ورود به آوانگارد

پارچه فروش عاشق

کتاب پارچه فروش عاشق نوشته محمد صالح علاء، نشر نیماژ

‌شیرین زارع‌پور
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳

 « حتی اگر در یک زمان و با دیگران بمیریم مثل مرگ در بیماری‌‌های واگیر، جنگ‌ها و انقلابات، باز هم به تنهایی مرده‌‌ایم، بی‌همراه. »

این روزها، زندگی متزلزل‌تر از گذشته ظاهر شده است. دیگر شنیدن از نیستی‌ها تعجب‌آور نیست. حالا بیشتر از قبل می‌دانیم که مرگ برای روزهای پیری نیست. مرگ همیشه هست. ما به همان اندازه که زنده‌ایم، احتمال نیستی داریم. اضطراب از مرگ بدون آن‌که بدانیم به سراغ ما آمده است. کلافه و تحریک‌پذیر شده‌ایم. چند روز پیش بعد از سال‌ها، برای اولین بار شنیدم که مادرم می‌گفت: « زندگی دیگه قشنگ نیست. » شاید بدانی زندگی زیبا نیست؛ اما اگر مادر بگوید، همه چیز سیاه‌تر می‌شود. مادر سرچشمه‌ی زایش و رویش است. اوست که هستی بخشیده و چشمه‌ی تاریک ثمری جز تاریکی ندارد؛ اما آیا واقعا مرگ تاریک است؟

این روزها برای آن‌که کمی خودم را تسلی بدهم بیشتر از مرگ و اضطراب مواجه با آن می‌خوانم و در میان این خواندن‌ها، کتاب پارچه‌ فروش عاشق و یادداشتی به نام مرگ، تیرگی مرگ را برایم کمتر کرد.

محمد صالح علا که سال‌های سال است اوقات مردم ایران را خوش‌ کرده است، در کتاب پارچه فروش عاشق، یادداشت‌‌هایی را که در طول زمان برای نشریاتی مثل ماهنامه‌ی اندیشه‌ی پویا، هفته‌نامه‌ی کرگدن، روزنامه‌ی اطلاعات، روزنامه‌ی شرق، روزنامه‌ی اعتماد و ایران، نوشته، گردآوری کرده است.

 یادداشت مرگ

یادداشت مرگ، چهارمین یادداشت این کتاب است که برای اولین بار در ماهنامه‌ی اندیشه‌ی پویا چاپ شده است. او در این یادداشت تصور می‌کند که تنها شش ماه فرصت زیستن دارد و می‌گوید که در این شش ماه باید چه کارهایی انجام دهد. این کار را نه برای درک مرگ که برای درک زندگی می‌کند. تصور کنید بخواهید چنین لیستی را بنویسید و بعد زندگی کنید. زندگی در چنین روزهایی زیباتر و طولانی‌تر نخواهد بود؟ تجربه‌هایمان بیشتر و عمیق‌تر نمی‌شوند؟ محمد صالح علا به درستی نشان می‌دهد که زندگی تنها در برابر مرگ معنا پیدا می‌کند و این مرگ است که نیروی محرکه برای زندگی است.

« من هم مانند او اگر بدانم زمان مردنم چه وقت است، برنامه‌ای می‌ریزم، شبیه برنامه‌ی آن کس که می‌خواهد به جزیره‌ی کیش سفر کند. او می‌داند جزیره‌ی کیش گرم است و آدمی در این سفر به یک تا پیراهن بیشتر نیاز ندارد و می‌داند در این سفر چند بار ناهار و شام می‌خورد و به چه مبلغ پول محتاج است. این برنامه او را واقع‌بین می‌کند. با خود می‌گوید برای این سفر کوتاه نیاز به برداشتن سه هزار میلیارد تومان نیست. که مرگ‌ندیشی عقل را پاکیزه می‌کند، آدمی را به دلیل بی‌وقتی صریح و رک می‌گرداند، می‌داند فرصتی برای تبصبص و مماشات و تعارف نیست. باید بگویم مبلغان مرگ هراسی، دروغ‌گویان جیب‌برند. آن‌ها خود هیچ تجربه‌ی مرگ ندارند، هرگز خودشان با مرگ ملاقاتی نداشته‌اند، همه سندهاشان ساختگی است، روایاتی که نقل می‌کنند. همه‌ی تجهیزات جهان پس از مردگی را با نمادهایی از زندگی تعریف می‌کنند. برای همین عالم مردگانشان شبیه عالم زندگان است. آن‌ها مرگ را شبیه خواسته‌های خود می‌کنند. » ( صالح علا، 1397: 34)

