ورود به آوانگارد

تلخ و شیرین با پادشاه کمدی‌های هولناک

مولیر: مروری بر زندگی و آثار

عاطفه طهماسیان
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

بعید است که اغلب افراد حتی کسانی که ارتباط و آشنایی ِنزدیک و جدی با حوزه‌‌ی ادبیات و نمایش ندارند، حداقل یک بار هم که شده نام مولیر به گوششان نخورده باشد. این نامداریِ تاریخی نه شهرتی بی‌اساس و سبب بلکه حاصل توانایی‌ها، هوشمندی، جسارت و استعداد مثال‌زدنی اوست که به زودی با شمه‌ای از آن آشنا می‌شویم.

مولیر که بود، چگونه زیست و چه سرانجامی داشت؟

مولیر با نام اصلیِ ژان باتسیت پوکلن[1]، متولد 15 ژانویه‌ی سال 1622 میلادی در پاریس است. خانواده‌ی او از طبقات مرفه جامعه‌ی فرانسه محسوب می‌شدند. مادرش که فرزند یک خانواده‌ی ثروتمند بود، در ده یا یازده سالگی مولیر درگذشت و پدرش یک تاجرِ خرده فروش بود که به دربار لوئی سیزدهم رفت و آمد داشت. او ابتدا در مدارس طبقه‌ی اشراف تحصیل کرد؛ سپس مدتی نزد کشیشی عارف مسلک به نام گاسندی[2] آموزش دید و در دانشگاه از رشته‌ی حقوق فارغ التحصیل شد. در سال‌های جوانی طبقه‌ی اجتماعی خود را رها کرد و با خانواده‌ی براژ که هنرمندانِ خانه‌به‌دوشِ تئاتر بودند آشنا و همراه شد.   

ریشه‌ی گرایش مشتاقانه‌ی مولیر به نمایش و تئاتر را شاید بتوان در نمایش‌های خیابانی رایج در دوران کودکی و نوجوانی او دانست. اطلاعاتی از فعالیت‌های گسترده‌ی مقلد‌ها (مسخره‌ها) در آن سال‌های فرانسه در دست است که نمایش‌های خنده‌داری مشابه سیاه‌بازی یا نمایش‌های روحوضی ایرانی اجرا می‌کردند. جالب است که واژه‌ی «شارلاتان» که امروزه با معنایی خاص و متفاوت از اصل فرانسه‌ی خود در زبان فارسی به کار گرفته می‌شود، در اصل نام همین مقلدان بوده است.[3]

مولیر در بیست‌ویک سالگی فعالیت هنری خود را با خانواده‌ی براژ آغاز کرد و در سال‌های اولیه، به علت ناتوانی در تأمین مخارج گروه به عنوان سرپرست و بروز مشکلات و موانع بی‌شمار، چند روزی زندانی شد و سپس پاریس را به مدت دوازده یا سیزده سال ترک کرد و به همراه براژ‌ها به عنوان یک گروه تئاتر دوره‌گرد در دیگر نقاط فرانسه به فعالیت خود ادامه داد. دختر همین خانواده، مادلن براژ[4]، مولیر جوان را شیفته‌ی خود کرد و همراهی آنان در زندگی مشترک و حرفه‌ی نمایش تا سال‌ها ادامه یافت. عشق مولیر به مادلن چنان بی‌اندازه بود که درباره‌ی ارتباط انتخاب نام مولیر و آشنایی او با بانو مادلن هم گمانه‌زنی‌هایی شده است. [5]

