«وقتی فردی که به او بسیار نیازمندی از کنار تو میرود، چشمها را متوجه درون خود میسازی و تنها به بیبها بودن مینگری؛ به واقع ما زندهها در مقایسه با مردگان بسیار بیارزشتریم. وقتی یک نفر فقط خود را میبیند، به ویژه اگر هنرمند باشد، انتظار دارد که همگان به او احترام بگذارند؛ خود را ناف جهان میپندارد و حتی اظهار پشیمانی دیگران را نمیپذیرد. اما یک روز متوجه میشوی کسی که تو را یاری داد تا آنچه هستی بشوی، از کنار تو رفته است؛ آنگاه از رنج کفرانی که کردهای، بیفرجام به خود میپیچی. شاید احساس این مسائل به گونهای دیگر نتواند شکل گیرد، اما به هر حال بسیار دردناک است. ناتوانی از بازگرداندن گذشته و اصلاح آن، یکی از محدودیتهای بسیار بیرحمانهی انسان است.»[1]
بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری روایتهای حزنآلود مردی است که همسرش را در چهلوهشت سالگی از دست داده است و حالا دلگرم کردن دختر و پسرش، که به خاطر فعالیتهای سیاسی در زندان به سر میبرند، بهانهای شده تا بتواند از همسرش و زندگی مشترکشان صحبت کند.
راوی نقاش سرشناسی است که شهرت جهانی دارد و توانسته در طول زندگی حرفهایش، آثاری خلق کند که به او اعتباری جاودان ببخشند. مردی که بیش از هر کسی خود را مدیون تلاشها و نگاه تیزبین همسرش میداند؛ موفقیتی که پس از بیماری و مرگ همسرش فرومیپاشد.
متن کتاب نامهای طولانی است که نقاش برای دخترش مینویسد، که به تازگی خبر آزادیاش را آوردهاند. او در این نامه از تمامی وجوه شخصیتی همسرش صحبت میکند و کارهای ریز و درشت زن را در هر مسالهای برمیشمارد. مرد از روحیهی خلل ناپذیر زن مینویسد؛ از این که با وجود بیماری صعبالعلاج [که در نهایت او را از پا درمیآورد] چگونه امیدش را زنده نگاه میداشته است. مرد از فداکاریها، ازخودگذشتگیها، شجاعتها و هوشیاری زن سخن میگوید؛ روابط عمیقی که تنها او میتوانسته بدون هیچگونه سوءتفاهم و لغزشی از پسشان بربیاید.
در بخشی از متن نامه، نقاش به تاثیر مستقیم و پررنگ همسرش در شکلگیری زندگی حرفهای و مشهور شدنش میپردازد. زن با سلیقهی منحصربهفرد و مثالزدنیاش، خانهی قدیمی و زیبایی پیدا میکند که در حومهی شهر است و حال و هوایی روستایی دارد؛ پس از جلب رضایت مالک قبلی برای فروش خانه، تمام توانش را به کار میگیرد تا بتواند خانهی ایدهآلش را طراحی کند و دفتر کاری مناسب برای مرد بسازد. مرد با جزئیات بسیار دقیقی شرح میدهد که تا چه اندازه حضور زن مایهی آرامش و منبع الهامش بوده است و اگر بر حسب اتفاق در یکی از نمایشگاهها یا سخنرانیهای مرد حاضر نمیشده، چه فاجعهای به بار میآمده است.
اما شاید زیباترین جلوهی شخصیت کمنظیر زن، هنگامی است که دو فرزندش را به خاطر اعتراض به حکومت دیکتاتوری اسپانیا و مخالفت با رهبر کشور دستگیر و زندانی میکنند. در این زمان زن با روحیهای مثالزدنی به دیدار تکتک مقامات مسئول در پرونده میرود و با صراحت کلامش اقداماتشان را زیر سوال میبرد و آنها را بازخواست میکند. همین زن، هنگامی که برای دیدار فرزندانش به زندان میرود، با لبخند و امید نوید فردایی بهتر میدهد؛ او در این راه آنچنان مصمم است که حتی پس از شدت گرفتن بیماری خم به ابرو نمیآورد و تلاش میکند دردهایش را کوچک و بیاهمیت جلوه دهد.
میگل دلیبس (Miguel Delibes) از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر اسپانیا و عضو جنبش 36 بود؛ جنبشی که توسط گروهی از نویسندگان و هنرمندانی شکل گرفت که در دوران جنگ داخلی اسپانیا کار میکردند؛ جنگی که در نهایت به شکست کامل جمهوریخواهان و آغاز حکومت دیکتاتوری ژنرال فرانکو منجر شد. دلیبس در طول سالهای فعالیتش، آثار زیادی خلق کرد که در بیشتر آنها ردپای علاقهاش به زندگی ساده و بیآلایش روستایی دیده میشود؛ به همین خاطر شخصیت اول بیشتر کتابهایش، افرادی هستند که با وجود زندگی در شهر و دنیای مدرن، ارتباطشان را با زندگی روستایی حفظ کردهاند. بانوی سرخپوش در زمینهی خاکستری سبک و سیاق متفاوتی از باقی کارهای دلیبس دارد؛ این کتاب بیشتر از هر چیزی، بیانگر عواطف انسانی و حال درونی نویسنده است. در سال 1974 دلیبس همسرش را از دست داد که در آن زمان تنها پنجاه سال داشت؛ اتفاقی که تاثیر انکار نشدنیای بر او داشت. بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری به گونهای نمایانگر زندگی واقعی نویسنده و احساساتی است که پس از فوت همسرش با آنها روبرو شده است؛ احساساتی پاک و عمیق که میزان رنجش و آزردگی دلیبس را به خوبی نشان میدهد.
بانوی سرخ پوش بر زمینه ی خاکستری
نویسنده: میگل دلیبس ناشر: افراز قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود1- بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری، میگل دلیبس، ترجمهی احمد طاهری، نشر افراز.