یادداشت مرگ زیباترین یادداشت این کتاب است. صالح علا به درستی اشاره می‌کند که با فقدان مرگ زندگی قابلیت زیستن نخواهد داشت و تنها با پذیرش مرگ است که می‌توان زندگی کرد.

 دیگر یادداشت‌ها

دیگر یادداشت‌های این کتاب نیز درخور توجه‌اند. نظم موضوعی و پنهان کتاب در چینش یادداشت‌ها زیباست. کتاب در مجموع شامل بیست یادداشت است که با سه یادداشت در رابطه با ملال زیستن آغاز می‌شود. یادداشت‌های « ملال‌های شرقی ملال‌های غربی، در فغان این ملال بی‌زوال و همه چیز از خستگی است » به مسئله‌ی ملال و رنج روحی ناشی از زیستن می‌پردازد. در یادداشت اول به درستی میان ملال مردم شرق و غرب تمایز قائل می‌شود و ملال مردم شرق را ناشی از غم‌ها و ناامیدی‌های بزرگ و ملال مردم غرب را پوچ‌گرایی ناشی از رفاه بسیار می‌داند و هردوی این‌ها را دو روی یک سکه معرفی می‌کند که هرچند به هم مرتبط‌اند؛ اما باز هم با یک دیگر فاصله دارند. بعد از این سه یاداشت مسئله‌ی مرگ را مطرح می‌کند که پیش‌تر از آن گفتیم؛ اما یادداشت‌های بعد از این به سه دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند.

دسته‌ی اول یادداشت‌هایی است که به مناسبت سال روز مرگ یا تولد شاعران و هنرمندان بزرگ ایرانی نوشته ‌است. یادداشت‌های گل‌های دنباله‌دار، زیباشناسی پدیداری، نام جاوید وطن، برای مردن او می‌خندیدیم دست می‌زدیم آن‌قدر که زیبا می‌مرد و کیارستمی جان درخت است در این دسته جای می‌گیرند که  آن‌ها را به ترتیب برای سیمین بهبهانی، محمدعلی سپانلو، بیژن ترقی، هما روستا و عباس کیارستمی نوشته است.

دسته‌ی دوم یادداشت‌هایی هستند که در رابطه با متفکران و هنرمندان غیرایرانی نوشته است مانند: چشم راست، چونان کرگدن تنها سفر کن و سلام و علیکی با برشت که به ترتیب در رابطه با اسکار وایلد، اوژن یونسکو و برتولت برشت نوشته شده است.

دسته‌ی آخریادداشت‌هایی است که به مسائل کلی ادبیات و فرهنگ پرداخته است.

هرکدام از این یادداشت‌ها ویژگی‌های مخصوص به خود را دارد. مثلا آن زمان که از هنرمندان ایرانی می‌گوید به واسطه‌ی تجربه‌ی شخصی و خاطرات زیسته، بار عاطفی نوشته‌هایش بیشتر می‌شود. او از حال و هوای شخصی خود می‌نویسد زمانی که خبر فوت دوستان خود را شنیده است و یا  زمانی که آن‌ها را برای اولین و چندمین بار ملاقات کرده است. او همه چیز را همان‌طور که شخصا تجربه کرده است به تصویر می‌کشد و از کلیشه و حاشیه دوری می‌کند به همین علت است که آثار او لطافت و عاطفه‌ی متفاوتی دارد چرا که او توانسته است از امکانات درونی خود به خوبی بهره ببرد. مهم نیست که درباره‌ی چه چیزی حرف می‌زند، او همیشه پای تجربیات و خاطراتش را به میان می‌کشد.

