نام جلال آلاحمد در ایران با روشنفکری گره خورده است. او هرچند که با مرگی زودهنگام از دنیا رفت؛ اما در طول حیات کوتاه خود (45 سال) آثار بسیاری نوشت. او نه تنها زیاد نوشت بلکه در انواع ادبی طبعآزمایی کرد. داستان کوتاه، داستان بلند، مقالههای تحقیقی انتقادی، سفرنامه، ترجمه و کتابهای نظری از جمله انوع ادبی است که او به سراغشان رفته است.
چرا آلاحمد مقبولیت دارد؟
زندگینامهی او را کم و بیش همه میدانند. او از جمله معدود نویسندگانی است که آثارش بعد از انقلاب اسلامی همچنان اجازهی چاپ داشتند. مقبولیت او فراتر از اینها بود. تا جایی که خانهی او تبدیل به موزه شد و به نام او جایزهای مقرر کردند به نام جایزهی ادبی جلال آلاحمد که میان اهالی ادبیات همیشه بحثبرانگیز بوده است.
حال باید بررسی کنیم چرا و چگونه این مقبولیت شکل گرفت و تا به امروز ادامه یافت.
آلاحمد در خانوادهای مذهبی بزرگ شد. پدر او از بزرگان روحانیت بود. برادرش و همسر خواهرش نیز روحانی بودند. او قرار بود جای پدر را بگیرد برای همین به نجف رفت تا تحصیل کند؛ اما بعد از سه ماه بازگشت و بنای طغیان گذاشت. زندگی هنری آلاحمد به نوعی از این نقطه آغاز میشود، از زمانی که او راه عصیان را انتخاب میکند. پنهان از چشم پدر در کلاسهای شبانهی دارالفنون اسم نوشت، چرا که با تحصیل دولتی او مخالف بودند. بعدها به دانشسرای عالی رفت و در رشتهی زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد هرچند قبل از دفاع از رسالهی خود درس را رها کرد و مدرک دکتری خود را نگرفت.
او به حزب توده پیوست و طی چهارسال به مراتب بالای حزب رسید و مسئولیتهای مهمی را به عهده گرفت، اما بعدها برسر مسائل شوروری و حمایت حزب از آنها، از حزب توده جدا شد و مقالات بسیاری در رد آنها نوشت.
همانطور که گفته شد، آلاحمد آثار زیادی نوشت، اما سه اثر او بیش از دیگر نوشتههایش شناخته شدهاند: مدیر مدرسه، غربزدگی و خسی در میقات.
در واقع این سه اثر بودند که از او روشنفکری ساختند که امروزه از او یاد میشود. مدیر مدرسه به لحاظ ادبی اثرگذار بود و دو کتاب دیگر به جهت اعتقادی.
او بیش از هرچیز جستوجوگر بود. طغیانها و سرکشیهای او ناشی از همین حس جستوجوگر است. او که زمانی علیه اعتقادات خانواده شورید، با حفظ همان روحیات به حزب توده نیز پشت کرد، اما فرق او با دیگر همحزبیهایش که در همان دوران از حزب توده جدا شدند این بود که او بعدها کتابهایی همچون غربزدگی و خسی در میقات را نوشت و به نوعی به اعتقادات مذهبی خود بازگشت. این بازگشت همان اتفاقی است که به او مقبولیت لازم را داده است؛ هرچند با تلون مزاج ذاتی او و روح جستوجوگری که داشت معلوم نیست اگر زنده بود چه راهی در پیش میگرفت و آیا باز هم علیه خود و اعتقاداتش شورش میکرد یا نه. هرچه هست او در حال حاضر از روشنفکران دینی مهم و تاثیرگذار به شمار میآید.
کتاب مدیر مدرسه
مدیر مدرسه اولین اثری است که آلاحمد به این سبک و سیاق نوشته است. او در این داستان بلند از تجربیات سالهای تدریس خود استفاده کرده است و مسائل و مشکلات موجود در نظام آموزشی را با دیدی انتقادی مطرح کرده است.
مدیر مدرسه داستان معلمی است که پس از سالها تدریس خسته و دلزده، به فکر پیشرفت و اصلاح وضع زندگی خویش است. او بعد از مدتها دوندگی و رشوه دادن به بالادستیها، درنهایت حکم مدیریت خود را میگیرد و مدیر مدرسهای در حاشیهی شهر تهران میشود؛ اما چیزی نمیگذرد که متوجه میشود مدیریت تفاوتی با معلمی ندارد و وضع همان است که بود.
او مدتی تلاش میکند تا اوضاع را سر و سامان بدهد؛ اما در نهایت تسلیم وضع موجود میشود.
نویسنده در این اثر انتقادی، با به تصویر کشیدن خلل و ضعف نظام آموزشی، سعی در آگاه کردن جامعه نسبت به اوضاع دارد و به درستی از تجربیات زیستهی خود در کسوت معلمی استفاده کرده است.
کتاب خسی در میقات
خسی در میقات سفرنامهای است که او از سفر حج خود نوشته است. علاوه بر این کتاب او سفرنامههای دیگری نیز نوشته است، مثل: تاتنشینهای بلوک زهرا، اورازان، جزیرهی خارک در یتیم خلیج فارس.
