ورود به آوانگارد

او که روح زمانه‌اش را می‌خواند

مروری بر کتاب راز مانا، زندگی و دیدگاه‌های استاد محمدرضا شجریان

بهاران فراهانی
جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳

 متشکل از مصاحبه‌هایی با استاد محمدرضا شجریان است که در سال ۱۳۷۵ انجام شده است. اولین چاپ آن را «کتاب افرا» منتشر کرده و بعد از آن، کتاب، دو بار دیگر نیز به وسیله‌ی دو انتشارات دیگر (گام نو در سال 1385 و سپس نشر گمان در سال 1398) بازنشر شده است. کتاب اگرچه به واسطه‌ی سال انجام این مصاحبه‌ها بیست‌وپنج سال آخر زندگی استاد شجریان را پوشش نمی‌دهد، موضوعات انتخاب شده برای مصاحبه وابسته به زمان نیست و فارغ از بحث‌های تکنیکی موجود در کتاب که بی‌زمان و مکان است و همواره می‌توان از آن‌ها بهره گرفت، نگاه هنری و اجتماعی شجریان را نیز به خوبی انعکاس می‌دهد. شجریان در کتاب از مصائب موجود بر سر راه هنرمند در برگزاری کنسرت، انتشار نوار، کار با تلویزیون و رادیو تا آن تاریخ می‌گوید و خواننده‌ی بابصیرت و آگاه خود می‌تواند پس از آن تاریخ را نیز متصور شود.

کتابی که اکنون در بازار موجود است محصول نشر گمان است و متشکل بر ۶ بخش. پیشگفتار، سپاسگزاری، مقدمه، دو فصل اصلی کتاب یعنی دیدگاه‌ها و زندگی و آثار و در پایان نیز مجموعه‌ای عکس به کتاب افزوده شده است مشتمل بر عکس‌هایی از کودکی تا سال 1394 زندگی استاد شجریان.

راز مانا (زندگی و دیدگاه‌های استاد محمدرضا شجریان)

نویسنده: محمدرضا شجریان ناشر: گمان قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

پیشگفتار شرح کوتاهی است از چگونگی شکل‌گیری این کتاب و آن‌چه می‌توان از این کتاب انتظار داشت به قلم خود محمدرضا شجریان. در قسمت سپاسگزاری به شیوه رایج، متنی کوتاه از نویسنده‌ها (محسن گودرزی، محمدجواد غلامرضا کاشی و علی‌اصغر رمضان‌پور) که در اینجا مصاحبه‌کنندگان هستند قابل روئیت است و در قسمت بعد یعنی مقدمه می‌توان نگاه کلی مصاحبه‌کنندگان را به طور اجمالی مشاهده کرد. متن اصلی کتاب که به همان شیوه‌ی مصاحبه آمده است به دو بخش کلی تقسیم می‌شود. اول دیدگاه‌های استاد شجریان و سپس زندگی و آثار او.

بخش اول سراسر بحث بر سر موسیقی و نگاه شجریان به آن است و نکات ظریفی مطرح می‌شود که خواننده علاقه‌مند به هنر را به فکر فرو می‌برد. به عنوان مثال در جایی شجریان اشاره می‌کند که چطور موسیقی غربی به خصوص موسیقی کلاسیک به دلیل همراهی‌اش با تصاویر سینمایی برای ما تصویری‌تر از موسیقی ایرانی به نظر می‌رسد و گویی احساسات مختلف را بهتر نمایش می‌دهد حال آن‌که از نظر شجریان این پتانسیل در موسیقی اصیل ایرانی نیز یافت می‌شود و تنها به دلیل عدم تجربه این امر، ما، موسیقی ایرانی را به غلط فاقد این توانایی می‌دانیم. اگرچه خواندن این بخش از کتاب نکات ارزشمندی را در مقایسه موسیقی غربی و ایرانی و نیز در مقایسه موسیقی سنتی و اصیل ایرانی به خواننده عرضه می‌کند و به احتمال قوی این بخش مخصوصاً برای خواننده‌ای که دانش موسیقیایی داشته باشد پربار خواهد بود اما ممکن است خواننده ریتم گفت‌وگو را کند تشخیص داده و حس کند یک سؤال مشخص بارها به شکل‌های گوناگون مطرح شده و جواب‌ها نیز به هم بسیار شبیه‌اند.

