موسیقیِ هنر و حرمان
《ادبیات هیچ و هرگز شغل نیست، بلکه نفرین است.》
این جمله نقلقولی از توماس مان نویسندهی آلمانی در اوایل قرن بیستم است. آنچه او را وادار به چنین اندیشهای قهری نسبت به ادبیات میکند تاثیر یک بحران فرهنگی در زمانهی اوست. در پی پیشرفت آلمان در صنعت و به دنبال آن فراگیر شدن اندیشههای ناسیونالیسی قشر نویسنده و هنرمند در انزوایی تاریک قدم گذاشت. او که دیگر در جامعهی صنعتی جایگاهی برای خود نمیدید، در هجوم عواطفی چون رشک و ناامیدی به نقد خود -هنر و ادبیات، هنرمند و ادیب_ پرداخت.
توماس مان و نوولهای او نیز از این خود تنبیهی وسواسگونه مبرا نیستند. در هر دو نوول این کتاب تریستان و تونیو کروگر هنرمندی گوشهنشین و تلخجان قهرمان است. همچنین موتیفهای مشترکی در جایجای این دو داستان، آنها را به هم پیوند میزند.
نوول تریستان در آسایشگاهی به نام "آینفرید" روایت میشود. نقش اصلی این داستان نویسندهای ناکام _اسپینل_ است که تا پیش از آمدن گابریل نامی از او برده نمیشود. مان شخصیت اسپینل را بر اساس واقعیتهای خود رقم زده است. مردی گندمگون با دندانهای خراب، این توصیفات مشابه با شمایل خود توماس ماناند.
گابریل که صورت مجسم زیبایی، هنر و الوهیت است به دلیل مرضی در نای قدم به آینفرید میگذارد. این الههی زیبا نویسندهی واقعیتگریز و وازده را مفتون خود میکند. گابریل همسری دارد که او را تا آسایشگاه همراهی کرده است؛ مردی بازرگان و نماد جامعهی صنعتی و بوروکراتیک، قدرت و نرینگی. نویسنده در دل و جان خود به این مرد رشک میورزد اما این باعث نمیشود او را موجودی پست و بیارزش نبیند.
برخورد اسپینل با گابریل بر اساس افسانهای قرون وسطایی یعنی تریستان و ایزولده پیش میرود. مان این ارتباط را در بخشی که گابریل شروع به نواختن قطعهی تریستان و ایزولدهی واگنر میکند به روشنی نمایان میسازد .اسپینل –مانند تریستان در مقابل ایزولده- با عشقی که به این زن میبخشد جان رو به مرگ او را ضعیفتر میکند. او زن را با سودای گذشتهی هنردوستانه خود پیش از آشنایی با همسرش وامیگذارد و این امر گابریل را به سمت ضعیفی عمیقتر هدایت میکند.
برخورد اسپینل با همسر گابریل در اواخر داستان پرده از ریاکاری، ترس و پوچی ذهن این نویسنده برمیدارد. البته از همان ابتدا توماس مان با قرار دادن نویسنده در آسایشگاه، این دسته هنرمندان را به نقد میگیرد و آنها را نوعی از انواع بیماران میشمارد.
نوول تونیو کروگر را میتوان خودزندگینامهای از توماس مان دانست. این نوول نیز مانند تریستان احوالات یک نویسنده را شرح میدهد. تونیو، پسری نوجوان، از آنچه جامعه و خانواده از او انتظار دارند فرسخها دور است. پسری رمانتیک و شاعر مسلک. توماس مان در این نوول شخصیتی را میآفریند که بین ایدههای شوپنهاور و نیچه سرگردان است. در جایی زندگی برای او هممعنای رنج است و از سمتی دیگر نیز شخصیتی آریگو به زندگی دارد. «کسی که زندگی میکند، کار خلاق نمیکند، بلکه تو باید مرده باشی، تا که همهی وجودت در خلاقیت خلاصه شود.»و در جایی دیگر «شما کمکم احساس میکنید یک داغی بر پیشانیتان خورده، و تناقض معماآمیزی با دیگران، با آدمهای متعارف و معقول و بههنجار دارید».
تونیو کروگر در نوجوانی عاشق دو تن میشود. هانس هانسن که پسرکی بورژوا مانند خود اوست و اینگهی موطلایی دختر دکتر هولم. هر دوی این افراد فرزندان خلف جامعهاند؛ عاری از تضاد با شخصیتی یکدست. تونیو شور زندگی در این افراد را میپرستد و آنها موجب رشک و اندوهش میشدند. «حسرتی در دلش میدوید... حسرتی آمیخته به یک حسادت که در نقطهای در بالای سینهاش مینشست... کاش میشد یکی هم چشمهای آبی تو را داشت و مثل تو اینطور هماهنگ و در همسویی سعادت آمیز با همهی دنیا زندگی کرد!»
در جایجای نوول تونیو کروگر اشارههای بینامتنی به آثار دیگر بزرگان ادبیات چون شکسپیر،تئودور اشتورم و شیلر دیده میشود. توماس مان با لحن شاعرانه تضاد میان جانِ فرد صاحب اندیشه و جامعهی انسانی عام را برملا میکند. او که خود از گزند این سرگشتیها مصون نبوده، بهترین راوی برای چنین درگیریهای ذهنی و عاطفی است.
توماس مان، تریستان و تونیو کروگر ، چاپ دوم ،مترجم محمود حدادی، نشر افق