مولیر در 36 سالگی در حالی به پاریس بازگشت که سرشار از ایده‌های نو و تجارب ارزنده بود و همچنین به شهرتی نسبی دست یافته بود. او به کار نگارش نمایش‌نامه و اجرای تئاتر در پاریس ادامه داد و به عنوان اولین حرکت جدی، نمایش زنان فضل‌فروش مضحک[6] را در سال 1659  برای لوئی چهاردهم اجرا کرد. نمایش‌نامه‌های او که با بازی و سرپرستی (کارگردانی) خودش روی صحنه‌ می‌رفت، اغلب پیکان نقد اجتماعی و سیاسی را به سمت اشراف، درباریان، روحانیون و رهبران مذهبی، ریاکاران و دروغگویان، شیادان و کلاهبرداران و... نشانه می‌گرفت؛ در نتیجه مولیر همواره مورد نقد و اتهام و دشمنیِ قدرتِ حاکم ِآن روزگار اروپا یعنی اشراف و کلیسا قرار می‌گرفت. این مزاحمت‌ها و کارشکنی‌ها همواره موقعیت حرفه‌ای و روحیه‌ی حساس او را تحت تأثیر قرار می‌داد و علی رغم حمایت‌ها و الطاف همیشگیِ لوئی چهادهم، بر زندگی و آثار این هنرمند تاثیر منفی می‌گذاشت.

مجموعه‌ی مشکلات و مصائب مذکور در کنار نگارش بی‌وقفه و گاه از سر اجبار _  مولیر موظف بود نمایش‌های متعددی را به مناسبت‌های گوناگون برای دربار آماده و اجرا کند_ و البته مشکلات مالی متوالی موجب پدید آمدن آثار متوسط و گاه ضعیف در میان شاهکار‌های مولیر شده است. زندگی او و یار غار و عشق نخستینش، مادلن، فرو پاشید و به او اتهام زدند همسر دومش، آرماند _که به احتمالا خواهر مادلن و یا دختر او از مرد دیگری است_ دختر خود مولیر است. او از جانب قدرتمندان و حتی دوستان و همکارانش _مانند راسین_  مورد بی‌مهری قرار  گرفت و اکثر آثار مهمش توقیف و خودش نیز تکفیر شد.

بازتاب این تحولات و فراز و نشیب‌ها را می‌توان در حال و هوای آثار او دید؛ به عنوان مثال نمایش‌نامه‌های مکتب شوهران و مکتب زنان کمدی‌هایی عاشقانه‌اند، تارتوف و دون ژوان تاحدی جنبه‌ی تراژیک دارند و در خسیس و ژورژ داندن چندان خبری از طرب و طراوت همیشگی آثار مولیر نیست.

مولیر پس از پشت سر گذاشتن یک زندگی پرفراز و فرود، سخت، غمناک و پرماجرا، در 17 فوریه‌ی 1673 به طرزی جالب و نمادین درگذشت. او که به بیماری سل مبتلا بود، هنگامی که در حال اجرای نمایشِ بیمار خیالی _آخرین نوشته‌اش_ بود، دچار تشنج و عدم تعادل شد؛ با این حال اجرا را به پایان برد و ساعاتی بعد درگذشت. هیچ کشیشی بر بالین او حاضر نمی‌شد و کلیسا اجازه‌ی تدفین او را در گورستان مسیحیان نمی‌داد. پس از تلاش‌های همسرش و توسل او به شخص پادشاه، سرانجام به دستور اسقف اعظم پاریس، در 21 فوریه‌ی 1673 پیکر او را در گورستان سن ژوزف به خاک سپردند.

آثار

آثار منتشر شده‌ی مولیر به فرانسه به شرح زیر است:

