تصویری بسیار محو از پسربچهای در جنگلی تاریک که اگر دقت کنیم میبینیم به جای صورت تنها هالهی تاریکی بالای یقهی بستهشدهی پیراهناش وجود دارد. دختربچهای با دامنی از مد افتاده و تاجی بر موهای فرخوردهاش، با نگاهی به سردیِ کشتیهای غرقشده در اعماق اقیانوسها، پاهایش را جفت کرده و اندکی از زمین فاصله گرفته است. پسر نحیفی با لبخند به دوربین نگاه میکند و تختهسنگ بزرگی را روی یکی از دستهایش بلند کرده است.
اینها عکسهای عجیبی هستند که به ندرت با آنها روبرو میشویم و اگر هم آنها را تماشا کنیم ممکن است برای لحظهای تعجب کنیم و سپس به کناری بگذاریمشان.
اما آقای رنسام ریگز رویکرد خلاقانهتری نسبت به این عکسها اتخاذ کرده است. او بر اساس این عکسها داستانی فانتزی خلق کرده که به اندازهی خود عکسها غریب و گاهی ترسناک است.
عکسهایی که به گفتهی خودش: «واقعی و قدیمی، و غیر از چندتایی که پردازش جزئی شدهاند، دستنخورده و اصل هستند. آنها از آرشیوهای شخصیِ مجموعهدارها قرض گرفته شدهاند. مجموعهدارهایی که سالها و ساعتهای بیشماری را صرف کردهاند تا در بازار کهنهفروشها و بازارچه عتیقهفروشها و حراج خانگی اثاثیهی مستعمل سطلهای غولپیکر مملو از عکسهای درهمریخته و دستهبندینشده را بگردند تا چند عکس خارقالعاده پیدا کنند، تصاویرِ دارای اهمیت تاریخی را احیا کنند و از دل ابهام و تاریکی و -به احتمال زیاد زباله- زیبایی بیرون بکشند.» [۱]
رنسام ریگز-که علاوه بر نویسندگی فیلمسازی و وبلاگنویسی نیز میکند- در روایتِ قصهی «بچههای عجیب و غریبِ یتیمخانهی خانم پرگرین» از این عکسها استفاده کرده است. به این صورت که گاهی لا به لای قصه، شخصیتهای عجیبِ کتاب یا موقعیتهای آن را میبینیم که تصویرشان چاپ شده است و با دیدن تصاویر دریافت و فضاسازی کاملتری از قصه در ذهنمان نقش میبندد.
قصهی کتاب درباره پسری به نام جیکوب است با پدربزرگی مرموز و ماجراجو که همیشه قصههایی عجیب برای نوهاش تعریف میکند. او که پیرمردی لهستانی است در کودکی و زمان جنگجهانی دوم مجبور میشود به تنهایی از کشورش فرار کند و در نهایت از یتیمخانهای در جزیرهای دورافتاده در بریتانیا سر در میآورد. پدربزرگ از دوستان کودکیاش برای جیکوب میگوید؛ دختری که پرواز میکند و پسری که نامرئیست و یا دختر بچهای خجالتی که دهانی در پشت سر دارد و یا پسری که گلهای زنبور روی تناش زندگی میکنند. علاوه بر همه اینها او از هیولاهایی تعریف میکند که آن زمان وجود داشتهاند و پرندهی پیر پیپکشی که مدیر یتیمخانه بوده و آنها را از شر هیولاها حفظ میکرده است. جیکوب که بزرگتر میشود داستانهای پدربزرگ را باور نمیکند و مشخص میشود که هیولاها، همان آلمانیهایی بودهاند که در جنگ جهانی دوم به کشورش حمله کرده بودهاند و پرندهی پیپکش، همان خانم پرگرین بوده است. تمام داستانها درواقع استعارههایی از چیزهای واقعی بودهاند که واقعا وجود داشتهاند.
اما روزی اتفاقی رخ میدهد که به گفتهی جیکوب، زندگیاش را به قبل و بعد از آن اتفاق تبدیل میکند: پدربزرگش کشته میشود. پلیس میگوید که سگها او را خوردهاند اما جیکوب که در لحظههای آخرِ عمرِ پدربزرگ کنار او بوده است طور دیگری فکر میکند. او شبح هیولایی را در حال فرار در کنار پدربزرگش دیده، اما خانواده و پلیس حرفاش را باور نمیکنند و روانپزشکش میگوید که علتِ دیدن این هیولای وهمانگیز شوکی بوده که با مرگ پدربزرگ تجربه کرده است.
اما سرنخ دیگری نیز وجود دارد، آخرین حرفهای پدربزرگ.
