«آنچه مهم است تحرک ابدی است نه زندگی جاودان»[1]
کتاب افسانه سیزیف The Myth of Sisyphus نام مجموعه مقالاتی از آلبر کامو است که درباره پوچی، مرگ، معنای زندگی و خودکشی نوشته شده است. بر خلاف تصوراتی که وجود دارد، افسانه سیزیف رمان یا نمایشنامه نیست؛ اما اگر میخواهید بخش قابل توجهی از آثار کامو را به درستی درک کنید مطالعه این کتاب ضروری است.
کتاب با مقدمهای از جان کریشناک آغاز میشود؛ کریشناک کامو شناس اهل انگلیس است که به ستایش افسانه سیزیف پرداخته و بخش قابل توجهی از آثار او را در ارتباط با افسانه سیزیف بررسی کرده است. برای کسانی که آشنایی چندانی با فلسفه ندارند مطالعه مقدمه کریشناک تا حدودی دشوار خواهد بود.
کریشانگ در یک مقالهی حدودا چهل صفحهای با کمک گرفتن از دیگر مصاحبهها و یادداشتهای آلبرکامو، فکر و اندیشهی پشت این کتاب را شرح و بسط داده و جهانبینی او را خوبی برای خواننده تبیین کرده است. اگر خواندن این مقدمه در ابتدا برایتان دشوار بود، درک آن بعد از اتمام کتاب راحتتر خواهد شد.
کتاب افسانهی سیزیف مجموعه مقالات مختلفی است که همگی در یک موضوع و برای ستایش مسئلهی پوچی نوشته شدهاند.بعد از مقدمهی تحلیلی، سه مقالهی اصلی کتاب یعنی «یک تعلق پوچ»، «انسان پوچ» و «خلقت پوچ» میآید. در انتها کتاب با مقالهی «افسانهی سیزیف» به پایان میرسد که خوانش مدرن و انتقادی آلبرکامو از این اسطورهی قدیمی است. در ادامه به بررسی هرکدام از این مقالات میپردازیم.
مقالهی اول: یک تعلق پوچ
احتمالا این جمله را بارها شنیدهاید: «تنها یک مسئله جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است.»[2] این جملهای است که کتاب افسانهی سیزیف با آن شروع میشود. از نظر کامو مسئله اساسی فلسفه این است که آیا زندگی به ارزش زیستنش میارزد؟ بسیاری کامو را به دلیل همین جمله از طرفداران خودکشی میدانند؛ اما این تصور کاملا اشتباه است، هر چند کامو در مقاله اول تا حدی نوع خاصی از خودکشی را ستایش میکند؛ اما در نهایت ارزش زیستن و زندگی را بالاتر از همان نوع عالی خودکشی میداند.
کامو در مقاله اول به این موضوع میپردازد که پوچی چیست و چرا ایجاد میشود. او در ادامه به بررسی ارتباط پوچی و خودکشی میپردازد و پرسشی اساسی را مطرح میکند: آیا پوچی حکم بر خودکشی میدهد؟ او در همین مقاله بین خودکشی و بیهودگی هم تفکیک قائل میشود. بسیاری از افراد در زندگی دچار بیهودگی میشوند. در واقع بیهودگی به خودکشی نزدیکتر است تا پوچی و به همین علت است که آلبر کامو در نهایت خودکشی را راهحلی فلسفی و ارزشمند برای بیرونرفت از این جهان پوچ نمیداند. کامو نقطهی تقابل پوچی را سرکشی و عصیانگری معرفی میکند و خودکشی را نوعی تسلیم در برابر این پوچی و نشان ضعف میداند. در جهان فکری این فیلسوف آنچه پست است، بیهودگی است نه پوچی. در این دیدگاه، پوچی ، اصل و بنمایهی هستی است و انسان راه فراری از آن ندارد بلکه تنها سلاح آدمی، آگاهی به پوچی و زیست آگاهانه است. تنها با زیستن است که میتوان در برابر این پوچی گسترده قد علم کرد. زیستن سرکشی و خودکشی تسلیم است.
