ورود به آوانگارد

نسیمی از سرزمین‌ عاج، میخک، خون و برده‌ها

عبدالرزاق قورنه، برنده نوبل ادبیات 2021

کیانا فرهودی
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳

«با آقای قورنه صحبت می‌کنم؟ شما برنده‌ی نوبل ادبیات شدید.»

«برو پی کارت! درباره‌ی چی صحبت می‌کنی؟»

وقتی با عبدالرزاق قورنه (Gurnah)، برنده‌ی نوبل ادبیات ۲۰۲۱ Nobel Prize in Literature، تماس گرفتند تا خبر برنده شدنش را به او بدهند، در آشپزخانه‌ی خانه‌اش مشغول درست کردن چای بود و تلفن را این‌طور جواب داد.

استاد بازنشسته‌ی ادبیات پسا‌استعماری دانشگاه کنت، تا زمانی که بیانیه‌ی کمیته‌ی نوبل را نخوانده بود، همچنان فکر می‌کرد قربانی یک شوخی تلفنی شده است.

حالا او و فردی مرکوری، که خانواده‌ی پارسی‌اش در زنگبار زندگی می‌کردند، یکی از دو فرد مشهور این شهر است. هرچند قورنه معتقد است مردم تانزانیا فردی مرکوری را نمی‌شناسند و البته می‌گوید بعید است بدانند عبدالرزاق قورنه چه کسی‌ست.

عبدالرزاق قورنه در ۲۰ دسامبر ۱۹۴۸، در سلطان‌نشین زنگبار که بخشی از تانزانیای امروز است متولد شد. هجده‌ساله بود که در جریان انقلاب خون‌بار زنگبار، همراه برادرش سوار کشتی شد تا به انگلستان برود. مدتی در کانتربری درس خواند و سپس برای ادامه‌ی تحصیل به دانشگاه کنت رفت و مدرک دکتری‌اش را سال ۱۹۸۲ از این دانشگاه دریافت کرد. بعد به نیجریه برگشت و سه سال در دانشگاه بایروی نیجریه درس داد تا این‌که دوباره راهی کنت شد و تا زمان بازنشستگی همان‌جا به تدریس ادبیات پسا‌استعماری ادامه داد.

قورنه علاوه بر ده رمانش، داستان‌های کوتاه و جستارهای متعددی هم نوشته ا‌ست. او تقریباً چهل‌ساله بود که اولین رمانش، خاطره‌ی عزیمت (۱۹۸۷)، را نوشت. چند سال بعد، چهارمین رمانش، بهشت، نامزد جایزه‌ی بوکر شد و از آن به بعد بود که آثار او توجه منتقدان و خوانندگان را به صورت جدی به خود جلب کردند.

کمیته‌ی نوبل امسال در بیانیه‌اش با اشاره به «درک عمیق قورنه از تأثیر استعمار و سرنوشت پناهجویان سرگردان میان فرهنگ‌ها و قاره‌ها»[۱] او را شایسته‌ی دریافت نوبل ادبیات ۲۰۲۱ دانست. قورنه چهارمین سیاه‌پوست و ششمین نویسنده‌ی آفریقایی‌ست که این جایزه را به خود اختصاص داده است.

به نظر می‌رسد قورنه خوب می‌داند که جایگاه رفیع ادبی‌اش نوعی پیروزی تاریخی‌ است و می‌کوشد از این فرصت بهره بگیرد و با یادآوری تجربه‌هایش از مهاجرت و پناهندگی، توجه مردم دنیا را به موضوع مهاجرت جلب کند.[۲] او در سال ۲۰۰۱ در گاردین مطلبی با عنوان «ترس و بیزاری»[۳] در مورد مهاجرت و تجربه‌ی مهاجرت خود برای نوشت و اکنون هم در مصاحبه‌ای با گاردین یادآور می‌شود که « در این سال‌ها چیزهای فراوانی تغییر کرده‌اند، اما حالا قوانین جدیدی درباره‌ی پناهندگان و پناهجویان وجود دارند؛ قوانینی چنان بی‌رحمانه‌ که می‌شود آن‌ها را نوعی جنایت دانست. من شخصاً احساس نمی‌کنم پیشرفت محسوسی در شکل برخورد با پناهجویان رخ داده باشد.»

