کتاب برادران کارامازوف آخرین اثر یکی از بزرگترین وزنههای ادبیات جهان و از شناختهشدهترین رمانهای تاریخ است. داستایوفسکی این کتاب را در سال 1880 _یک سال پیش از مرگ خود_ و با الهام از یک داستان واقعی و به مدد تجربیات زیستهی خود، آفرید. بسیاری این اثر را مهمترین کتاب داستایوفسکی و حتی بزرگترین رمان جهان میدانند و چهرههایی چون زیگموند فروید، فرانتس کافکا، مارتین هایدگر، ویتکنشتاین، ویلیام فاکنر، فریدریش نیچه، ارنست همینگوی، ژان پل سارتر و... از آن تاثیر پذیرفتهاند.
گذری بر داستان کتاب برادران کارامازوف
رمان برادران کارامازوف، زندگینامهی خانوادهی کارامازوف را روایت میکند. پدر خانواده، فئودور کارامازوف، مردی عیاش و فاسد است که خانواده و فرزندانش ذرهای برای او ارج و اهمیت ندارد. کارامازوفِ بزرگ دو بار ازدواج کرده که حاصل آن سه پسر است و البته یک پسر چهارمِ مریضاحوال که حاصل رابطهای نامشروع است.
پسر ارشد، دیمیتری، تقریبا راه پدر را پیش گرفته است. او هم شخص فاسد و خوشگذرانی است و به شدت از پدرش نفرت دارد. دیمتری زندگی بسیار دشواری دارد و از کودکی تا هجده سالگی پدرش را نمیبیند. او در نهایت وارد مدرسه نظامی میشود و برای مدت کوتاهی به عنوان افسر مشغول به کار میشود. ایوان فرزند دوم این خانوادهی از هم پاشیده است. او شخصیت منحصر به فردی دارد و با وجود مشکلات زیادی که در زندگیاش با آنها مواجه است، به مثابهی یک روشنفکر همواره به دنبال بیشتر یاد گرفتن است. ایوان که یک خداناباور است، در خانواده کارامازوفها نقش مهمی دارد و میتوان گفت بزرگترِ معنوی این خانواده است. فرزند سوم این خانواده آلیوشا است. او برای پالایش و آرامش روحش وارد یک صومعه میشود و دوران کودکی و نواجوانیاش در این صومعه میگذرد. او با پدر روحانی صومعه به نام زوسیما زندگی میکند و هر دو احترام خاصی برای هم قائل هستند. آلیوشا به خدا معتقد است و بارها تلاش میکند تا تشکیک ایوان را از بین ببرد. آخرین فرزند خانواده که حاصل تعرض فئودور کارامازوف به زنی بیخانمان است، اسمردیاکوف نام دارد. او به ظاهر از شخصیتهای موثر داستان نیست؛ البته فقط به ظاهر! صفحات زیادی را باید انتظار بکشیم تا نویسندهی برادران کارامازوف به کمک اسمردیاکوف، راز و رمز قصه را برملا کند.
کتاب دو جلدی برادران کارامازوف شرح اختلافات فئودور و فرزندانش _هر کدام به نوعی_ و در نهایت قتل مشکوک او و ماجراهای یافتن قاتل و جلسات محاکمه و... است. این سطحیترین لایهی معنایی داستان است؛ اما قطعا تمام آنچه داستایوفسکی سعی در بیان آن دارد، نیست. جلد اول بیشتر ناظر بر انتقال طرح و فلسفهی کلی قصه است و جلد دوم عمدتا به ماجراهای چهار برادر پس از قتل پدر میپردازد. در خلال داستان و البته به صورت مستقیم، مستمر و متمرکزتری در بخشهای پایانی کتاب، نویسنده به تشریح مبانی فلسفی، الهیاتی، اخلاقی و اجتماعی مورد نظر خود میپردازد. برادران کارامازوف بخش قابل توجهی از مشکلات انسان مدرن را در تجربیترین و عینیترین شکل آن مطرح میکند؛ تصویری تمام و کمال از انسانهایی که درگیر عمیقترین رنجها و شدیدترین تردیدها هستند. علاوه بر این موارد، برادران کارامازوف کتابی درباره نهیلیسم روسی است؛ پوچی یکی از دورن مایههای اصلی این کتاب است که در قالب جملات قصار و یا کنش شخصیتها به تصویر کشیده شده است.