او در سال 1343 به سفر حج رفت و خاطرات بیست و چند روز سفرش را در این کتاب جمعآوری کرد. او از رفتن به فرودگاه و خروج از تهران آغاز میکند و از طعنه و کنایههای اطرافیانش مینویسد تا برگشتن از سفر.
زیارتنامهها و سفرنامههایی که از حج مینویسند از قدیم رواج داشته است و نمونههای کهن و معاصر بسیاری دارد، اما آنچه این سفرنامه را درخور توجه میکند این است که کسی به سفر حج رفته است که به اسلام پشت کرده بود و احوالات متفاوت دیگری را تجربه میکرد. نوشتن چنین کتابی و رفتن به چنین سفری بود که نام او را به عنوان روشنفکر دینی پررنگ کرد. هرچند که کتاب چندان فضای معنوی ندارد و نویسنده مانند ناظری بیرونی به شرح وقایع و ماجراها پرداخته است.
ردپای تناقضات درونی نویسنده در سرتاسر کتاب مشهود است. از تمایلات خود به زنان زیبای عرب میگوید و توصیفات بسیاری را در کتاب در وصف آنان میآورد که در تناقض با حال و هوای چنین کتابی است.
شاید اگر او این کتاب و کتاب غربزدگی را نمینوشت؛ نامش در کنار دیگر نویسندگان حزب تودهی دههی سی و چهل برده میشد، اما او با نگارش چنین آثاری مسیرش را برای همیشه از آنها جدا کرد.
نثر جلال در سفرنامههایش نسبت به دیگر آثارش متفاوت است. او سبک شخصیتری را در این آثار به نمایش میگذارد و ردپای تاثیر نویسندگان کهنی مثل بیهقی و ناصرخسرو در سبک او دیده میشود.
کتاب غربزدگی
غربزدگی کتابی است که هنوز پس از سالها، بحثبرانگیز است و منتقدان و البته طرفداران خاص خودش را دارد.
این کتاب جزو آخرین کتابهایی است که از او در سالهای حیاتش چاپ شد.
در این کتاب از مسئلهی غرب و نفوذ آن به مناطق شرقی به عنوان نوعی بیماری یاد میشود. او غربزدگی را همچون وبازدگی و طاعونزدگی معرفی میکند که باید برای آن در پی درمان بود.
فصلهای بیشتر این کتاب به تاریخ و پیشینه و اوضاع اجتماعی در آن روزگار اختصاص دارد و صفحاتی که به طرح مسئلهی اصلی میپردازد قریب به صد صفحه است. او در این صد صفحه توضیح میدهد که منظورش از شرق و غرب چیست و چرا غرب مثل یک بیماری به جان ممالک شرقی افتاده است.
او از ممالیک غربی به عنوان جهان سیر و از ممالیک شرقی به عنوان جهان گرسنه یاد میکند و به نحوهی سیستم تولید و توزیع در جهان انتقاداتی وارد میکند.
تا اینجا موازین او با همعصران و روشنفکران و به نوعی دوستانش یکسان است. آلاحمد زمانی به دوستان خود پشت میکند که در برابر این دوگانهی شرق و غرب، به سمت اسلام کشیده میشود. این همان نقطهی دوری است که آلاحمد تا به امروز در آن ایستاده است.
کتاب نفرین زمین
آلاحمد در این داستان نیز همانند مدیر مدرسه در کسوت یک معلم است. در این کتاب به نوعی، نویسندهی تاتنشینهای بلوک زهرا و مدیر مدرسه یکی شدهاند. معلمی شهری در ابتدای پاییز وارد فضای روستا میشود. او با اقشار مختلف روستا آشنا میشود و مخاطب را همراه خود به دل زندگی روستایی میبرد.
نویسنده که اندوختههای تجربی زیادی در رابطه با زندگی روستایی داشته است؛ بسیار باورپذیر و دقیق فضای زندگی روستایی را ترسیم میکند. از طرفی تجربهی سالها تدریس، به او برای پرورش شخصیت معلم کمک کرده است.
نکتهی درخور توجه این است که همانند مدیر مدرسه که شخصیت مدیر که در پی اصلاح امور بود، در آخر تسلیم شرایط موجود میشود؛ در داستان نفرین زمین نیز، تلاشهای معلم برای تغییر و اصلاح مردم، راه به جایی نمیبرد.
کتاب سنگی بر گوری
سنگی بر گوری، جزو آثاری است که بعد از مرگ او در سال 1360 به چاپ رسید. عدهای اصالت این کتاب را زیر سوال بردهاند و مدعیاند این کتاب را برای خراب کردن وجهی آلاحمد به او منتسب کردهاند، اما دلایل طرف دیگر ماجرا، مستدلتر است.
این کتاب کوچک را که بیشتر شبیه به یک مونولوگ درونی است؛ در رابطه با ماجرای بچهدار نشدن خود و ماجراهایی که در رابطه با این موضوع تجربه کرده است نوشت.