  • Le Medecin Volant (1645)
  • La Jalousie du barbouille (1650)
  • LEtourdi ou les Countretemps (1655)
  • Le Depit amoureux (1656)
  • Le Docteur amoureux (1658)
  • Les Precieuses ridicules (1659)
  • Sganarelle ou Le Cocu imaginaire (1660)
  • Dom Garsie de Navarre ou Le Prince jaloux (1661)
  • LEcole des maris (1661)
  • Les Facheux (1661)
  • LEcole des femmes (1662)
  • La Jalousie du Gros-Rene (1663)
  • La Critique de lecole des femmes (1663)
  • LImpromptu de Versailles (1663)
  • Le Mariage force (1664)
  • Grose-Rene petit enfant (1664)
  • La Princesse dEide (16664)
  • Tartuffe (1664)
  • LAmour medecin (1665)
  • Le Medecin malgre lui (1666)
  • Melicerte (1666)
  • Pastorale comique (1667)
  • Le Sicilien LAmour peintre (1667)
  • Amphitryon (1668)
  • George Dandin ou Le Mari confondu (1668)
  • Monsieur de Pourceaugnac (1669)
  • Les Amants magnifiques (1670)
  • Le Bourgeois gentilhomme (1670)
  • Psyche (1671)
  • Les Fourberires de Scapin (1671)
  • Les Femmes savants (1672)
  • Le Malsde imaginaire (1673)

آثار منتشر شده‌ی مولیر به فارسی به شرح زیر است:

  • عشاق با شکوه
  • آقای دوپورسونیاک
  • ژرژ داندن (شوهر سردرگم)[7]
  • بورژوای اشرف منش (بورژوای نجیب‌زاده)
  • سیسیلی (نقاش عشق)
  • طبیب پرنده
  • حسادت آقای کلافه
  • کنتس دسکار بانیاس
  • نیرنگ‌های اسکاپن
  • زنان دانشمند
  • خسیس
  • تارتوف (سالوس)
  • مردم گریز
  • مکتب زنان
  • نقد مکتب زنان
  • مکتب شوهران
  • زنان فضل فروش مضحک
  • ازدواج اجباری
  • طبیب اجباری
  • عشق شفابخش
  • دون ژوان (ضیافت سنگ)

آثار مولیر با ترجمه‌های گوناگونی از برگردان‌های قدیمی مترجمانی مانند قراچه‌داغی و جمالزاده تا ترجمه‌هایی در سال‌های اخیر موجود است. نشر قطره مجموعه‌ی خوبی از نمایش‌نامه‌های مولیر را به دبیری قطب‌الدین صادقی منتشر کرده است. در ادامه به معرفی برخی از نمایش‌نامه‌های برجسته‌ی مولیر می‌پردازیم.

تارتوف

تارتوف یک شیاد تمام عیار در قامت کشیشی زاهد و وارسته به خانه‌ی مردی ثروتمند و بااصالت راه می‌یابد. تارتوف کار خود را در فریبکاری چنان حرفه‌ای و بی‌نقص انجام می‌دهد که اورگون را مومن به خود می‌کند به شکلی که سخنان و استدلال‌های دیگر اعضای خانواده برای رسوا کردن تارتوف و نشان دادن چهره‌ی واقعی او، عملا بی‌اثر است. اوروگون به طرز حیرت‌آوری بر بلاهت خود اصرار می‌ورزد که سرانجام کار دستش می‌دهد اما...

مولیر در این نمایش‌نامه به جنگ زهد ریایی، فریبکاری و دروغ، ظاهر بینی و ظاهر پرستی و در یک کلام به جنگ کلیسا می‌رود. می‌دانیم که دوره‌ی حیات مولیر مصادف با حرکت انسان اروپایی از تفکر قرون وسطی به اندیشه‌ی رنسانس است بنابراین پرسشگری و نقد مذهب و رهبران و روحانیون مذهبی امری قابل پیشبینی است. مولیر نیز که خود گرایش مذهبی نداشته است و به نوعی می‌توان او را دهری دانست، این نیاز تاریخی را درک کرده و در تارتوف به شکلی به ظاهر خنده‌آور اما در باطن تلخ، گزنده و هشدار‌دهنده به آن پرداخته است. همین ویژگی تارتوف بود که موجب شد ضدمذهب تلقی شده، مورد انتقاد شدید کلیسا قرار گرفته و در نهایت توقیف شود.

