ورود به آوانگارد

آموزگاری طنّاز از جانب جنوب

سالروز درگذشت‎ نجف دریابندری

رها بینا
سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳

برای من و عده‌ی بسیاری دیگر، نجف دریابندری از تبار آدم‌هایی است که می‌توان صفت جالب را به ایشان اطلاق کرد. او آدم جالبی است(حضورش در کتاب‌ها و ذهنم فعل را به ماضی نمی‌برد) و این حس را از نوجوانی و حتی پیش از آن‌ نسبت به او داشتم که از هنر ترجمه‌اش سر دربیاورم. به گمانم اولین نکته‌ از او که نظرم را جلب کرد، نداشتن تحصیلات آکادمیک و حتی مدرک دیپلم بود، و در پس این واقعیت، نوعی دهن‌کجی به سیستم آموزشی می‌دیدم که برایم بس خوشایند بود.

 زمان گذشت و ترجمه‌هایش را دانه‌دانه دست گرفتم. به خاطر می‌آورم در مواجهه با «پیرمرد و دریا»، شگفتی وجودم را پر کرد. به دنبال توصیفی برای این حس، دست آخر او را بسیار توانمند در «بومی»‌کردن یک اثر غیرفارسی یافتم. هم‌چنان که مهارتش را در حفظ لحن خشک و تلگرافی «وداع با اسلحه» می‌دیدم، در «چنین کنند بزرگان»، بی‌قیدی او را به ترجمه‌ی وفادارانه از همان برگه‌ی نخست دریافتم و از شیرین‌زبانی‌اش حسابی لذت بردم. از وسعت دانسته‌ها و علاقه‌مندی‌هایش حیرت کردم، به تحسین منطق و طنزی نشستم که گویی عناصر جدایی‌ناپذیر گفته‌هایش است، و شاید بیش از همه از زحمت زیادی که پای کتاب آشپزی «مستطاب» گذاشت تعجب کردم. به نظرم می‌آمد شخصی ‌چون او می‌توانست تألیف‌های مهم‌تری از خود به یادگار بگذارد، و تاریخ و دستور آشپزی را کمی غیرنخبه‌گرا و کم‌اهمیت می‌دیدم. آدمی‌زاد است و هزار جهل. اینک روز به روز بیش از پیش به ارزنده بودن این اثر پی می‌برم.

 شاید تعریفش خالی از لطف نباشد که یک شب هم‌چنان که مشغول تهیه‌ی «هَوَسانه‌ی»[۱] حُمُص و سالاد تبّوله از روی مستطاب بودم، به نکته‌ی عجیب و جدیدی برخوردم؛ به اعتقاد نگارنده‌ی کتاب، لذت بردن از طعم‌ها یک مسئله‌ی آموختنی بود؛ مثلاً همان‌طور که یک فرنگی برای لذت بردن از طعم کشک و عطر گلاب باید آن را می‌آموخت، یک ایرانی نیز باید خود را در معرض «میوه‌های دریا»[۲] و انواع پنیر فرانسوی قرار می‌داد تا یاد می‌گرفت به تدریج از آن کیف کند؛ و ناگهان بر من الهام شد که این نکته نیز، همچون یادگیری زبان‌های خارجی، می‌تواند از آدم موجودی دموکرات‌تر و اهل مدارا بسازد. هرچند که از صحت این فرضیه خارج از دایره‌ی الهامات خود هنوز بی‌خبرم.

 زمان گذشت و وقتی فهمیدم نشر کارنامه کتاب گفت‌وگوی او را پس از سال‌ها تجدید چاپ کرده‌، بی‌درنگ آن را تهیه‌ کردم. می‌دانستم لحظات ناب و خوشی را در محضرش خواهم داشت. نشان به آن نشان که کتاب را نیمه‌شب دست گرفتم و توفیقی شد تا سپیده‌دم بارانی پاییز را از دست ندهم.

