ورود به آوانگارد

میلیون‌ها و میلیون‌ها و...

برگرفته از کتاب "اتاق" نوشته‌ی اما دون اهو، ترجمه‌ی علی قانع، نشر آموت

نویسنده مهمان
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

هدایا

امروز پنج ساله شدم. دیشب وقتی برای خوابیدن به جارختی رفتم چهار ساله بودم، اما وقتی در تاریکی توی تختخوابم بیدار شدم، پنج ساله شدم. طلسم و جادو. قبلش سه ساله بودم، قبلش دو، قبلش یک، و قبل‌تر صفر. «کمتر از اینم هست؟» مامان بدنش را کش می‌دهد و می‌پرسد:

- هوم؟

- بالا، توی بهشت، منهای یک سال بودم، منهای دو، منهای سه؟

- نه، قبل از پایین اومدنت، شماره‌ها به حساب نمی‌یان.

- از توی آسمونا. تا وقتی من توی شکمت بودم، همش ناراحت بودی.

مامان از تخت پایین می‌آید و کلید چراغ را می‌زند. وووش... همه‌ جا روشن می‌شود. درجا چشم‌هام را می‌بندم، اول یکی را آرام باز می‌کنم. بعد هر دو تا را.

می‌گوید: «اونقدر گریه کردم تا دیگه اشکی واسه‌ام نموند، فقط نشسته بودم و ثانیه‌ها رو می‌شمردم.»

پرسیدم: «چند ثانیه طول کشید؟»

- میلیون‌ها و میلیون‌ها و...

- نه...، ولی دقیقا چقدر؟

مامان می‌گوید: «حسابش از دستم در رفت.»

- بعدش آرزو کردی و آرزو کردی و روی تخم نشستی تا اینکه چاق شدی.

نیشخند می‌زند که: «می‌تونستم لگد زدنت را حس کنم.»

- به چی لگد می‌زدم.

- خب، البته که به من.

همیشه اینجایش که می‌رسد می‌خندم.

مامان جلوی لباس خوابش را بلند می‌کند و شکمش را بالا می‌آورد:

- بوم، بوم، با خودم فکر می‌کردم، جک توی راهه و یک روز صبح با چشم‌های باز سُر خوردی و افتادی روی قالی.

به خط‌های قرمز و سیاه و قهوه‌ای رنگ قالی نگاه می‌کنم که تو در تو بافته شده‌اند. یک ردیفش با اشتباه من بی‌رنگ شده است. به مامان می‌گویم:

- بعدش تو رشته‌ی نخ رو بریدی و من آزاد شدم، بعدش تبدیل به یک پسر شدم.

مامان از تختخواب پایین می‌رود و درجه‌ی فن را زیاد می‌کند تا اتاق گرم شود.

- دقیقا، تو از قبلش هم یک پسر بودی. 

اتاق

نویسنده: اما دون اهو ناشر: آموت قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

اما دون اهو، اتاق ، چاپ پانزدهم ،مترجم علی قانع، نشر آموت