رمان شطرنج با ماشین قیامت استعاریترین رمان جنگی ایران و پیچیدهترین اثر داستانی حبیب احمده زاده تا به این لحظه میباشد. اثری چندصدایی و عمیقا فلسفی که همچون آثار دیگر احمدزاده از زاویه دید یک راوی جذاب و مخاطبپسند روایت میشود. با این تفاوت که راوی در این اثر با گفتگوهای ذهنی و تک گویی های درونیاش حالتی سیّالگونه به متن بخشیده و به این واسطه یکی از درخشانترین رمانهای مدرن ادبیات جنگی ایران را خلق نموده است. رمانی که نشانههای متنی و فرامتنی آن از چنان گسترهای سرشار است که مخاطب خودش را در جهانی رویاگون تصور میکند که تصور برون رفت او از این جهان معنایی خارقالعاده و آخرالزمانی و به پایان رسیدن رمان وی را حین خوانش اثر میآزارد.
حبیب احمدزاده پیش از رمان شطرنج با ماشین قیامت مجموعه داستان درخشان داستانهای شهر جنگی را به رشتهی تحریر درآورده و با همین مجموعه برندهی بهترین کتاب سال دفاع مقدس و برندهی بهترین کتاب بیست سال داستاننویسی دفاع مقدس شده است. فیلمنامهی فیلم اتوبوس شب به کارگردانی کیومرث پوراحمد با اقتباس از داستان ۳۹ و یک اسیر از مجموعهی داستانهای شهر جنگی نوشته شده و علاوه بر این احمدزاده در نگارش فیلمنامههایی چون چتری برای کارگردان به کارگردانی پرویز شیخ طادی که از داستانی به همین نام از حبیب احمدزاده اقتباس شده و همینطور فیلم گفتگو با سایه به کارگردانی خسرو سینایی همکاری داشته است.
قصهی رمان شطرنج با ماشین قیامت سه روز از زندگی یک پسر شانزده ساله بسیجی به عنوان دیدهبان توپخانهی ایران و تجسّسگر مقرهای استقرار دشمن در آبادان را در بر میگیرد. این راوی بینام و نشان با نام رمزی موسی (که استعاره ای از حضرت موسی است) پس از اینکه دوستش پرویز به عنوان رانندهی وانت غذا مجروح میشود به ناچار تنزل رتبهی نظامیاش را از دیدهبانی توپخانه به مسئول تحویل غذا میپذیرد تا در این مدت مسئولیت تحویل غذا را به نظامیان بر عهده بگیرد. علاوه بر این نیروهای ایرانی متوجه میشوند که عراقی ها به یک سیستم رادار پیشرفتهی غربی دست یافته اند که استعارهای از همان ماشین قیامت عنوان کتاب است. این دستگاه قادر است با دقت زیاد منبع آتش توپخانه ایرانیها را شناسایی کند. راوی علاوه بر تحویل غذا میبایست محل استقرار رادار پیشرفته دشمن را نیز بیابد و این در حالی است که در این مدت باید به چند غیرنظامی غذا برساند که در بلندترین ساختمان شهر خود را مخفی کرده و در شهر در حال محاصره گرفتار شدهاند. راوی چشمانش در حیاتیترین لحظه حین جستجوی رادار عراقیها آسیب میبیند و حال باید به چشم غیرنظامیان ساکن در ساختمان هفت طبقه اعتماد کند تا با کمک آنها محل صحیح اختفای رادار را به توپخانهی خودی بدهد.
شخصیتها، مکانها و اشیایی که احمدزاده در دل این رمان حول شخصیت موسی به عنوان مرکز و ثقل اثر جای داده همگی ساحتی استعاری از یک شهر آخرزمانی را به نمایش میگذارند که در آن هر نشانهای خودش را بیش از معنای آشنا و صریحاش به ذهن مخاطب متبادر میسازد. تمام آوارگان جنگ نظیر زنی روسپی به نام گیتی و دخترش، دوکشیش، والدین دوست راوی که قبل از آغاز رمان کشته شده و همینطور یک مهندس معمار و گربههایش همه برای یک شام آخر در یک ساختمان هفت طبقه که نمادی از طبقات آسمان و زمین است گرد هم آمدهاند تا یک کلیت انسانی را شکل داده و بر بلندای این ساختمان با ماشین قیامت که همان رادار عراقیهاست بجنگند. اثری تکاندهنده که بیش از هر چیز فضاسازی خلاقانه اش تا مدت ها یقه ی مخاطب خودش را خواهد گرفت و وی را به واکاوی در جهان معناییاش ترغیب میکند.
بداعت اصلی این رمان نه در قصه ی عجیب و غریبی که از زاویه دید راوی شانزده سالهاش روایت میشود بلکه در زبان ایهامگون و کنایی آن نهفته که بر ساحتی فرازبانی و استعاری توجه دارد. این زبان واژگانی شکسته و غیر مسطح بیش از هر چیز مخاطب را به کشف راز و رمزهای فرامتنی موجود در لایههای زیرین رمان تشویق میکند و مولف به مخاطب مجال کشف حقیقت از دریچهی ادراک خودش را میدهد. هنگامی که مخاطب در همان صفحات آغازین رمان با چنین زبان غریب اما خارق العادهای مواجه میشود متوجه ندای درونی مولف میشود که او را به خوانش فلسفی رمان دعوت میکند. از این رو رمان حاضر نه یک رمان تک لایه و سطحی بلکه رمانی چند لایه و عمیق است که خوانش آن محتاج درک عمیق مخاطب از نشانه های فرهنگی موجود در آن است و این امر مستلزم تلاش فعلانهی مخاطب برای درک هر یک از این نشانهها در رمان است. در واقع مخاطب در این رمان خوانشگری منفعل نیست که توسط مولف احاطه شده باشد بلکه مخاطب عنصر اصلی معنابخشی در این اثر است که در هر خوانش لایه های معنایی جدیدی به اثر اضافه میکند.