واکاوی کتاب برادران کارامازوف
حداقل دو سطح معنایی برای رمان برادران کارامازوف قابل تصور است؛ سطح اول همان داستان قتل فئودور و یافتن قاتل اوست که لذت خواندن یک داستان استخواندار و قابلاعتنا را به ما میدهد و سطح دوم تئوریهای فلسفی ـ اخلاقی نویسنده است که در لایههای زیرین سطح اول، میتوان آنها را یافت. بسیاری از گفتوگوهای پیرامون این کتاب، حاکی از آن است که هر کدام از شخصیتهای برادران کارامازوف، یکی از ابعاد و خصائل بشر را نمایندگی میکنند. فئودور کارامازوف نمادی از تاریکترین ابعاد وجود آدمی و تنها شخصیت کاملا منفی قصه است؛ دیمیتری نمایندهی غرایض اولیه بشری و نوعی لاابالیگری است؛ ایوان نماد نگرش عقلگرا، روشنگر و البته سوسیال است؛ الکسی یا آلیوشا رمز روحانیت و عرفان است و سرانجام اسمردیاکوف سمبول خباثت، البته نه دقیقا! توضیح بیشتر دربارهی این شخصیت، داستان را فاش خواهد کرد؛ پس برای کشف معمای برادران کارامازوف به سراغ کتاب بروید.
ضمن این تقسیمبندی کلی، نیاز به یادآوری است که شخصیتهای کتاب برادران کارامازوف را نمیتوان به شکلی متقن و یقینی قضاوت کرد؛ زیرا هر کدام پیچیدگیهای تودرتوی خاص خود را دارند و این ویژگی کتاب، انسانشناسی عمیق داستایوفسکی را عیان میسازد.
واپسین ویژگی کتاب که شاید آگاهی از آن خالی از لطف نباشد آن است که بسیاری از شرایط و وقایع داستان، حاصل تجربیات شخصی نویسنده است؛ به عنوان مثال ابتلای اسمردیاکوف به بیماری صرع، تضاد و کشمکش در روابط پدر و پسران، محکومیت و تبعید شدن دیمیتری به سیبری و... تماما بازتاب تجربیات شخصی داستایوفسکی است.
داستایوفسکی و خدا
یکی از کانونیترین فلسفههای مطرحشده در کتاب برادران کارامازوف، نگرش مبتنی بر خداشناسی و چالشهای مرتبط با آن است. ایوان به عنوان یک روشنفکرِ خداناباور، با بیان مواضع فکری خود، ندانسته موجب میشود یکی از برادرانش دست به جنایت بزند و گویا از منظر داستایوفسکی همین بیاعتقادی است که منشاء فساد خواهد شد.
« ایوان: گوش کن، او را خودت به تنهایی کشتی؟ با همدستی برادرم یا بدون او؟
اسمردیاکوف: تنها با شما، با همدستی شما بود، قربان که کشتمش. دمیتری فیودوروویچ بیگناهِ بیگناه است. ..... قربان من قاتل حقیقی نیستم، هر چند در حقیقت من او را کشتم. قاتل اصلی شمایید»[1]
این رویکرد نویسنده، ریشه در زندگی شخصی او دارد. داستایوفسکی گرچه برآمده از خانوادهای پایبند به مسیحیتِ کاتولیکی بود، در اوایل جوانی از مذهب رویگردان شد و به فعالیتهای سیاسی پرداخت و در پی همین فعالیتها، دستگیر و در دسامبر 1849 به اعدام محکوم شد؛ اما در لحظات پایانی، دقیقا هنگامی که چشم در چشمِ مرگ منتظر شنیدن فرمانِ "آتش" بود، بخشیده و برای چهار سال به سیبری تبعید شد. در سیبری تنها کار با اعمال شاقه و زندان انفرادی در انتظارش بود؛ اما در همین وضعیت او یک تحول ذهنی و روحی بزرگ را تجربه کرد و از عقاید پیشین خود دست کشید. گویا در آنجا از کاغذ و قلم محروم شده و تنها کتابی که در اختیارش قرار میدادهاند، کتاب مقدس بوده است. در همان لحظات تنهایی و تاریکی بود که فئودور داستایوفسکی بار دیگر بارقههای خداباوری را در خود احساس کرد[2] و از همین رو است که در برادران کارامازوف سعی دارد بگوید تنها خدا و عیسی مسیحاند که میتوانند انسان را نجات دهند.
ترجمهها
کتاب برادران کارامازوف با ترجمههای گوناگونی در بازار نشر ایران در دسترس مخاطبان است که میتوان از میان آنها به موارد زیر اشاره کرد.