مثلا در یادداشت خیال می‌کردم راسکولنیکف هستم که از رمان و جایگاه او در جهان و ایران صحبت می‌کند، خودش را نمادی از جامعه‌ی مخاطبین در نظر می‌گیرد و برای نشان دادن جایگاه رمان در نزد مخاطب از اولین برخود خود با رمان می‌گوید. او این نکته‌ی مهم و کلیدی که رمان برای مخاطب ایرانی قالبی بدیع و در بعضی موارد دور از فهم است را با ابهام و سرگشتگی خود در مواجه با رمان در روزگار نوجوانی و جوانی خود روایت می‌کند.

خوانش رمان‌های ترجمه و روبه‌رویی با فرهنگ غیرایرانی برای مخاطب ایرانی همیشه این نکته را در پی دارد که فهمیدن جان کلام را برای مخاطب سخت‌تر می‌کند. به خصوص در زمان گذشته که تنها راه ارتباطی با جهان خارج، کتاب و سفر بوده است. صالح علا این نکته را نیز از طریق روایت خاطرات کودکی و گفتن از احوال شخصی خود تعریف می‌کند. راهی ساده که در عین حال نبوغ‌آمیز است.

تماما مخصوص آقایان

پیش از اختراع موبایل در آداب‌ دلبری هر روز که بیدار می‌شدم به آینه نگاه می‌کردم، زل می‌زدم به ابروی چاچی می‌گفتم: من شهید تیغ ابروی تواَم / خاکم و آسوده‌ی روی تواَم.

حرف حرف می‌آورد، باد برف. در روزگاران سپری‌شده به سببی سپهسالار نسبت به شازده حاج‌بهاء‌الدوله سرگران و نامهربان شد. در پی بهانه بود که او را گوشمالی دهد. در فرصت مناسب چندان از او نزد اعلی‌حضرت‌ شاه بدگویی کرد تا آخر اجازه یافت منصب امیرتومانی وی را بازپس گیرد. شادمان از پیروزی بر حریف، بشکن‌زن و تن‌جنبان امر کرد او را احضار کنند. سپهسالار گفت شاه فرموده است که تو را از درجه‌ی امیرتومانی خلع و شمشیر و حایلت را بازپس گیرم. بهاء‌الدوله خنده‌زنان به نشانه‌ی تمسخر گفت به چشم، فرمان را اطاعت می‌کنم و شمشیر و یراق باز کرده برمی‌گردانم. اما حتما می‌دانی که من این منصب را به‌ازای پیروزی در جنگ با دشمن و با گشودن قلعه‌ای نگرفتم. جنگی هم نبوده که به دشمن پشت کرده باشم و به جرم این خیانت خلع درجه شوم. پول کلانی داده‌ام و این منصب را خریده‌ام. بگو پولم را پس دهد، منصبش را بگیرد. سپهسالار از جواب عاجز ماند و شازده همچنان تا پایان عمر امیرتومان بود.

چند سالی است به جای آینه، همین که چشمم باز می‌شود، نخست به صفحه‌ی موبایلم نگاه می‌کنم، پیام‌ها را می‌خوانم، بیشتر پیام‌هایی که برایم می‌فرستند آگهی تبلیغاتی است و من عاشق آگهی‌های تبلیغاتی‌ام. هر یکی را که می‌خوانم معبری برای خیالبازی‌ها در حافظه‌ام باز می‌شود. به‌ویژه دسته‌ای از آگهی‌های ابزورد یا سورئالیستی که مدت‌ها مرا به خود مشغول می‌کنند مثل این: مخصوص آقایان رسید. تحویل درب منزل.

از  محمد صالح ‌علاء کتاب های دیگری هم با عناوین"دست بردن زیر لباس سیب"، “خفه شو عزیزم”، “اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم”، “کاپوچینو کیک پنیر”،"حیف حوصله ام پیر شده" و “خط کش ها و شقایق” منتشر شده است که می توانید از سایت آوانگارد خریداری نمایید.

پارچه فروش عاشق

نویسنده: محمد صالح‌ علاء ناشر: نیماژ قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 50,000 تومان

 محمد صالح علاء، پارچه فروش عاشق ، چاپ دوم ، نشر نیماژ