کامو در بخشی از مقالهی اول تحت عنوان دیوارهای پوچ نشان میدهد که پوچی برای همه انسانها ایجاد نمیشود. بسیاری از انسانها بردهی زندگی هستند و فرصت تامل درباره ماهیت آن را ندارند به همین دلیل پرسش از معنای زندگی متعلق به افراد خاص و حاصل پرسش از روزمرگی است.
مقالهی دوم: انسان پوچ
کتاب افسانهی سیزیف - همانطور که از اسم آن مشخص است - کتابی است پر از نشانههای تاریخ ادبیات که برای فهم بهتر آن باید آگاهی نسبی از سرگذشت شخصیتهای مهم داستانهای ادبیات جهان و اساطیر داشت. آلبر کامو از شخصیتهای معروف و تاثیرگذار ادبیات که برای عموم مردم شناخته شده است، استفاده کرده است تا مضامین فلسفی خود را به خوبی برای مخاطب تبیین کند. یکی از شخصیتهای مهم جهان ادبیات دون ژوان یا دون خوان است که بعدها تبدیل به نمادی جهانی و حتی نمادی روانشناسی برای اشاره به افرادی خاص با ویژگیهای مشخص شد. مقالهی دوم این کتاب به بررسی رابطهی اخلاق و پوچی میپردازد و بخش بیشتر آن در بررسی دون ژوان نوشته شده است تا مواضع اخلاقی خود را شرح دهد.
دون ژوان نام نمایشنامهای کمدی از مولیر است که شخصیت اصلی آن دون ژوان، اشرافزادهای زنباره و جذاب است که روابط متعدد و پیچیدهی جنسی خالی از عاطفه برقرار میکند و از بستر زنی به بستر زنی دیگر میرود.
این شخصیت آن قدر تاثیرگذار بود که در طی سالها در فرهنگ عمومی جامعه ماند و مردم عادی مردان هوسباز جذابی که زنان را به خود جذب میکردند، دون ژوان خطاب میکردند و بعدها در علم روانشناسی به عنوان یکی از زیرشاخههای اختلالات شخصیت، اختلال دون ژوانیسم را اضافه کردند. در واقع، آلبر کامو با بررسی دون ژوان، روابط حاکم بر بخش بزرگی از جامعه و ارتباط آن با پوچی را بررسی کرده است:
« دون ژوان آنطور که معمولا خود را نشان میدهد فهمیده نمیشود. او یک اغواگر معمولی زنهاست، با این اختلاف که آگاه است و اینجاست که پوچ است. اغواگری که روشنبین شود از این حیث عوض نخواهد شد. فریب دادن حرفهی اوست. آنچه دون ژوان به مورد عمل میگذارد، علمالاخلاق کمیت است، برعکس زاهد که متمایل به کیفیت است. ایمان نداشتن، به معنای کامل اشیاء ، خاص انسان پوچ است. او این چهرههای خونگرم و تعجبآور را اجمالا نظر کرده، آنها را جمعآوری میکند و میسوزاند. انسان پوچ کسی است که از زمان جدا نمیشود. دون ژوان فکر جمعآوری زنان نیست. جمعآوری کردن، قابلیت زیستن با گذشته است؛ اما او ندامت و پشیمانی را که شکل دیگری از امید داشتن است رد میکند...» ( کامو، سپانلو، 1382: 133)
در ادامهی این مقاله، نویسنده به مسئلهی کمدی و پوچی میپردازد. البته باید توجه داشت که منظور او تنها تئاتر و دانش و افراد مربوط به آن حوزه است مانند نمایشنامه و بازیگران و به تبع آن بخشی از گفتههای او به سبب پیشرفت تکنولوژی و امکانات، واقعیت خود را از دست دادهاند؛ مانند زمانی که از پوچی افتخارات بازیگران مینویسد و میگوید هرچه در صحنه رخ میدهد از بین میرود و در سالهای آینده، نهایتا یکی عکس از بازیگر میماند و افتخار به بازیگری افتخاری پوچ است که خب حالا اوضاع بسیار متفاوت شده است.
