چادر کردیم رفتیم تماشا، سه روز به آخر دریا، خانم! فردا کوچ است
سفر در دوران قاجاری به علت سختی راهها و در دسترس نبودن همگانی امکانات حمل و نقل، تفریحی گران محسوب میشد که مختص اشراف بود.
زنان در آن دوره سرگرمی ویژهای نداشتند و تنها اگر شرایط خاصی داشتند میتوانستند به سفر بروند که آن هم صرفا به سفرهای زیارتی محدود میشده است.
این سه سفرنامهی حج توسط سه زن درباری که از موقعیت اجتماعی و تمکّن مالی خوبی برخوردار بودهاند نوشته شده است. آنها نسبت به زنان هم دورهی خودشان فرهیخته و با سوادتر بودهاند و در نثر خود اشعار و امثال متعددی به کار بردهاند.
کتاب اول؛ چادر کردیم رفتیم تماشا توسط عالیه خانم شیرزادی نوشته شدهاست. او زنی جسور و مستقل بوده که بدون همراهی همسر و فرزندانش عازم سفری شده که از کرمان شروع میشود و با گذر از بمبئی به عربستان و عراق میرسد.
از همان آغاز سفر، خودش و همراهانش دچار بیماری میشوند و همین باعث شده که در طول سفر بسیار از طالع و بخت خود بنالد؛
«نمیدانم شب و روز بر من چگونه میگذرد خودم هم آدم بی بنیهای هستم، علیل و بیحال. من دیگر به روی خودم نمیآورم. آدم بدبختِ بیطالع هر کجا برود به حق خودش میرسد.
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد»[۱]
این بیماری موجب شده آن طور که دلخواه او بوده نتواند به طواف بپردازد:
«والله اگر فهمیدم کجا آمدهام و کجا میروم یا فهمیدم چطور طواف کردم. از دو حال بیرون نیست یا اینکه اعمال من به هیچ وجه مقبول نیست یا این که خیلی خیلی مقبول افتاده.»[۲]
بعد از اتمام حج به تهران و دربار ناصری میرود از احترامی که شاه و درباریان به او میکنند معلوم میشود که از مقبولیت اجتماعی برخوردار بوده و در بعضی موارد واسطهی رساندن اخبار از دیگران به شاه میشده است.
در توصیف حرمسرای ناصری میگوید:«عصرها میرفتم حیاط شاه، هشتاد زن شاه همه بزک میکنند، زرد، سرخ، سبز، همه رنگ، چارقدهای کارس نازک، مثل ملائکه های تعزیه. شاه خودش جلو میافتد، زنها دنبالش. دور حیاط میگردند، با تعجیل مثل اینکه کسی دنبالش کرده باشد. گاهی با غلامبچهها گوی بازی میکند. گاهی با زنها شوخی میکند.»[۳]
کتاب دوم؛ سه روز به آخر دریا توسط شاهزاده خانم قاجاری که از طرفی نوهی فتحعلی شاه و از طرفی دیگر نوهی نادر شاه افشار میشده اما نامش مشخص نیست نوشته شدهاست.
سه روز به آخر دریا
نویسنده: نازیلا نظامی ناشر: اطراف قطع: شمیز،جیبی نوع جلد: شمیز قیمت: 48,000 توماناو زنی نازپرورده و هنرمند است که از تشبیهات و توصیفات زیبایش به خوش ذوقی او پی میبریم.
مدت زیادی از سفرش در کشتی میگذرد و از کارکنان و عمله جات آن ناراضی ست و بسیار از دستشان مینالد:
«راست میگفتند که کشتی کج و کول، ملکالموت است. مردم مثل برگ درخت میمیرند، میریزند میان دریا. لعنت خدا بر کسی که مسلمانان را ترغیب بر سفر دریا بکند. کشتی بد چیزی است. جای تنگ، هوای بد. تحریر ندارد.»[٤]
در بخشی به توصیف اوضاع اجتماعی و سیاسی عربستان و ایران آن زمان میپردازد:
«نمیدانم این همه پول را عرب چه میکنند، نه خوراک دارد، نه پوشاک. اگر دولت شان میگیرد، پس چرا آن قدر ولایتشان بی نظم است؟ اگر از شاهنشاه ایران نترسند خون عجم را میخورند اما حمد خدا را به عجم قدرت بیاحترامی ندارند.»[٥]
کتاب سوم؛ خانم! فردا کوچ است توسط سکینه سلطان ملقب به وقارالدوله نوشته شدهاست. او همسر ناصرالدین شاه بوده و این سفرنامه را ۴سال بعد از کشته شدن شاه به دست میرزا رضای کرمانی مینویسد. علاقه و محبتش به شاه را در جای جای کتاب بروز میدهد و همواره به لعن و نفرین میرزا رضای کرمانی میپردازد.
خانم ! فردا کوچ است
نویسنده: زهرا صالحی زاده ناشر: اطراف قطع: شمیز،جیبی نوع جلد: شمیز قیمت: 53,000 تومانتوصیفات و تشبیهات زیبای او باعث دلنشین شدن بیشتر نثرش شدهاست:
«همین جور که من دلتنگ بودم آسمان هم ابر داشت و گاه باران میآمد، گاهی نمیآمد. دل هوا با دل من یک جور بود. گرفته شدهبود و چشم من و ابر هر دو گریان.»[٦]
مرگ ناصرالدین شاه برای او تجربهی دردناکی به ارمغان آورد که باعث شده بود مدام ترس از دست دادن عزیزانش را داشته باشد و به همین خاطر از خدا میخواهد که نزدیکانش را برایش حفظ کند.
او زن شوخ طبعی ست و این روحیهاش باعث شده لحظات مفرحی را برای خوانندگان بسازد.
«عسکرها شب آمدهاند کشیک اردوی حجاج. مثلا من هم مثل پیاز که داخل میوه بشود، داخل حجاج شده ام.»[۷]
منابع
ترابی، زهره، چادر کردیم رفت تماشا، تهران، نشر اطراف، 1398
نظامی، نازیلا، سه روز به آخر دریا، تهران، نشر اطراف، 1398
صالحیزاده، زهرا، خانم! فردا کوچ است، تهران، نشر اطراف، 1398
[۱]- ص ۵۳
[۲]- ص۶۳
[۳]- ص ۱۲۴
[۴]- ص ۷۱
[۵]- ص ۹۷
[۶]- ص ۴۷
[۷]- ص ۷۱