تارتوف

نویسنده: مولیر ناشر: قطره قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

واژه‌ی تارتوف خود به معنای فریبکار است چنانکه می‌بینیم سید علی نصر در اقتباس و حسن ناصر در ترجمه‌ی این اثر آن را به «سالوس» برگردان کرده‌اند. این شخصیت با مهارت ستونی‌ای که در سفسطه، چرب‌زبانی و مظلوم‌نمایی دارد، باطل را چنان در لباس حق نمایش می‌دهد که باید دید و خواند. در مقابل مهارت تارتوف در فریب، مولیر به نکته‌ای ظریف تاکید می‌کند که هم اساس کمدی او را شکل می‌دهد و هم تلنگری شگفت‌انگیز را در بر دارد و آن هم پافشاری اورگون بر حماقت و نادانی خود و نپذیرفتن حقیقت و درستی است. این وضع چنان پیش می‌رود که مقاومت او روان مخاطب را مشوش می‌کند اما شاید چندان هم عجیب نیست! این روز‌ها که خاک خاورمیانه بار دیگر جولان‌گاهِ جزم‌اندیشان دینی و قومی شده است؛ اکنون که باری دیگر شاهد بیداد و خشونت و نابرابری و دروغ‌گویی هستیم، به نظر می‌رسد هنوز هم _که قریب به  چندین سده از نگارش تارتوف مولیر می‌گذرد_ مقاومت برای فهم حقیقت و انسانیت چندان عجیب نیست!

« اورگون [به پسرش] : وای، خائن! چطور با دروغت جرئت می‌کنی که پاکی عفتش را این‌طور لکه‌دار کنی؟

دامی: چی؟ ملایمت دروغین این ذات ریاکار موجب می‌شود انکار کنید...

اوروگون: ساکت باش، آفت بزهکار.

تارتوف: آخ بگذارید حرف بزند، نباید متهمش کنید، بهتر است آن‌چه را که می‌گوید باور کنید. چرا در چنین موردی طرفداری می‌کنید از من؟ به راستی می‌دانید قادر به چه کاری هستم من؟ برادر شما دارید به ظاهر من اعتماد می‌کنید. گمان می‌کنید آدم خوبی‌ام بنا به آن‌چه می‌بینید. نه نه شما تنها فریب ظاهر را می‌خورید. دریغ، از آن‌چه می‌گویید بهتر نیستم، می‌دانید؟ همه گمان می‌کنند خوبی‌های زیادی دارم، اما حقیقت محض است آن است که هیچ ارزشی ندارم. بله پسر عزیزم، خطابم کنید نابکار، نفرت‌انگیز، ازدست‌رفته، دزد، جنایتکار؛ با نام‌هایی نفرت‌انگیزتر از این به ستوهم بیاورید. سزاوار همه‌ی این‌ها هستم. اعتراضی ندارم که بشنوید؛ می‌خواهم زانو بزنم و این بی‌آبرویی را بپذیرم که ننگی است ناشی از جنایت‌های زندگی‌ام.

اوروگون [به تارتوف] : برادرم، دیگر کافی است.

[به پسرش] : خائن، حالا قلبت راضی شده؟ »[8]

خسیس

اسم این نمایش‌نامه معرّفِ بن‌مایه‌ی اصلی آن است. هارپاگون مردی ثروتمند و به غایت خسیس است. پسر و دخترش هر دو درگیر ماجرا‌های عشقی و نیازمند پول‌ برای  سر و سامان دادن به زندگی‌شان هستند اما برای هارپاگون گذشتن از جانش سهل‌تر از پول‌هایش است. حوادثی متصل و متوالی ِکمدی- عاشقانه، داستان نمایش را تا نقطه‌ی اوج پیش می‌برد دقیقا وقتی که...