«پرنده رو پیدا کن. توی حلقه. اون طرف قبر پیرمرد. سوم سپتامبر، ۱۹۴۰» [۲]
جیکوب برای رهایی از کابوسها و مقابله با اضطرابی که پس از مرگ پدربزرگ به سراغاش آمده است تصمیم میگیرد این معما را حل کند و به این منظور به همراه پدرش به جزیرهای که یتیمخانه در آن وجود داشته سفر میکند. جزیرهای مهآلود و آنقدر کوچک که فقط یک خط تلفن دارد. او یتیمخانه مخروبه و متروک را در میان جزیره پیدا میکند و برای کشف گذشتهی پدربزرگ به آن قدم میگذارد و در زیرزمین تاریک و بدبوی یتیمخانهی متروک، راز دیگری کشف میکند. رازی که نه تنها تصورش از پدربزرگ، بلکه زندگی و آیندهی خودش را هم عوض میکند. امکان دارد بچههای یتیمخانه به طریق غیرقابل باوری هنوز زنده باشند؟
«بچههای عجیب و غریب خانم پرگرین» کتاب اول از مجموعهای داستانی به همین نام است و برای هفتههای متمادی در صدر جدول پرفروشهای نیویورک تایمز بوده است.
کتاب در فضای امروزیِ آمریکا شروع میشود و شخصیت اول آن نوجوانی معمولی مثل همه است. به سفر میرود و گرمای تابستان و پشههای فلوریدا جایشان را به جزیرهای سرد و مه گرفته با مردمی روستایی و اسکله و قایقها میدهد. در جنگل و باران به اکتشاف در خرابههای یتیمخانه میپردازد و راهش را در باتلاقی چسبناک پیدا میکند. با جلو رفتن داستان، این فضا نیز کم کم جایش را به دنیای فانتزیِ این مجموعه میدهد. دنیایی که قوانین و شخصیتهای مخصوص به خودش را دارد و شخصیت اصلی کتاب کم کم کشفشان میکند. اما هر کشفی بهای خود را دارد. همانطور که پریشانحالی و انتخابِ انتقام، بهای هملت برای کشف حقیقتِ کشتهشدنِ پدرش به دستِ عمویش بود، جیکوبِ این قصه نیز باید دست به انتخاب بزند. قبول این دنیای جدید و پا گذاشتن در آن و مواجهه با بحرانهای پیشبینیناپذیرش یا فراموش کردن هر چه به چشم دیده و برگشتن به زندگیِ معمولی پیشین.
بچههای عجیب و غریب، داستانیست با دنیا و شخصیتپردازیهای خلاقانه که با ماجراجوییهایی به شتابِ بارانهای شلاقی همراه شده و با عکسهایی عتیقهمانند تزئین شده است. عکسهایی که تضمین شدهاند تا چشمهای خواننده را بر خود میخکوب کنند.
مجموعه بینظیر عکسهای جذاب در کتاب بچههای عجیب و غریب یتیمخانهی خانم پرگرین یکی از مواردی است که باعث شد کتاب بسیار مورد توجه گیرد. رانسام ریگز نویسنده این کتاب علاقه خاصی به جمعآوری عکسهای قدیمی دارد. او در ابتدا قصد داشت آنها را در یک کتاب تصویری جمع کند؛ اما او را تشویق کردند که از آنچه در اختیار دارد برای نوشتن یک رمان استفاده کند. با جمعآوری کامل این مجموعه ایدههای غیر منتظرهای به ذهن او خطور کرد. به نظر میرسد یکی از عکسها دختری را نشان میدهد که در بالای زمین شناور است، عکس دیگر شخصی نامرئی با کت و شلوار و دیگری جوانی پوشیده از زنبورها را نشان میدهد. این کتاب شامل حدود پنجاه مورد از این تصاویر است. آنها احساس قدمت و عجیب بودن را القا میکنند و این بسیار شگفتانگیز است. بهخصوص وقتی تصاویر مربوط به عناصر تاریک داستان باشند. حتی بدون عکسها هم این داستان جذاب خواهد بود؛ اما عکسها عنصر مقاومتناپذیری از رمز و راز را اضافه میکنند.
«در همان حال که به صخرههای پرتگاهی، که برفراز ابرهای شبحمانند سر میساییدند، زل زده بودم، تصور این که جایی سحرآمیز باشد چندان مسخره بهنظر نمیرسید.» [۳]
بچه های عجیب و غریب یتیم خانه ی خانم پرگرین
نویسنده: رنسام ریگز ناشر: پریان قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود۱- بچههای عجیب و غریب یتیمخانهی خانم پرگرین، ریگز، ۱۳۹۶: ص ۳۶۱، نشر پریان
۲- همان، ص ۴۰
۳- همان، ص ۷۶