قورنه به خاطر می‌آورد که به عنوان پناهنده‌‌ی جوان در بریتانیای دهه‌ی ۱۹۶۰ آزارهای کلامی و رفتارهایی را تجربه کرده که این روزها دیگر از نظر سیاسی و اجتماعی «صحیح» محسوب نمی‌شوند. گرچه آن نژادپرستیِ عیان حالا شاید کمرنگ شده باشد، برخورد با موضوع مهاجرت و پناهجویی هنوز موضوع حساسی‌ست که به اصلاح و بهبود نیاز دارد.

این نویسنده‌ی تانزانیایی، که البته بیشتر به زبان انگلیسی می‌نویسد، می‌گوید تنهایی و غربتِ نخستین سال‌های مهاجرت بذر نوشتن را در ذهن او کاشته. او در جوانی، با پولی اندک، همراه برادرش عازم سرزمینی ناشناخته شده چرا که سرزمین مادری‌اش در آن زمان مدام برای او و هم‌نژادان عربش خطرناک‌تر و خطرناک‌تر می‌شد.

عبدالرزاق قورنه سال‌هاست که درباره‌ی فراموش‌شدگان و حاشیه‌نشینان تاریخ می‌نویسد؛ درباره‌ی کسانی که روایت‌هایشان به کتاب‌ها و بایگانی‌ها راه نیافته‌اند. او که در آخرین سال‌های نوجوانی‌اش، به اجبار شرایط، وطنش را ترک کرده، در نوشته‌هایش دلتنگی و غربت همه‌ی آنانی را که بار دوری از سرزمین‌شان را به دوش می‌کشند به تصویر کشیده‌ است. دنیای مالیخولیایی داستان‌های او در بستری از احساس غربتی فلج‌کننده رخ می‌نمایاند. قهرمانان داستان‌هایش شکست‌ و ناکامی و وعده‌های تحقق‌نیافته را از سر می‌گذرانند و با قلبی شکسته سرزمین‌شان را ترک می‌کنند تا ورای آب‌های تاریکِ بی‌خبری و ناشناختگی، زندگی جدیدی آغاز کنند. داستان‌های قورنه در چنین فضایی شکل می‌گیرند؛ فضایی که محبت و صمیمت خانواده، دوستان و همراهانِ تجربه‌‌ی غربت، آن را به «خانه» تبدیل می‌کند؛ فضایی بی‌ثبات و آمیخته با عشق در ناکجاآبادی که طوفان لحظه‌های ناپایدار زندگی را شجاعانه تاب می‌آورد.

اهدای نوبل ادبیات به قورنه، که برای مخاطبان عامِ دنیای ادبیات، در مقایسه با چهره‌های نامدارتر، کمابیش ناشناس بود، در ادامه‌ی حاشیه‌های نوبل‌های ادبیات پیشین، موجی در دنیای ادبیات جهان و حتی ایران به پا کرد. برخی می‌گفتند قورنه گمنام‌تر از آن است که شایسته‌ی جایزه‌ی ادبیات نوبل باشد اما دیگران معتقد بودند ناآشنایی با نویسنده‌ای چون او نشانه و نتیجه‌ی دانش کم منتقدان درباره‌ی ادبیات جهان است، به‌خصوص که نگوگی وا تیونگ اُ، نویسنده‌ی آفریقایی دیگری از کنیا، نیز در لیست نامزدهای جایزه‌ی نوبل ادبیات امسال حضور داشت اما موفق به دریافت این جایزه نشد. نگوگی هم نوشته‌های زیادی به زبان انگلیسی دارد، اما از مدافعان سرسخت زنده نگه داشتن زبان‌های بومی‌ هم به شمار می‌رود.