با وجود آنکه خسیس از آثار مهم و نسبتا قوی مولیر محسوب می‌شود، به دلیل موضوع متوسط و قالب ارائه‌ی آن _بر خلاف اغلب نمایش‌نامه‌های منظوم مولیر، خسیس اثری منثور بود_ در زمان حیات مولیر با اقبال چندانی مواجه نشد و در ادوار بعدی مورد توجه قرار گرفت و شهرت یافت. مرحوم جمالزاده این نمایش‌نامه را با مقدمه‌ای مفید و نسبتا مفصل ترجمه و منتشر کرده است و شاید تنها نقدی که بتوان به ترجمه‌ی او وارد کرد، افراط در استفاده از تعابیر و اصطلاحات مرسوم در زبان فارسی در معادل‌گزینی هاست؛ به شکلی که گویی اصل امانت‌داری در ترجمه چندان مراعات نشده و اثر تغییرات بسیاری کرده است و به نمایش‌نامه‌ای ثانویه بدل شده است. 

نیرنگ‌های اسکاپن

نیرنگ‌های اسکاپن یک کمدی دسیسه است که بنیان‌های طینت آدمی، انگیزه‌ها و کنش‌ها را می‌کاود. مولیر همواره توجه ویژه‌ای به رذائل اخلاقی انسان و نقد و تحلیل روان‌شناختی آن‌ها داشته است و نیرنگ‌های اسکاپن، همان‌طور که از نامش پیداست بر مسئله‌ی "حیله و نیرنگ" تمرکز دارد. اسکاپن نوکر یک خانواده‌ی اشرافی است که در تمام طول نمایش‌نامه با فریبکاری‌های خاص و خنده‌آورش، در کانون مرکزی داستان قرار گرفته و عامل تعیین‌کننده‌ی ماجراها و حوادث می‌شود. پدر و پسری که مخدومان اسکاپن هستند، درباره‌ی ازدواج پسر اخلاف ‌نظر دارند و در این میان همین خادم به ظاهر بی‌اهمیت، همه چیز را چنان تغییر می‌دهد که دیگر هیچ شباهتی به وضعیت اولیه ندارد؛ اما در انتها گویی سرنوشت تمامی نوکران یکی است...

«اسکاپن: ای! سیلوستر، آقاهای ما چه کردند؟

سیلوستر: من دو خبر برایت دارم: اول این‌که کار اکتاو درست شد. معلوم شده هیاسنت دختر آقای ژرونت است. و تقدیر کاری را کرده که پدرها با عقل و تدبیر خود می‌خواستند بکنند. خبر دوم این‌که دو پیرمرد علیه تو تهدیدهای وحشتناکی می‌کردند؛ به خصوص آقای ژرونت.

اسکاپن: مهم نیست. این تهدیدها هرگز مرا ناراحت نمی‌کنند؛ این‌ها ابرهای سیاهی هستند که در آن دورها از بالای سرمان می‌گذرند.

سیلوستر: مواظب خودت باش، پسرها به راحتی با پدرهایشان می‌سازند و تو در تله می‌مانی.

اسکاپن: بگذار به عهده‌ی من. من وسیله‌ای پیدا می‌کنم که رامشان کند و...

سیلوستر: خودت را قایم کن؛ دارند بیرون می‌آیند.»[9]

مولیر این نمایش‌نامه را در سال 1671 روی صحنه برد و نقش "اسکاپن" را نیز خودش ایفا کرد. از این اثر در زمان حیات مولیر استقبال چندانی نشد اما پس از درگذشتش، ورق برگشت و با اقبال قابل‌توجهی نزد عموم مواجه شد؛ چنان‌که از سال 1680 تا 1963 بالغ بر 1200 مرتبه روی صحنه رفت.