بعد از بررسی کمدی، به مسئلهی فتح و احساس فاتح بودن در زندگی میپردازد. در این بخش به بررسی احساس قدرت، شکست، پیروزی و برداشت انسان از این احساسهای گونان و ارتباط آنها با احساس پوچی و آگاهی ما از مسئلهی پوچی را روشن میکند.
مقالهی سوم: خلقت پوچ
در مقاله سوم افسانه سیزیف به نقد آثاری پرداخته میشود که سعی کردهاند معنایی برای این جهان بی روح بیابند. عمده بحث کامو کیرکگور، شوپنهاور و فریدریش نیچه است. کامو همواره نیچه را ستایش میکند و نقد بسیار اندکی به آثار او دارد؛ اما کیرکگور سخت مورد انتقاد قرار میگیرد. کامو می گوید کیرکگور سعی دارد بحرانهای زندگی انسان را نادیده بگیرد. «اگر او میخواهد از رموز و اشارات کیرکگارد راضی باشد باید این میل به روشنایی را انکار کند.»[3]
از نظر کامو انسان از روشنایی به پوچی رسیده است. برای او روشن شده است که جهان پوچ است؛ اما کیرکگارد میخواهد انسان این روشنایی را نادیده بگیرد تا از این طریق به معنایی برای زندگی دست پیدا کند. «پرسش چنانچه کیرکگارد میخواهد در انتهای خط مقصور نیست. بر عکس، خطر در لحظه دقیق پیش از پرسش نهفته است. باقی ماندن روی این وقفه سر گیجه آور تقوی است، بقیه طفره است»[4]
کامو معتقد است جهان پوچ و بی معنی است. انسان به دلیل همین پوچی دست به خود کشی میزند. بعضی از اندیشمندان به گونهای تلاش کردهاند که این پوچی را نادیده بگیرند و با دین، عرفان و امید زندگی را توجیه کنند و معنایی برای آن بتراشند. از نظر کامو این دلایل برای خودکشی نکردن چون واهی است. از نظر کامو انسان باید بتواند با پذیرش پوچی جهان زندگی کند. چگونه؟
افسانه سیزیف کامو اثری است در ستایش عصیان. از نظر کامو در جهان پوچ و بی معنی فقط میتوان عصیان کرد. عصیان در برابر پوچی راه حل مناسبتری است تا خودکشی. نویسنده برای تشریح این بحث در سه فصل به بررسی زندگی هنرمندان، بازیگران و نویسندگان اشاره میکند. از ادبیات و تاریخ فرهنگی جامعه کمک میگیرد تا عقاید جامعه را نقدی راهبردی کند و نشان دهد چگونه تفکر میکنیم و تفکر ما چه ارتباطی با ذات جهان یعنی پوچی دارد. هنر در هر شکلی پاسخی است به پوچی و نشانه عصیان در برابر زندگی است. هنرمند میخواهد زنده بماند و بیافریند؛ با این که میداند آفرینشش پوچ است.
الگوی کامو برای چنین سبکی از زندگی، سیزیف افسانه هومر است.
بخش پایانی: افسانهی سیزیف
«خدایان سیزیف را محکوم کرده بودند که پیوسته تخته سنگی را تا قله کوه بغلطاند. و از آن جا سنگ با تمام وزن خود به پایین میافتاد، خدایان به حق اندیشیده بودند که برای انتقام تنبیهی دهشناکتر از بیهودگی نیست»[5] سیزیف تاوان عصیان و سرکشی خود را میدهد؛ اما او مرگ را به اسارت درآورده و از این راه خدایان را عصبانی کرده است.
آلبر کامو در پایان این کتاب، بعد از آنکه در سه مقاله افکار و عقاید خود را دربارهی پوچی بیان کرد، افسانهی قدیمی سیزیف را با خوانش پوچگرای خود بازتعریف میکند. او بعد از تعریف افسانهی سیزیف از علت انتخاب این اسطوره و علاقه به آن توضیح میدهد:
« آنگاه سیزیف میبیند که سنگ لحظهای چند به جانب این جهان زیرین نزول میکند، که از آنجا او باید آن را از نو به سوی بالا برد. سیزیف دوباره به سوی دشت پایین میرود. لحظهی این برگشت و این توقف است که مرا به سیزیف علاقهمند میسازد. چهرهای که تا این اندازه نزدیک به سنگها نقش بسته، اکنون خود سنگ است. من او را میبینم که با گامی سنگین ولی شمرده به جانب شکنجهای که پایانی برای آن نمیشناسد، پایین میرود. این ساعتی که همچون وقفهی استراحتی است و برگشتنش به قدر سیهروزی او مسلم است، این ساعت، لحظهی آگاهی است. در هر یک از این لحظاتی که او قلهها را ترک گفته، اندک اندک به سوی مغازهی خدایان فرو میرود؛ بر سرنوشت خویش برتری دارد. او نیرومندتر از تخته سنگش میباشد.» ( کامو، سپانلو، 1382: 195)
آلبر کامو، آگاهی را برتر از پوچی میداند. تنها چیزی که انسان را از عذاب زیستن پوچ نجات میدهد این موهبت است که انسان بداند ماهیت زندگی، ماهیتی پوچ است و بعد در دل این پوچی به زندگی آگاهانه و خلاقانه روی بیاورد:
« من سیزیف را در دامنهی کوه باقی میگذارم. بار سنگین خویش را همواره باز مییابد؛ اما سیزیف عالیترین طرز وفاداری را به ما میآموزد و خدایان را انکار کرده، تخته سنگها را میکند. او نیز چون ادیپ عقیده دارد که همه چیز نیکو است. من بعد این جهان بیآمر و صاحب، نه بیحاصلی و نه مهمل به نظرش میآید. هر ذرهی این سنگ، هر رخشندگی معدنی این کوهستان مملو از ظلمت، به خودی خود دنیایی را تشکیل میدهد. تلاش در جهت قلهها از برای انباشتن یک قلب انسانی کافی است. باید سیزیف را خوشبخت انگاشت.» ( کامو، سپانلو، 1382: 199)
چه ترجمههایی از افسانهی سیزیف در دست است؟
خوانش آثار این نویسنده به دلیل درونمایهی فسلفی آنها، سخت و زمانبر است. در این میان مطالعهی کتابی همچون افسانهی سیزیف که داستانی نیست، سختتر است. به دلیل همین سختی و سنگینی نثر نویسنده است که ترجمه اهمیتی دو چندان پیدا میکند. ترجمهی چنین اثری نیازمند تسلط بسیار به فلسفه و همچنین ظرفیتهای زبان فارسی برای بیان فلسفی است. در طول این سالها ترجمههای زیادی از این کتاب روانهی بازار شده است. مترجمهایی همچون محمدعلی سپانلو، محمود سلطانیه، شهلا شریعتمداری، علی صدوقی و اکبر افسری این کتاب را ترجمه کردهاند که بهترین و معروفترین آنها ترجمهی محمدعلی سپانلو است. علاوه بر این برای لذت بردن و درک بهتر این کتاب باید آشنایی نسبی با مفاهیم و داستانهای ادبیات جهان داشته باشید تا بتوانید بفهمید که آلبر کامو، چه چیزی را چگونه نقد میکند؛ اما اگر همهی این شرایط فراهم باشد پس از مطالعهی این کتاب درک بهتر و عمیقتری نسبت به آثار و عقاید کلاسیک و همچنین جهانی که در آن زیست میکنید خواهید داشت.
اگر کتابهای دیگر این نویسنده مثل بیگانه، طاعون، کالیگولا را خواندهاید، مطالعهی این کتاب به درک بیشتر شما از فضای فکری آلبر کامو کمک میکند. کامو نویسنده و متفکر بزرگی است که بر بسیاری از نویسندگان بعد از خود تاثیر گذاشت و به نوعی بخش بزرگی از تفکر ادبی جهان مدیون و برگرفته از اندیشههای اوست. او در سال 1957 به دلیل « آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد.» برندهی جایزهی نوبل شد.
[1]- (کامو، 1382: 75)
[2]- (کامو، 1382: 49)
[3]- (کامو، 1382: 93)
[4]- ( کامو، 1382: 94)
[5]- (کامو، 1382: 193)