ورود به آوانگارد

برشی از چندین خاطره

مروری بر کتاب داشتن و نداشتن نوشته‌ی ارنست همینگوی

فاطمه فارسی
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳

زمانی که نویسنده‌ای به سراغ نوشتن داستانی می‌رود، قطعا شخصیت‌های معین و سیر داستانی خاص خودش را دنبال می‌کند. به طور معمول هر کتاب یک شخصیت اصلی دارد که در خلال آن دیگران را هم معرفی می کند، با این حال این موضوع درباره‌ی کتاب داشتن و نداشتن صدق نمی‌کند. این قصه سرگذشت ناخدایی است که به واسطه‌ی اجاره‌ی قایقش، با آدم‌های زیادی رو به رو می‌شود و در واقع راوی داستان آن‌هاست. با لحنی روان ماجرایی را به عنوان خاطره‌ی مشترک بازگو می‌کند.

بین داستان شما می‌توانید متوجه اوضاع ناامن شهر، افکار و شیوه‌ی زندگی افراد شوید و تمام این اطلاعات را از لا به لای جملات درک خواهید کرد؛ بی آن که اشاره‌ی مستقیمی به آن شود.

پرداخت شخصیت‌ها هرکدام تا حدی برداشت راوی بوده و باقی به عهده‌ی خود شما گذاشته می‌شود، راوی به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی همواره در قصه حضور دارد و زبان کتاب نیز زمان حال است. به همین خاطر به راحتی می‌توانید خود را در موقعیت‌ها حس کنید و تمثیل‌های جزئی نگر نویسنده شما را در همزاد پنداری بیشتر کمک می‌کند.

نکته‌ای که حائز اهمیت است، توصیفات دقیق و جزئی این نویسنده در خلال داستان است. معمولا ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) به توضیح بسیار زیاد مشهور است، به طوری اگر طرفدار قصه‌های هیجان انگیز با روندی سریع باشید، ممکن است حوصله‌تان سر برود. در ادامه برای شفاف سازی بیشتر نمونه‌ای از این توصیفات آورده می‌شود که در بخشی از کتاب داشتن و نداشتن مطرح شده است.

«رنگ های سفید و سبز لنج در نور چراغ قوه ها تر و تازه و درخشان به نظر می آمد، زیرا شبنم عرشه و سقف کابین را فرا گرفته بود. سوراخ هایی که گلوله ها ایجاد کرده بودند از میان رنگ سفید دیواره ها به چشم می خوردند. عقب لنج کمی آب جمع شده بود و ماهی های کوچک کنار تیر ها شنا می کردند.»[1]

با این حال این توصیفات در حد معمول داستان نویسی، یک سبک هستند که همواره در آثار همینگوی به چشم می خورند. همچنین اتفاقات و دیدگاهی به یقین نظر شما را جلب خواهد کرد که نویسنده در این داستان‌ها ارائه می‌کند.

فضاسازی ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) از دریا و ماهی‌گیری و قایق‌ها، همواره سبکی دارد که متعلق به خودش است و در این کتاب نیز در فرصت‌های مختلف، به اقتضای شرایط برای دقیق بودن توصیف، از این تجربیات کمک گرفته است.

ویژگی دیگر این کتاب، دیالوگ محور بودن آن است. به این معنا که می‌توان گفت تقریبا نیمی از کتاب دیالوگ مستقیم است و از این جهت اثر را  شبیه به نمایشنامه‌ای بسیار جذاب می‌کند. البته چهارچوب آن رمان بوده و این شیوایی قلم حتما مناسب شما خواهد بود.

بخش‌های زیاد اما کوتاه این کتاب، باعث می‌شود شما به عنوان یک مخاطب خسته نشوید و بتوانید در موقعیت‌های مختلف آن را مطالعه کنید. در زندگی امروزی درگیری‌های بسیاری پیش می‌آید که ممکن است باعث شود شما وقت کافی برای کتاب خواندن نداشته باشید و حتی ممکن است دوست نداشته باشید یک داستان طولانی بدون نفس گیری را دنبال کنید. این کتاب می‌تواند برای یک مطالعه‌ی روتین کوتاه مدت یک انتخاب عالی به شمار رود. از سوی دیگر اگر می‌خواهید این رمان را در کمترین زمان ممکن بخواهید، شیوایی قلم حتما مناسب شما خواهد بود.

ممکن است به داستان‌های جنایی که در حال و هوای شهرهای درگیر خشونت و بی‌سامانی رخ می‌دهند علاقه داشته باشید. در این صورت کتاب داشتن و نداشتن یک گزینه‌ی بی‌نظیر جهت مطالعه است. شیوه‌ی دیالوگ و شخصیت محور آن و هم چنین پرداخت و توصیفاتی که بصورت دقیق و موشکافانه بیان می‌شود، شما را شگفت‌زده خواهد کرد. این روش در داستان‌های جنایی گامی بسیار مهم و شجاعانه به شمار می‌رود که ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) به خوبی از پس آن برآمده است.

اتفاقاتی که می‌افتد و صحنه‌هایی که در بطن داستان در نظر شما ترسیم می‌شوند، همگی بسیار تاثیرگذار و به مقتضی موضوع و خط فکری داستان تا حدی خشن هستند. فراز و فرودها و اتفاقات در نهایت شما را به فکر فرو خواهند برد.

اگر کتاب‌های مختلفی خوانده باشید حتما با نویسندگانی مواجه شده‌اید که توضیحات اضافه می‌دهند و آنقدر به فضاسازی و ترسیم جزئیات در نظر خواننده مشغول می‌شوند که از اصل داستان باز می‌مانند. چنین حالتی بسیار ناخوشایند است زیرا خط داستان گم می‌شود و موضوع اصلی که هسته‌ی هر نوشته ای است، زیر سوال می‌رود. اما این اتفاق در رمان داشتن و نداشتن نمی‌افتد، چرا که همینگوی خوب می‌داند چگونه و چقدر از جزئیات بگوید و چگونه موضوعات را در کلمات جای دهد که ناخودآگاه به ذهن خواننده وارد شود و او را درگیر کند.

اتفاق بسیار جذابی که در آثار همینگوی به ویژه در این کتاب می‌افتد، پرداختن به تمامی شخصیت‌ها، از جزئی‌ترین و فرعی‌ترین آن‌ها گرفته، تا شخصیت کلیدی است. هر شخصیتی که وارد داستان می‌شود، به طور کامل توصیف شده و معرفی می‌شود، به گونه‌ای که بتوانید به راحتی با آن ارتباط برقرار کنید. حتی شخصیت‌هایی که نقشی کوتاه ایفا می‌کنند نیز، شامل این جزئیات می‌شوند. به طور مثال اگر سه نفر در داستان وجود داشته باشند و دو نفر در گفت و گو و یا روندی حضور یابند، گریزی به فرد سوم هم خواهد زد. این کار باعث می‌شود پس از خواندن داستان با حالت گنگی از خود نپرسید که فلان کاراکتر چه شد؟

آخرین نکته‌ای که اشاره به آن خالی از لطف نخواهد بود، اسامی و لقب‌هایی است که در داشتن و نداشتن به تصویر کشیده شده‌اند. برخی شخصیت‌ها مانند هری با اسم شناخته می‌شوند، آن هم بسیار کوتاه و به شکلی که بتوان آن‌ها را به خاطر سپرد. یکی از ابداعات جذاب نویسنده استفاده از توصیفاتی مانند لب زنبوری و یا ان مرد چینی است که باعث می‌شود در میان شخصیت‌های متعددی آن‌ها را گم نکنیم که به قصه وارد می‌شوند.

فیلم «نقطه فروپاشی» به کارگردانی «مایکل کورتیز»

خوب است بدانید که نه تنها رد پای همینگوی در آثار بسیاری دیده می‌شود، بلکه افراد مشهوری مانند هوارد هاکس و مایکل کورتیز از این کتاب در فیلم‌هایشان اقتباس کرده‌اند. در ایران نیز ناصر تقوایی فیلم ناخدا خورشید را بر اساس اقتباسی از رمان داشتن و نداشتن ساخته است.

فیلم «ناخدا خورشید» به کارگردانی «ناصر تقوایی»

* عکس از فیلم داشتن و نداشتن به کارگردانی هوارد هاکس


[1] (ص 263)