سبک مولیر، ویژگی‌های آثار و جایگاه او در نمایش‌نامه نویسی

مولیر یکی از برجسته‌ترین چهره‌های گونه‌ی کمدی در ادبیات نمایشی است و «شاید بتوان گفت در زمینه‌ی کمدی‌نویسی پس از نویسندگان معروف یونان قدیم مانند اریستوفان و مناندر و کمدی‌ساز‌های روم قدیم از قبیل پلوتوس و ترنتیوس، تا به امروز احدی به پای او نرسیده است و به اندازه‌ی او شهرت عالم‌گیر حاصل ننموده است.»[10]. به رغم آن‌که کمتر کسی در دوران حیاتش تحول شگرفی را دریافت که در ادب نمایشی رقم زد، به راستی باید او را از نوابغ کمدی دانست.

مولیر در دورانی از تاریخ نمایش به کمدی‌نویسی روی آورد که این سبک، شأن و جایگاه هنری چندانی نداشت اما این انتخاب _فارغ از علایق شخصی و ذوق فردی_ نشان از هوشمندی او دارد؛ زیرا تراژدی که چندین سده حضوری یکّه و بی‌رقیب بر صحنه‌ی نمایش داشت تقریبا عمده‌ی ظرفیت‌ها و ممکنات خود را عرضه کرده و تا حدی مکرر و ملالت بار شده بود. مولیر به خوبی می دانست که دیگر زمان سخن گفتن از ضعف‌ها، کاستی‌ها، ناپاکی‌ها، زشتی‌ها و محدودیت‌ها است اما با زبان و بیانی طنزآمیز که به ظاهر مخاطب را می‌خنداند اما باطن او را بیدار می کند؛ بله! طنز ناقدانه و متعهد.

حاصل قلم مولیر تصویر تمام نمای روزگار اوست. او مقاصد خود را در شوخی‌ها مکتوم می‌کند و از این طریق به افشاگری دست می‌زند. همین ویژگی او و نوشته‌هایش بود که زندگی تلخ و غمناک او را چنین لبریز از سختی‌ها کرد. بسی شگرف نیست انسانی که خود چنین سرنوشت تراژیک و مصیبت‌باری داشته است، به خلق کمدی می‌گراید؟!

اما راز محبوبیت و شهرت مولیر در چیست؟ خود او به ما پاسخ می‌دهد؛ «مردم باید خوششان بیاید، این است رمز کار، باید خوششان بیاید[11].» باید توجه داشت که آثار مولیر علی رغم بدخواهی‌ها و عناد صاحبان قدرت، همواره جایگاه ویژه‌ای نزد توده داشته است. زبان ساده و گیرای[12] او در کنار سبک کمدی توجه و رضایت عوام را به همراه داشته و اندیشه‌ی پالوده و روح زیبایی‌پرورَش نظر هر انسان خوش‌طبعی را به خود جلب کرده و می‌کند.

و در آخر تعهد او به حقیقت و عشق و البته توجه بی‌اندازه‌اش به درونیات و سرشت آدمی درخور توجه و تحسین است؛ چنان‌که «به‌راستی تا آن زمان هیچ کس در دنیا _به استثنا‌ی شکسپیر_ ضمیر انسانی و زوایا و خفایای روح را بدین درجه از کمال و خوبی نشان نداده و حقایق و نکات روان‌شناسی را با این همه ژرف‌بینی و بصیرت بیا نکرده بود»[13].

مولیر در ایران

داشتن اطلاعاتی اجمالی از تاریخچه‌ی نمایش در ایران و تحولات ادبی و هنری عصر مشروطه کافی است تا بدانیم آثار مولیر جزو اولین و مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری هنر تئاتر و نمایش _به معنای امروزیِ آن_ در ایران هستند. شاید بهتر باشد پیش از سخن گفتن از نقش تعیین‌کننده‌ی او، از اهمیت زبان او _یعنی زبان فرانسه_ در ایران ِ عصر ِ مشروطه سخن بگوییم.

