آذر، ماه آخر پاییز اولین مجموعه داستان کوتاه ابراهیم گلستان، در سال 1327 منتشر شد.این کتاب اولین تجربهی نویسندگی او نیز هست. چاپ اول کتاب شامل هفت داستان است که در چاپهای بعدی داستان شب دراز از کتاب حذف شده است.
تمام داستانها مجزا و مستقل از هم نوشته است به طوری که هرکدام به تنهایی داستانی کافی و اصولی است اما داستانهای آذر ماه آخر پاییز، تب عصیان و یادگار سپرده از جهت محتوا به هم مربوط و متصلاند و از کنار هم قرار گرفتن آنها میتوان داستان بلندی ساخت که هرشخصیت از زاویهی خود داستانی روایت میکند و جورچین ذهن خواننده را هرکس با تکهای تکمیل میکند.
آذر ماه آخر پاییز داستان مردی است که خبر اعدام دوستش احمد را از اخبار میشنود. خاطراتش را مرور میکند که چطور اسبابش را از زن و مادرش گرفت و بچهی تازه به دنیا آمدهاش، هوشنگ را دید. تب عصیان روایت همبندی احمد کاوه، همان احمد داستان قبل است که زندانیان را در دفاع از احمد میشوراند و همه را به اعتصاب وا میدارد و داستان یادگار سپرده، داستان همسر احمد کاوه است سه سال بعد از اعدام او که هوشنگ پسرشان مریض است و مستاصل و پریشان در پی حفظ یادگاری احمد ناتوان است.
انگار شخصیت اصلی هر سه داستان، احمد کاوه است که هرگز داستانش روایت نمیشود. گلستان داستان را از اطراف و از دید دیگران نشان میدهد و بدون آن که خواننده تصویری ملموس از شخصیت احمد کاوه ببیند داستان او را میشنود.
نویسنده در سرتاسر داستانها رعب و وحشت و استیصال را به خوبی به خواننده منتقل میکند. اضطراب ترسی موهوم را در تن تمامی شخصیتها دوانده و آنقدر تکرار میکند که مسری میشود و سراسر داستان را فرامیگیرد. در داستان اول، داستان به دزدی رفتهها، ترس کلفت خانواده از حضور غریبهای موهوم در خانه آنقدر روایت میشود که به ذهن تمام افراد خانواده تسری میکند.
کتاب، کتابی ایدئولوژیک است مناسب فضای جامعه در دههی بیست و سی. آیینهی ظلم جامعه و مبارزات تودههای مختلف مردم. کتاب راوی صریح و بیپروای ستم است:
« مامور به زور تازیانه میخواست بار سنگین را بر دوش غلام سبک کند و غلام چند بار خواسته بود با بار قدمی بردارد و آخر سر بر زمین خورده بود و تیر سنگین رویش افتاده بود و مامور باز تازیانهاش میزد و هنگامیکه آمدند چوب سنگین را از رویش بردارند دیدند که همان زیر مرده است.» ( گلستان، 1327، 157)
در میان روایتگری ظلم باز، ظلم دیگری را تعریف میکند. نوشتهی بالا تکهای از خاطرات ذهن شخصیت داستان میان امروز و فرداست که در خلال تجربهی یک ظلم تصویر ظلمی دیگر در گذشته در برابرش زنده میشود. ظلم را ریشهدار و قدیمی و دست به دست شده بین چندین نسل نشان میدهد.
از شیوههای روایت گلستان میتوان به فضاسازی دقیق و ذکر جزئیات اشاره کرد. گاه گلستان، دقت در توصیف مکان و صحنه را به شخصیتسازی و پرداخت دیالوگها ترجیح میدهد. او تصویر را آنطور زنده و دقیق نشان میدهد که انگار خواننده تماشاگر صحنهای از فیلم است:
« وارد راهرو شدند. اول شوهر وارد شد، بعد او که سینی خوراک و ظرفها در دستش بود، بعد زن. سینی را روی میز گذاشت و شروع کرد به چیدن ظرفها و قاشق و چنگالها روی میز. او هم ظرفها را مرتب کرد و به گوشه اطاق رفت.» ( گلستان، 1327، 23)
این کتاب به همراه آثاری چون سنگر و قمقمههای خالی از بهرام صادقی را گامهای مهم و اولیهی داستاننویسی مدرن فارسی میدانند که از نظر بررسیهای تاریخادبیاتی حائز اهمیت هستند.