خواهر این زن وضع مالی خوبی دارد و آنها را به باغ خود دعوت میکند؛ اما زن مایل نیست مادرش آنها را همراهی کند و تصمیمی که در نهایت میگیرد و نوع برخورد او در مواجه با اتفاقهای مختلف، داستان را جلو میبرد. کشمکشهای ذهنی، گفتوگوهای درونی و شرح تنهایی این زن باعث میشود که با داستانی جذاب روبهرو شویم.
هزارها عروس: این داستان توسط دانای کل محدود روایت میشود. داستان در مورد زنی است که با خانوادهی همسر در یک خانه زندگی میکند و مشکلات و گرفتاریهای این سبک زندگی را نشان میدهد. خانوادهی شوهر برای زن شخصیت مستقلی قائل نیستند و او را فقط با برچسب عروس، در دل خانواده میپذیرند. آنها سعی دارند تا هویت این زن را از او بگیرند و او را مطابق فرهنگ و عقاید خانوادهی خود عوض کنند. وفی در زیرلایهی این داستان در واقع به دخالت افراد در زندگی یکدیگر اعتراض میکند. مشکل دیگری که این زن با آن دست و پنجه نرم میکند، درک نشدن از طرف همسرش است. در پایان این داستان رابطهی میان عروس و خانوادهی همسر بهخصوص خواهرشوهر تعدیل میشود و این امید در دل زنده میشود که امکان تغییر برای همه وجود دارد.
آن سوی اتوبان: داستان در مورد زنی است که مادر یک نوجوان است و سالها قبل از همسر خود جدا شدهاست. زن احساس میکند پسرش از او فاصله گرفتهاست و تصمیم میگیرد تا بدون اطلاع پسر به تلفنهای او گوش دهد. احساس دو دلی، شک، تردید، عذاب وجدان و ... به خوبی در این داستان بیان میشود. اسم آن سوی اتوبان بسیار هوشمندانه انتخاب شدهاست. این اسم هم به خاطرات مشترک مادر و پسر در کودکی اشاره دارد و هم به فاصلهی عمیقی طعنه میزند که بین اعضای این خانواده افتادهاست. راوی این داستان، دانای کل محدود است و به تفاوت نسلها اشاره میکند.
همانطور که ملاحظه شد، این کتاب دربارهی زنان است. در راه ویلا در واقع آینهای است که هر زن میتواند خودش را در آن ببیند و شاید اندکی از احساس تنهاییاش کم شود. در راه ویلا، علاوه بر زنان به درد مردان هم میخورد. این کتاب باعث میشود که مردان، بیشتر دنیای زنان را بشناسند و راحتتر بتوانند احساسات آنان را درک کنند.
[1]- (وفی، 14: 1393)