پس از اولین تماس‌های سیاسی و فرهنگی ایران و اروپا _که جدی ترین آن‌ها اولین بار توسط عباس میرزا صورت گرفت_ عناصر فرهنگی و زیستی آنان به تدریج به بدنه‌ی جامعه‌ی ایرانی رسوخ کرد که به یقین «زبان» یکی از آن عناصر بود. در همین دوره بود که زبان فرانسه به عنوان زبان تمدن و تجدد، زبان اشرافی و زبان قشر روشن‌فکر مطرح شد. بسیاری از منور‌الفکران مانند میرزا ملکم خان، آخوندزاده و... به آموختن فرانسه و ترجمه‌ی کتب اروپایی روی آوردند و آشنایی ایرانیان با ادبیات اروپا به ویژه فرانسه روز به روز بیشتر شد. از طرفی تئاتر به عنوان یکی دیگر از نماد‌های فرهنگ مترقی مورد توجه قرار گرفت و آثار مولیر به عنوان سردمدار نمایش‌نامه نویسان فرانسوی مورد اقبال بسیاری قرار گرفت.

میزانتروپ را میرزا حبیب اصفهانی _با تغییراتی_ ترجمه و به سال 1286 قمری در استانبول منتشر کرد و در سال 1303 در تالار نمایش دارالفنون به همت میرزا علی‌اکبر خان مزین‌الدوله اجرا شد. نمایش‌نامه‌های دیگر او مانند عروسی اجباری و مردم گریز نیز در دارالفنون به نمایش درآمدند. گروهی از اهالی هنر موسوم به گروه امید ترقی برخی از آثار او مانند تارتوف و طبیب اجباری را اجرا کردند و مدتی بعد با نام کمیسیون تئاتر آثار دیگری مانند مریض خیالی و زنان دانشمند و ژرژ داندن را بر صحنه بردند. همچنین چندین مورد اقتباس از نوشته‌های او انجام شد؛ به عنوان مثال می‌توان به میرزا کمال‌الدینِ محمدعلی فروغی، سالوسِ سید علی نصر و حاجی ریاثی‌ خان (تارتوف شرقی) ِ احمد خان کمال‌الوزراء اشاره کرد که همگی ملهم و مقتبس از تارتوف مولیر هستند.


[1] - Jean Baptiste Poquelin

[2] - او هوادار اصول حکیم معروف یونان، اپیکور (341-270 قبل از میلاد) بود، می‌خواست این اصول را با مبانی مذهب مسیح منطبق سازد و رفته رفتته موسس مسلکی گردید که آن را «سانسو آلیسم» (Sensualisme) خواندند و طرفداران آن معتقد‌اند که کلیه‌ی افکار انسانی ناشی از حواس خمسه است. (مولیر، 1375: 11)

[3] - برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به مقدمه‌ی جمالزاده بر نمایش‌نامه‌ی خسیس مولیر، صفحات 12 تا 14 رجوع کنید (مولیر، 1375: 12تا14)

[4] - به فرانسه Madeleine Bejart

[5] - احتمال داده‌اند که اولین دیدار ژان پوکلن و مادلن در دهکده‌ای به نام مولیر بوده است و او به یاد مادلن و احوالات و عوالم عاشقانه‌شان این نام را برای خود برگزیده است (ر.ک مولیر، 1375: 10)

[6] - Les Precieuses Ridreules

[7] - میرزا جعفر قراچه‌داغی در برگردانِ ژرژ داندن با اعمال تغییراتی، نام این نمایش‌نامه را به عروس و داماد نغییر داده است.

[8] - مولیر، 1390: 127- 129

[9] - مولیر، 1354: 60 و 61

[10] - (مولیر، 1375: 9 و 10)

[11] - Ploire! Voila! il faur plair.

[12] -  در باب زبان مولیر می توان چنین گفت که سادگی و روانی بر ان غلبه دارد و همین امر در مواردی موجب لغزش‌های زبانی و نحوی در انشاء او شده است. به طور کلی نمی‌توان او را در زمره‌ی نویسندگانی دانست که پایبند فصاحت و بلاغت‌اند.

[13] - (مولیر، 1375: 18)