کتاب در فصلهای متعددی نوشته شده است که به طورکلی به مسائلی میپردازد که آنها برای درمان ناباروری و فرزندخواندگی انجام دادهاند و در نهایت ماجرای خیانت خود به سیمین دانشور در خارج از کشور را شرح میدهد.
موضوع این کتاب بسیار شخصی است و آلاحمد در این کتاب از درونیترین احوالات و تجربیات زندگی خود حرف زده است و همین بیپروایی است که سبب شده است این کتاب تا سالها بعد از مرگ او به دست چاپ سپرده نشود.
کتاب زن زیادی
زن زیادی مجموعهی داستان کوتاهی است که در جوانی از نویسنده چاپ شد. بعدها، وقتی کتاب را برای چاپ بعدی آماده میکرد، تغییراتی در آن به وجود آورد که به نوبهی خود در خور توجه است.
اول اینکه دو داستان سمنوپزان و خانم نزهتالدوله را به این مجموعه اضافه کرد با این توضیح که، این دو داستانهایی هستند درخور دورهی جوانی. معلوم میشود خود آلاحمد نیز، شخصیت جوانیاش را متفاوت با سالهای بعدش میداند و به این تغییرات آگاه است.
دوم اینکه در چاپ اول این مجموعه، پرویز ناتل خانلری، مقدمهای بر این کتاب نوشته بود. در حد فاصل چاپ اول تا ویراست دوم کتاب، خانلری وزیر فرهنگ وقت میشود و همین اتفاق این دو را از هم جدا میکند.
آلاحمد، مقدمهی خانلری را از کتاب حذف میکند و بعدها در مقالهی « مقدمهای که درخور قدر بلند شاعر نبود » جوابیهای برای این اتفاق مینویسد.
او مقالهی « پولوس رسول » را جایگزین مقدمهی مذکور میکند.
رسالهی پولوس رسول، در واقع مانیفستی است در رسای ادبیات متعهد. آلاحمد به وضوح از نویسندگان متعهد بود و همیشه سعی کرد برای جامعه بنویسد، البته تلون مزاج او و روح جستوجوگرش مانع از این شد که بتواند استوار در راه ثابتی قدم بگذارد اما هدف و خواستهی او همیشه نوشتن برای مردم و اجتماع بوده است. هرچند که گذر زمان نشان میدهد خدمات پرویز ناتل خانلری نیز، چیزی جز برای مردم نبوده است و تلاشهای ایشان برای سامان دادن به وضع فرهنگ و ادب قابل ستایش و چه بسا مدونتر و اساسیتر است.
زن زیادی مجموعه داستانی است متشکل از نه قصه به نامهای: سمنوپزان، خانم نزهتالدوله، دفترچهی بیمه، عکاس با معرفت، خداداد خان، دزد زده، جاپا، مسلول و زن زیادی.
گفته میشود این داستانها با محوریت زنان و اوضاع و مشکلات آنان در یک مجموعه جمعآوری شدهاند، حال آن که اینطور نیست و در این مجموعه تنها به زنان نپرداخته است؛ بلکه زنان بخشی از جامعهای هستند که نویسنده روایت میکند. فیالواقع، نقش زنان به همان اندازه است که در دورهی نویسنده و در واقعیت بوده است. این کتاب در سالهایی نوشته شده است که زنان جنبشهای آزادیخواه و تجددگرای خود را آغاز کرده بودند و حضورشان نسبت به قبل متفاوتتر و بیشتر شده بود. نویسنده تنها حال و هوای این دوران را منعکس کرده است و این ادعا غلط است که این اثر با محوریت زنان جمعآوری شده است. حتی به زعم بنده این کتاب از نظر بررسی مسائل زنان، دارای نقاط سیاه و تاریک نیز هست؛ چرا که نویسنده در میان جنبههای مثبت و بسیاری که زنان در آن روزگار داشتهاند به سراغ کاستیها رفته است. مثلا در داستان سمنوپزان، ایدهی اصلی داستان حول محور خرافه و خرافهپرستی رایج میان زنان شکل گرفته است و یا در داستان خانم نزهتالدوله، شخصیت اصلی داستان زنی است که بسیار شوهر کرده است و تنها هنرش در ازدواج است.
باقی داستانها نیز، در رابطه با اوضاع جامعه، فقر و سیاهی و ایستایی است که گریبان آحاد جامعه را گرفته است.
در واقع این ایده که آلاحمد در رابطه با مسائل زنان روشنفکر و آزادیخواه بوده باشد، هم در رابطه با زندگی حقیقی و شخصی او و هم در رابطه با آثار او، از حقیقت به دور است. ( نمونهی چگونگی تفکر او نسبت به زنان را میتوانید در کتاب سنگی بر گوری مشاهده کنید.)
آلاحمد در کسوت مترجم
کارنامهی آلاحمد در ترجمه نیز به پرباری کارنامهی نویسندگی اوست.
او آثار معروفی را ترجمه کرده است؛ مثل: قمارباز اثر داستایوفسکی، بیگانه و سوءتفاهم از آلبر کامو، دستهای آلوده از ژان پل سارتر، کرگدن از اوژن یونسکو و مائدههای زمینی از آندره ژید.