- برادران کارامازوف ترجمهی صالح حسینی، نشر ناهید
- برادران کارامازوف ترجمهی احمد علیقلیان، نشر مرکز
- برادران کارامازوف ترجمهی اصغر رستگار، انتشارات نگاه
- برادران کارامازوف ترجمهی مشفق همدانی، انتشارات جاویدان
برای مطالعه این کتاب، انتخاب یک ترجمه مناسب اهمیت بسیاری دارد. ترجمهی احمد علیقلیان و صالح حسینی برتری قابل توجهی نسبت به دیگر ترجمهها دارند؛ ترجمهی علیقلیان برگردان روانتری دارد؛ اما ترجمه صالح حسینی از زیباییهای ادبی بیشتری برخوردار است. لازم به ذکر است که برادران کارامازوف هنوز از زبان روسی ترجمه نشده و اغلب برگردانها از زبان واسطه بوده است.
برادران كارامازوف (2 جلدی) | نشر ناهید
نویسنده: فیودور داستایفسکی ناشر: ناهید قطع: گالینگور,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجودبرادران کارامازف (۲ جلدی) | نشر نگاه
نویسنده: فیودور داستایفسکی ناشر: نگاه قطع: گالینگور,وزیری نوع جلد: گالینگور قیمت: ناموجودجملات زیبا از کتاب برادران کارامازوف
« ـ بگو ببینم خدایی هست یا نه؟ منتها جدی باش. ازت میخواهم که حالا جدی باشی.
ـ نه، خدایی نیست.
ـ آلیوشکا، آیا خدایی هست؟
ـ بلی، هست
ـ ایوان، آیا بقا هست، فقط اندکی، فقط یک ذره؟
ـ بقا هم نیست.
ـ به هیچ وجه؟
ـ به هیچ وجه.
ـ پس عدم مطلق هست. شاید چیزی باشد؟ کاچی به از هیچی!
ـ عدمِ مطلق.
ـ آلیوشکا، آیا بقا هست؟
ـ بلی، هست.
ـ خدا و بقا؟
ـ خدا و بقا. بقا در خداست.
ـ هوم؟ احتمال زیادی دارد که حق با ایوان باشد. خدای مهربان! فکرش را بکن چه ایمان و چه نیروی را انسان به خاطر هیچ برای آن رویا خاصه خرجی کرده است، آن هم چندین هزار سال. کیست که به انسان میخندد؟ ایوان! برای آخرین بار، یکسره، آیا خدایی هست یا نیست؟ برای آخرین بار میپرسم!
ـ من هم برای آخرین بار میگویم که نیست.
ـ ایوان، چه کسی دارد به آدمیزاد میخندد؟
ایوان فیودوروویچ، لبخندزنان گفت: لابد شیطان است.
ـ شیطانِ چه؟ مگر وجود دارد؟
ـ نه شیطانی هم در کار نیست...»[3]
«از همه مهمتر، به خودت دروغ مگو. کسی که به خودش دروغ میگوید و به دروغ خودش گوش میدهد، به چنان بنبستی میرسد که حقیقت درون یا پیرامونش را تمیز نمیدهد و این است که احترام به خود و دیگران را از دست میدهد و با نداشتن احترام دست از محبت میکشد و برای مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بیمحبتی، به شهوات و لذات خشن راه میدهد و در رذالتهای خویش در بهیمیّت فرو میرود و همهاش هم از دروغزنی مداوم به دیگران و به خویشتن. آدمی که به خود دروغ میگوید، بسیار آسانتر از دیگران مورد اهانت قرار میگیرد.»[4]
«برادران، از گناه آدمیان مهراسید. آدمی را حتی در گناهش هم دوست بدارید، چون محبت شما جلوهای از محبت ملکوتی است و والاترین محبت بر روی زمین است. تمامی آفرینش خدا را دوست بدارید، تمامی و هر دانهی شن در آن را. هر برگی را دوست بدارید، همه چیز را دوست بدارید. اگر همه چیز را دوست بدارید، راز ملکوتی درون آنها را حس خواهید کرد و زمانی که آن را حس کنید، هر روز بهتر از پیش به آن پی خواهید برد. و در آخر کار با محبتی همه جانبه، تمامی دنیا را دوست خواهید داشت.»[5]
[1]- داستایفسکی،فئودور میخائیلوویچ، برادران کارامازوف، ترجمهی صالح حسینی، تهران، ناهید 1387: 879 و 882
[2]- برای دریافت اطلاعات بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب داستایوسکی، زندگی و آثار نوشتهی لئونید گروسمان، فصل ششم و هفتم.
[3]- داستایفسکی، 1387: 192
[4]- همان: 68
[5]- همان: 447