در بخش دوم اما جذابیت تجارب ناب زندگی هنری شجریان نیز به گفت‌وگو اضافه می‌شود و در این بخش او از فضای خانوادگی‌اش که در آن پرورش یافته و نقش پدر و مادرش حرف می‌زند و بعد در سرتاسر گفت‌وگو به استادان زیادی اشاره می‌کند که نزد هر یک نکته‌ای آموخته است. در همین بخش است که ما به دیگر نقش‌های شجریان در زمینه موسیقی هم پی می‌بریم؛ از آهنگ‌سازی تا منظم کردن و جمع‌آوری ردیف‌ها و گوشه‌ها. در این بخش مصاحبه‌گر با سؤالات مختلف درباره‌ی گرایشات و جهت‌گیری‌های سیاسی شجریان می‌پرسد و جواب صریح او که هنر برایش بالاتر از سیاست است را در خاطراتی که نقل می‌کند نیز به روشنی می‌بینیم، البته شجریان این جمله را هم اضافه می‌کند که «اگر گاهی کار من معنای سیاسی دارد، در دفاع از آرمان‌های انسانی و از سرزمین مادری است.[1]» و ادامه می‌دهد که چگونه توانسته است بدون وابسته کردن خود به گروهی خاص هم از آرمان‌های انسانی دفاع کند و هم مخاطبان هنرش را محدود نکند. او این موضوع را با خاطره‌ای بسیار دلپذیر توضیح می‌دهد: «...یک روز با یکی از دوستان- که در نظام مسئولیتی فرهنگی داشت و دارد- فرانسه بودیم. در جنوب فرانسه رودخانه‌ای هست به نام اردش؛ در این رودخانه‌ی پرپیچ‌وخم که از لابه‌لای کوه‌ها رد می‌شود، قایق می‌راندیم. ما در این رودخانه -در جهت آب- در بلم پارو می‌زدیم. چهل‌وهشت ساعت روی آب بودیم. غذایی داشتیم و شب هم کنار رودخانه بودیم. بیش از چند هزار قایق آنجا بود. من برای اولین بار در این رودخانه پارو می‌زدم. آن دوستمان با یک نفر دیگر در یک بلم بود و من و دخترم، که او هم بلد نبود، در یک بلم. من و دخترم سعی می‌کردیم قایق چپ نشود. ما در این چهل‌وهشت ساعت با هزار کلک در لابه‌لای آب آمدیم ولی آن‌ها هشت بار واژگون شدند تا رسیدیم به مقصد. آن دوستمان که سیاستمدار بود گفت حالا فهمیدم چرا سیاست و سیاسیون از پس تو برنیامدند! تو خیلی به فکر بودی چطور بروی تا قایقت چپ نشود، ولی ما مثل تو سعی در این کار نداشتیم. من کوشش کردم که راه را درست بروم. من همیشه دوستانی هم داشتم که از آن‌ها کمک می‌گرفتم و خودم به تنهایی تصمیم نمی‌گرفتم. ولی همیشه در ذهنم هست که قایقم را درست برانم تا واژگون نشود.[2]» هرچه در گفت گو جلوتر می‌رویم جلوه‌های دیگری از این روش مدبرانه برایمان آشکارتر می‌شود؛ آنجا که او از دستگیری یک روزه‌اش می‌گوید می‌توانیم ابعاد نفوذ یک شخصیت مردمی را به خوبی لمس کنیم.

در این بخش دلسردی‌های او را نیز می‌شنویم؛ این که هرگز حتی یک‌بار نتوانسته است آن طور که می‌خواهد و با خاطر آسوده کنسرت برگزار کند، از رقابت و فردگرایی موجود در هنر و نیز دغدغه‌هایش برای حفظ موسیقی و نیاز به شاگردانی که شعر و ادبیات را خوب بشناسند و بتوانند آن را تمام و کمال درک کنند. انتظاراتی که دیگران از محمدرضا شجریان دارند و بستری برای آن‌ها نیست و به تعبیر خود او ایامی که «ایام استعداد کشی است.[3]»

شجریان در این کتاب فروتنی را فدای صداقت نمی‌کند و در جای‌جای کتاب عشق به مردم و عشق به موسیقی نمایان است. تلاش و تفکر در همه‌ی جنبه‌های مربوط به هنر مشهود است که قرار است هنرمندی را در همه‌ی اعصار جاودان کند. در کتاب می‌بینیم که او موسیقی را از دیگر انواع هنر و هنر را از شعر و ادبیات و آگاهی سیاسی و اجتماعی جدا نمی‌داند و در هنرمند شدن عجله‌ای نداشته است. تا توانسته آموخته و هدف را نه هنرمند شدن بلکه هنرمند ماندن قرار داده است. او باور داشت که هنرمند باید روح زمانه خویش را بشناسد و به حق می‌توان این را در تک‌تک لحظات خواندن این کتاب همچون شنیدن تک‌تک آثار او حس کرد.


[1]- راز

[2]- همان. صفحه 117

[3]- همان. صفحه 107


عکس کاور و عکس دوم این مطلب از آرش عاشوری نیا (arashnia.com)