کتاب خاطرات ماری کار، «باشگاه دروغگویان»، شگفتزدهام کرد. نهتنها بهدلیل لحن، زیبایی متن و استفاده هوشمندانه از کلمات عامیانه، بلکه کلیت آن – او زنی است که همه چیز را در مورد سالهای اولیه زندگیاش بهخاطر دارد.
من اینطور نیستم. من کودکی عجیب و غریب و بیسروتهی داشتم؛ خانوادهام از تنها یک والد تشکیل میشد و سالهای اول عمرم دائم از جایی به جای دیگر نقلمکان میکرد و ممکن است – خیلی مطمئن نیستم – مادرم، من و برادرم را برای مدتی به مزرعهی خواهرش فرستاده باشد، چون از نظر عاطفی و اقتصادی توان سروکله زدن با ما را نداشت. شاید مادرم فقط قصد داشت بهدنبال پدرم برود که همهجور بدهی قابلتصوری را بالا آورده و وقتی من دو ساله و برادرم دیوید چهارساله بود، غیبش زد. اگر واقعا قصد مادرم این بود، خب، او هیچ وقت پدرم را پیدا نکرد. مادرم، نلی روث پیلزبِری کینگ، یکی از اولین زنان آزاده آمریکا بود و البته به خواست خودش به چنین امتیازی دست نیافت.
ماری کار کودکیاش را به شکل پانورامایی بینقص ارائه میدهد کودکی من تصویری پر از پستی و بلندی است که گاهی خاطرهای مثل درختی تکافتاده در آن سربلند کرده – از همان درختهایی که آدم میترسد دست دراز کنند و تو را ببلعند.
استیون کینگ، از نوشتن ، چاپ دوم ،مترجم شیرین سادات صفوی ، نشر میلکان