یک گفت و گو

نویسنده: نجف دریابندری ناشر: کارنامه قطع: شمیز،رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

 این کتاب همچون پازلی از شخصیت او، نمایانگر وجوه گوناگون آموزگاری بزرگ و هنرمندی خودساخته است که بسیار می‌توان از او آموخت. ممکن است بخش‌های پراکنده‌ای از کتاب را هم طی این سال‌ها این‌جا و آن‌جا دیده‌ باشید؛ از جمله خاطره‌ای از مرتضی کیوان و بغضی که با تأخیر چندساله می‌شکند.

 استدلال‌هایش پیرامون مباحث مختلف مانند ویرایش و ترجمه، هنر «نائیف»، پدیده‌ی «کیچ» به‌عنوان یک مرض ملّی، و خاستگاه‌های ادبیات مدرن ایران قابل‌توجه است. ممکن است خواننده با عقاید او زاویه داشته باشد، اما غالب نظراتش در نظام فکری خودْ منسجم و قابل‌اعتناست. توصیفش از «بوف کور» به‌عنوان اثری «منحط»(با معنایی که خود توضیح می‌دهد)، بیش از همه جنجالی است و هجمه‌های فراوانی را نصیب گوینده‌اش کرد. هرچند منکر اهمیت هدایت در داستان‌نویسی ایران نیست، اما دلیلی هم نمی‌بیند خیل عظیم طرفداران از گفته‌‌اش آزرده‌خاطر شوند؛ چراکه عصر بت‌سازی را سرآمده می‌داند. او خود را نیز مشمول این روحیه‌ی انتقادگری قرار داده و از اشتباهاتی که در طول حرفه‌ی ترجمه داشته خاطرات جالبی نقل می‌کند. دریابندری در ابراز عقایدش صراحت لهجه‌ای مثال‌زدنی دارد؛ و این حتی در لحظاتی است که تنها و بی‌همراه، خلاف جریان آب می‌اندیشد. در ادامه از باورش به لزوم وجود بستری می‌گوید که در آن تمام ترجمه‌ها(بخوانید صداها) امکان خوانده‌شدن پیدا کنند؛ اگر هم نوشته کم‌مایه بود، جای نگرانی نیست؛ به لطف قانون طلایی «انتخاب طبیعی»، خوب‌ها می‌مانند و باقی رنگ می‌بازند.

 در کنار پاسخ‌های نغز دریابندری، مصاحبه‌گریِ ناصر حریری نیز قابل‌ اشاره است. چه از باب سؤال‌های چالش‌برانگیز و نکته‌داری که می‌پرسد و چه از حیث پافشاری‌اش در پاسخ‌گیری از دریابندری که مبادا از زیر پرسشی در برود. تنها نکته‌ی ناراحت‌کننده آن است که گفت‌وگو در سال ۱٣۷٣ انجام شده، و رویدادها و احیاناً تغییر نگرش‌های پس از خود را پوشش نمی‌دهد. کتاب به تأسّی از مرحوم سقراط‌، با سؤال به‌ظاهر ساده‌ای آغاز می‌شود که نوید متنی مفرّح و خواندنی را می‌دهد:

- «آقای دریابندری، می‌خواهم اول درباره‌ی ترجمه از شما سؤال کنم. اصولاً ترجمه چیست؟»

+ «ترجمه ظاهراً همین کاری است که من گاهی می‌کنم.»

اگر به آثار گفت‌وگو محور، مقوله‌ی ترجمه و ادبیات، و مهم‌تر از همه، شخص نجف دریابندری علاقه‌مندید، کتاب را از دست ندهید. باشد که در پایان دریابید دریابندری دقیقاً چه کاری را گاهی انجام می‌دهد.


[۱]- معادل عبارت فرانسوی «اُردُوْر» یا پیش‌غذا

[۲]- ترجمه‌ی عبارت فرانسوی "fruits de mer" است. در طول کتاب برای اشاره به انواع میگو، خرچنگ، صدف و مانند این‌ها استفاده شده‌است.