تابهحال شده با کسی که مسئول یک قانون است صحبت کنید؟ تابهحال شده که از او دربارهی چیستیِ آن قانون و کارکردش و دلیل وجودیاش سؤال کنید و طرف مقابلتان فقط بگوید که من مأمورم و معذور؟ انگار خودش هم در ذات با آن قانون مخالف باشد؛ اما بازهم خود را موظف به اجرای سفتوسخت آن قانون میداند؛ بیآنکه بداند چرا!
بُرِش[1] با ساخت دنیای تخیلیای که وجود خارجی ندارد به این مسئله میپردازد. اثری علمی-تخیلی که تاثیر رشد علمی و سیاسیِ دولتها بر زندگی انسانها را بررسی میکند؛ رشدی که کاملاً بهدور از رشد اخلاقی صورت میگیرد و بشرِ بیزمان و بیمکانِ دنیای نمایشنامه را میبلعد. همهچیز در راستای منافع علمی و سیاسی تعبیر میشود و واقعیتها نیز رنگ عوض میکنند. پُل نمایندهی همین جریانِ به هرز رفته و فاسدشده است؛ ماحصل آن رشد و پیشرفتِ علمی، بدون در نظر گرفتن اخلاقیات و ارزشهای انسانی است.
پُل شخصیت محوری این نمایش، در سه پرده با معضل یادشده در بالا دستوپنجه نرم میکند. او مأمور اجرای عملی مرموز و غیرانسانی به نام «بُرِش» است؛ عملی مبهم که یکی از ابزارهای اساسی حکومت تخیلی نمایش برای کنترل و نظم است. در پردهی اول، پُل و دیدگاهش به شغل برشکاری و مواجهه با یکی از قربانیانش را مشاهده میکنیم. در پردهی دوم، زندگی خصوصی پُل و همسرش (سوزان) و فروپاشی فردیت و زندگی شخصی او را میبینیم و در پردهی سوم، پُل را بعد از لغو قانون برش و حاکمیت حزب جدید و زندانی شدن احتمالاً همهی بُرشکاران را مشاهده میکنیم.
تخیل، عنصر مهمی در این نمایشنامه است. هیچ دستور صحنه یا تصویر خاصی به صورت مستقیم از دیالوگها برنمیآید؛ اما در زیرمتن بیشتر گفتگوها نوعی تصویرسازی انتزاعی و درونی وجود دارد و کاراکترها بهدفعات با تخیل یکدیگر بازی میکنند. جایی در میانهی پردهی اول (ریونهیل 2006:39)، جان(زندانیای که محکوم به اعدام با بُرش شده) با بازی با تخیل پُل باعث تحولی عمیق در او میشود. به شکلی که میتوانیم شخصیت پُل را به قبل و بعد از دستکاری تخیلش تقسیم کنیم. در پردهی دوم (ریونهیل 2006:57)، سوزان به پُل میگوید که بیشتر وقت تنهاییاش در خانه روی تخت دراز میکشد و تصور میکند که پُل در محل کارش چه میکند. «تخیل» تنها بخش وجودی بشر است که هیچ حکومت و هیچ قانونی نمیتواند آن را اسیر کند. حتی اگر جسم به حبس ابد محکوم شود، تخیل آزادانه راه خودش را میرود و از مرزها و دیوارهای فیزیکی گذر میکند؛ اما در بُرِش گویی تخیل انسانها هم دچار اسارت شده و آنها حتی دیگر نمیتوانند آزادانه مرغ خیال را به پرواز دربیاورند.
پرداختن به احساسات و عواطف نیز در این جهان خیالی امری تقبیحشده است. پُل و همسرش مدتهاست که با یکدیگر رابطهی درستی ندارند و دلیلش این است که غمی سنگین در حال مچاله کردن قلب پُل است و بیاختیار اشک میریزد. سوزان بهجای اینکه او را آرام کند، این عملش را سرزنش میکند و میگوید که نمیتواند با مردی باشد که اشک میریزد. (ریونهیل 2006:63)
بُرِش انسانها را از فردیت و امیالشان دور کرده و دیگر فردیت در اینجا معنا ندارد. ریونهیل با شخصیتپردازی سطحیاش نیز این فردیت زدایی را نشان میدهد. هیچکدام از انسانهای نمایش، شخصیتهایی عمیق و چندبُعدی نیستند. شاید نکتهی اصلی و منظور اصلی نگارنده این بوده که «پُل بودن» یا «سوزان بودن» یا « جان بودن» مهم نیست؛ این آدمها هیچکدام بااراده و میل شخصی خود درگیر چنین رخدادهایی نشدهاند؛ هر انسان دیگری هم میتواند جای آنها قرار بگیرد. این نقش محوشدهی فردیت در جامعه است که مهم است. پردهی اول پررنگترین جنبهی محوشدهی این فردیت است. جایی که جان(قربانیِ محکومشده به برش) عاجزانه از پُل تقاضا میکند که بُرش را روی او انجام دهد. با مخالفت پُل و پیشنهاد روشهای جایگزین مجازات،جان به گریه میافتد و میگوید که برایش بُرش مثل یک امر آئینی شده؛ او را از تن آزاد میکند، از خویش، از تاریخ، از گرفتاری. (ریونهیل 2006:32)
مارک ریونهیل دربارهی بُرِش میگوید:
حین خواندن یا دیدن این نمایش، خیلی نگران این نباشید که جریان از چه قرار است. این نمایشنامه دربارهی ترسی پنهان است و ممکن است مفاهیم مختلفی دربارهی آن به ذهنتان خطور کند. صبر کنید و ببینید این نمایشنامه چه مفاهیم سیاسی، احساسی یا فلسفیای را در ذهنتان شکل میدهد. این تجربه برای هرکس متفاوت است.
[1] بُرِش، ریون هیل- مارک ، ترجمه: حمید دشتی، انتشارات کرگدن، تهران 1398
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی