مادر یک صورت مثالی است، یک کهن الگو که با فداکاری و از خود گذشتگی نمادین شده است. جوزف کمبل در کتاب قدرت اسطوره میگوید: «مادر بودن نوعی قربانی شدن است»[1]. اما چنین تعریفی وقتی به کار میآید که پای نقد و تحلیلهای اسطورهشناختی در میان باشد. وقتی به زندگی روزمره و عادی برمیگردیم، مادر بودن سختترین وظیفهی دنیاست. اگر قرار باشد مادر را زنی مقدس بدانیم که به خاطر قدرت زایش و باروری و پرورش نوزادی در بطن خود تقدیس شده است، دیگر آن لحظههای آشفتهی زندگیاش را از یاد میبریم که به سروکله زدن با نوزاد، نگرانی برای درآوردن دندان و کولیک رودهاش میگذرد. انگار مادر بودن دو روی متضاد دارد. یک روی آن تصویری تلطیف شده از زنی است که نوزاد آرامی را در آغوش گرفته، لبخند ملیحی بر لب دارد و رضایت در چهرهاش موج میزند. روی دیگر آن زنی است با موهای پریشان و شانهنشده، لباسی چروک که لکههای شیر روی سینهاش خشک شده و چهرهای که از فرط خستگی در شرف بیهوش شدن است. کتاب «هفتهی چهلوچند» بیست روایت از مادرانی است که تجربههایشان در مرز میان این دو تصویر میگردد. جایی میان رضایت و نارضایتی، خستگی و شوق، دلواپسی و لذت.
«در دفتر مادرانگیهایم هر شب برایش مینوشتم با اینکه به قدر شاهدانهای کوچک است؛ اما زیر سقف جهانم ستونهای قطور و استوار گذاشته. برایش تعریف میکردم که دنیای خصوصیای خلق کرده بین من و او. یک جهان تازهی عاشقانه. برایش میگفتم انگار دارم دوباره خودم را میزایم. مدام احساساتم را کشف میکنم. چشمهی احساسم غلیان کرده و چقدر بیقرار آمدنش هستم. به سختیها و بالا و پایینها نیاز داشتم. مثل الماس نامتقارنی بودم که تا درست تراش نمیخورد، آن درخشش غاییاش را نشان نمیداد. شکوفهی سیب داشت با تجربههای تازه فرمم میداد. دستهایم را به روی زندگی بار کرده بودم. اتفاق تازهای در حال وقوع نبود. داشتم مادرم میشدم.»[2]
مادر بودن برای دیگران الگوی تکرارشوندهای دارد؛ شروعش با حالت تهوعی است که زن را در موقعیتی غیرقابل پیشبینی، به روشویی میکشاند. بعد با شکمی که هر روز بزرگتر از دیروز شده است، دنبال راهی برای فرونشاندن ویارهایش میگردد. لواشک آلو، انار ترش، خیار شور و هر چیز دیگری که در لحظهی ویار، در دسترس نباشد؛ اما این الگو را فیلمها و سریالهای آبکی توی سرمان فرو کردهاند. بارداری شاید این نشانهها را داشته باشد اما قسمت بزرگی از آن فکرهای گرهخورده و تودرتویی است که یک لحظه زن را رها نمیکند. برای هر زنی، رشد جنین در بطن وجودش تجربهای شگفتانگیز است که او را بیشتر از گذشته نسبت به خودش و آنچه که باید باشد، به فکر فرو میبرد و برای خیلی از زنها، مادر شدن به دغدغهی تازهای تبدیل میشود که باید در کنار علایق قدیمیشان، جایی تازه برایش باز کنند؛ اما گاهی احساس میکنند، دیگران توقع دارند فقط مادر باشند و بس:
«این باور از کجا میآید که زن فقط میتواند یا مادر باشد یا نویسنده و روزنامهنگار موفق؟ چه کسی گفته کار خلاقه کردن مختص آدمهای کمحوصلهای از طبقهی متوسط است که علاقهای به بچهدار شدن ندارند؟ آنجا هم که با وجود همهی این دعواها از روزگار سیمون دوبووآر تا رسیدن به سوزان سانتاگ و زیدی اسمیت، زنها برای مادر بودن باید جواب پس میدادند، اگر نویسنده موفقی بودند پس لابد مادر ناموفقی بودند و مُف بچهشان همیشه آویزان بود!»[3]
شرایط تازهای که بعد از به دنیا آمدن نوزاد وضع میشود، زن را به انفعال و رکود میکشاند. وضعیت جدید به مردابی شبیه است که هر لحظه ممکن است زنی که تازه وضع حمل کرده را در خودش ببلعد؛ اما زنان زیادی هستند که میخواهند از این مرداب فرار کنند و درست مثل گذشته کنشگر و اثرگذار باشند و این کنشگری و منفعل نبودن را هم برای خودشان و هم برای بچهشان ضروری میدانند:
«بامداد خوابش برده بود و فکر من هزار جا چرخ میخورد. کجای دنیا ایستادهای مریم؟ اگر وا بدهم و خانگی شوم، اگر گم شوم پشت دبههای ترشی و مربا، حتی آرامش ظاهری هم نخواهم داشت؛ چون بخش بزرگی از وجودم را از دست میدهم. همان بخشی که برای مادری کردن بهش نیاز دارم. همان بخشی که فردا پسرم به آن نیاز دارد، برای تکیه کردن و افتخار کردن به مادرش.»[4]
مادرانِ کتاب «هفتهی چهلوچند» زنانی هستند که هم درگیر مسائل سادهی نوزادشان مثل ساعات خواب و بیداری، تعداد دفعات تعویض پوشک و اندازهگیری دمای بدن بعد از تزریق واکسناند و هم تلاش میکنند خارج از قواعد و الگوهای مرسوم، مادری باشند که آگهی میبخشد و سرچشمهی زایش و خلق فکرهای نو و راهحلهای تازه است. مخاطب این کتاب فقط زنهایی نیستند که یا تازه تجربهی مادری را پشت سر گذاشتهاند یا قصد دارند این تجربه را به زودی کسب کنند؛ بلکه همهی آدمهایی هستند که چه دور و چه نزدیک به این تجربه، دورهای از زندگیشان به زنی وصل بوده که نامش مادر است. همهی ما نیاز داریم درباره دغدغههای ریز و درشت، گاه ناچیز و پیشپاافتاده و گاه عمیق و دور از ذهن زنهایی بدانیم که روزها، ماهها و سالها، تنها کاری که میکنند؛ مراقبت و تربیت کودک است و شاید برایمان غریب باشد که چه حجمی از عشق و زیبایی با این لحظهها همراه شده است.
*ارجاعات کتاب «هفتهی چهل و چند» مربوط به نسخه کتابخوان طاقچه است.
[1] (کمبل، ۱۳۹۳:۱۷۹)
[2] (ص۷)
[3] (ص۸۰)
[4] (ص378)