به باور خیلی‌ها، زبان ادبیات در دنیا و به‌خصوص در اروپای قاره‌ای، هنوز انگلیسی‌ست و دنیا هنوز برای پذیرش آثار ادبی‌ای که به زبان‌های دیگری نوشته می‌شوند، آماده نیست. و درست به همین دلیل است که بین دو نویسنده‌ی توانای آفریقایی، جایزه به نویسنده‌ای می‌رسد که بیشتر آثارش را به انگلیسی خلق کرده است. این نکته، در کنار نقدهای سال‌های اخیر بر نوبل که آن را بیش از اندازه مردانه و اروپایی‌مدار می‌دانند، بر حاشیه‌ها افزوده است.

زبان مادری قورنه سواحیلی‌ست. او به انگلیسی می‌نویسد اما در بیشتر آثارش ردی از زبان‌های سواحیلی، آلمانی و عربی را هم می‌بینیم. و هر‌چند ناشران او اغلب از این رویّه‌ی قورنه دل خوشی ندارند، او سخت تلاش می‌کند تا این سبک نوشتاری را در نوشته‌هایش حفظ کند. قورنه در گفت‌وگویی با نیویورک تایمز به عادتِ ایتالیک کردن یا انگلیسی کردن کلمات غیر‌انگلیسی در کتاب‌های انگلیسی اعتراض می‌کند و معتقد است مقصود از این حرکت ناشران «بیگانه نگه داشتنِ بیگانه» است. برای قورنه، این سبک نوشتار نوعی ادای دین به تاریخ سرزمینی‌ست که مردمش در طول تاریخ به زبان‌هایی غیر از انگلیسی صحبت کرده‌اند.

نام عبدالرزاق قورنه برای اهالی کتاب در ایران نیز نام آشنایی نیست. به همین دلیل، برخی از اعضای جامعه‌ی ادبیات، انتخاب کمیته‌ی نوبل را کماکان عجیب و در جهت تبلیغ نویسندگان ناشناسی می‌دانند که به اندازه‌ی دیگران شهرت ندارند، به‌خصوص که یافتن آثار قورنه خارج از انگلیس و آفریقای شرقی به راحتی یافتن آثار دیگر نویسندگان نیست. اما اسدالله امرایی، نویسنده و مترجم کهنه‌کار ایرانی که ترجمه‌هایی از ارنست همینگوی، خوزه ساراماگو، کارلوس فوئنتس، طاهر بن جلون (نویسنده‌ی مراکشی و برنده‌ی جایزه‌ی گنکور) و غیره را در کارنامه‌ی پربار خود دارد و پیشتر نیز داستان کوتاهی با عنوان «اسکورت» از قورنه به فارسی ترجمه کرده، معتقد است « علت ناشناس ‌بودن قورنه در ایران به گمان من حاصل عدم اقبال ما به نام‌های شرقی و عربی است. این‌که بازاری برایشان وجود ندارد و مترجمان چندان به سراغ‌شان نمی‌روند. در حالی که این‌ها نویسندگان خوبی هستند.» او در ادامه از گابریل گارسیا مارکز نقل می‌کند که « بارها گفته‌اند که بزرگ‌ترین نویسندگان هشتاد سال گذشته، بی‌آن که جایزه‌ی نوبل بگیرند از دنیا رفته‌اند».[۴]

آمیناتا فورنا، نویسنده‌ی سیرالئونی‌ـ‌اسکاتلندی نیز مختصر و صریح در اکانت توییتری‌اش نوشته ۵ «عبدالرزاق قورنه ناشناس نیست، اگر شما او را نمی‌شناسید، تقصیر خود شماست.»


[1]- وب سایت جایزه نوبل، ۷ اکتبر ۲۰۲۱

[۲]-‘I could do with more readers!’

[۳]-  “Fear and Loathing”, Abdulrazak Gurnah, 21 May 2001

[۴]- خبر آنلاین، ۱۶ مهر ۱۴۰۰

چیست و به چه کسانی اهدا می‌شود؟