ورود به آوانگارد

درخت مقدسی که قاتل شد

مروری بر کتاب درخت انجیر معابد نوشته‌ی احمد محمود

سینا صداقت کیش
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳

کتاب درخت انجیر معابد آخرین اثر احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود نویسنده‌ی نام‌آشنای ایرانی است. در این رمان حوادث پیرامون درخت انجیر معابد رخ می‌دهد، درختی که ریشه‌ای کهن در جنوب کشور ایران دارد. از این رو متوجه می‌شویم که این اثر همچون دیگر آثار احمد محمود در شرایط اقلیمی جنوب کشور ایران روایت می‌شود.

این رمان روایت‌گر انحطاط خانواده‌ای از طبقه ثروتمند است که در همسایگی با درخت انجیر معابد قرار دارند، درختی که در فرهنگ خرافی برخی از مردم ایران درختی مقدس به شمار می‌رود. این رمان با نگاهی آسیب‌شناسانه تصویرگر مردمان محله و شهرکی با عقاید سنتی است که خود را گرفتار چالشی اعتقادی می‌بینند و در تقابل با این چالش متحمل ضرر و زیان‌هایی می‌شوند، از طرف دیگر افرادی سودجو با استفاده از جهل و خرافات مردم و با ابزار قرار دادن این درخت به اهداف خود نزدیک می‌شوند. بنابراین می‌توان درخت انجیر معابد را یکی از بی‌پرواترین آثار ادبیات معاصر ایران دانست. قصه‌ای تلخ با بیانی سیال، نگاهی روان‌شناختی و بهره‌مند از عناصر داستانی‌‌ای که تا به امروز در ادبیات معاصر ایران کمتر دیده شده است.

در رمان خواندنی درخت انجیر معابد با پرسوناژ‌های متعدد، حرکت در زمان و پیوند میان رئالیسم و سورئالیسم روبه‌رو هستیم که نویسنده با مهارتی مثال‌زدنی و بهره‌گیری از نگاه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی خود از پس تک‌تک این چالش‌ها به‌خوبی بر آمده است؛ حاصل این تبحر و چیره دستی او کسب جایزه هوشنگ گلشیری به‌عنوان بهترین رمان سال 1379 بوده است. در این کتاب حدود دویست‌وچهل شخصیت خلق شده است که حداقل شصت نفر از آن‌ها به‌طور مستقیم در داستان دخالت دارند.

شخصیت اصلی این داستان فرامرز آذرپاد، پسر جوان و ارشد خانواده اشرافی آذرپاد است. خانواده‌ای متشکل از سه فرزند که به همراه پدر و مادر و عمه خود، مجموعه‌ای شش‌نفره را می‌سازد. فرامرز آذرپاد ترسیم جوانی رنجور است که پس از مرگ پدرش، اسفندیارخان آذرپاد، و دیدن درماندگی و زوال خانواده خود به همراه عمه تاج‌الملوک در خانه‌ای نزدیک به خانه‌ی ازدست‌رفته‌ی اشرافی‌شان ساکن می‌شود تا خود شاهد به یغما رفتن ثروت و خانه‌شان باشد. پس از این اتفاق وی در پی دوباره به دست آوردن موقعیت اجتماعی و مالی سابق خود دست به هر تلاشی می‌زند و در هر لحظه خانواده خود را از هم گسیخته‌تر از قبل نظاره می‌کند.

«تاج‌الملوک مهلت نمی‌دهد حرف فرامرز تمام شود. می‌گوید: « آن روزگار گذشت فرامرزجان. وفاداری و نمک‌شناسی مردم تا وقتی که از اسب نیفتاده باشی... نوکر و کلفت که جای خود داره. فرامرز سکوت می‌کند. بار دیگر اسکناس‌ها را می‌شمارد. می‌شنود: «رفتار قمر خانم ـ مادر شیدا را میگم ـ یادت رفته؟ رفتار نازک... » فرامرز نگاه چشم تاج‌الملوک میکند و می‌‌گوید: «یادم هست عمه تاجی! دلم نمیخواد دوباره یادم بیاد!» و باز اسکناس ها را می شمارد.»[1] از این رو پس از خواندن این کتاب تا مدت‌ها تصویر فرامرز آذرپاد به‌عنوان نمادی از جوانی ناکام، رنجور و بداقبال در ذهن شما نقش می‌بندد. از یاد بردن شخصیت‌های این داستان برای شما کار ساده‌ای نخواهد بود و ما به ازایی از اکثر آن‌ها در اجتماع و روزمره خود خواهید دید.

رمان درخت انجیر معابد پس از رمان مدار صفر درجه بلندترین رمان احمد محمود است. این کتاب  در دو جلد و مجموع 1038 صفحه، در شش فصل در سال 1379 برای اولین بار به همت انتشارات معین منتشر شد و پس از آن تا به امروز پای ثابت رمان‌های پرمخاطب ادبیات معاصر فارسی بوده است.

درخت انجیر معابد (دو جلدی)

نویسنده: احمد محمود ناشر: معین قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

بخش‌هایی از رمان روان‌شناسانه و تلخ درخت انجیر معابد

«یِ شب یِ مشت قرص و کپسول انداخت دهنش و یِ یک لیوان چای خورد و همین‌جا، همین گوشه دراز کشید و گفت: «حسن جان آقا، شب بِ خیر.» من اون شب تا ساعت چار بعداز نصف‌شب بیدار ماندم. بی‌خوابی به سرم زده بود. نزدیک اذان صبح خوابیدم و خواب رفتم. وقتی بیدار شدم ظهر شده بود. فرامرز خان هنوز خوابیده بود، صداش کردم. جواب نداد. باز صداش کردم. دیدم جواب نمیده. گفتم مرگ خدا نکرده مرده‌ای فرامرز خان. باز هیچی نگفت. رفتم جلو، پتو را زدم کنار، دیدم انگار صد سالِ که مرده، خشکِ خشک...»[2]

«بعد از ایمان دیگر برای ما چه می‌ماند که بگوییم زنده‌ایم؟ جان؟ این عنصر بی‌ارزش را که کرم لجنزار هم دارد! غذا می‌خوریم؟ حیوان که از ما بیشتر غذا می‌خورد! پس چه داریم؟ دلخوشیم که راه می‌رویم؟ شور و شهوت داریم؟ حشرات کثیف هم راه می‌روند و شور و شهوت دارند! بله یک چیز داریم، دل، اما دل بی‌ایمان یعنی یک چنگ خون که حیوانات زبان بسته عظیم‌الجثه خیلی بزرگترش را دارند...»[3]


[1]- محمود، 1379: 323

[2]- همان: 847

[3] - همان: 1036