ورود به آوانگارد

انسان! این یگانه مغروقِ دریای تنهایی

مروری بر کتاب دیگر تنها نیستی نوشته‌ی استفانو بنی

الناز کاظمی
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

«اگر که تنها هستم تقصیر چینی‌هاست.

همه‌چیز از بسته شدن مغازۀ سبزی‌فروشی زیر آپارتمانم شروع شد. سبزی‌فروش می‌گفت که با وجود این‌همه چینی و پاکستانی چشم سفید که کدوی گندیده و سبزیجات چیده شده از قبرستانشان را به مردم غالب می‌کنند، دیگر برایش خریداری نمانده. می‌گفت دست زیاد شده، به همین دلیل هم در مغازه‌اش را بست. بعد کرکره‌ی مغازه پر شد از شیرین‌کاری‌های لات و لوت‌های محل. کلی نقاشی و جملات جورواجور. یکی نوشته بود: «بیشتر که بخندی، بیشتر هم گریه می‌کنی.» چه لات آشغال و فیلسوفی.»[1]

همه‌ی آدم‌های کتاب «دیگر تنها نیستی»، تنها و بی‌کس‌اند؛ تنهایی‌شان هم از جنس تنهایی اکثر مردم جهان که تصور می‌کنند فقط آنانند که در بعضی مواقع بی‌دوست و همراه می‌شوند، نیست؛ آن‌ها واقعا تنها هستند.

«استفانو بنّی» پیش از این با کتاب‌های «کافه‌ی زیر دریا»، «مارگریتا دلچه-ویتا» و «پینوکیا» مورد توجه مخاطبان ایرانی قرار گرفته بود؛ اما کتاب «دیگر تنها نیستی» ترجمه‌ای است از داستان‌های مجموعه‌ی «دستور زبان خدا» که رنگ و بویی متفاوت از دیگر کارهای او دارند و دیگر خبری از شوخی‌ها و بازی‌های کلامی معروفش نیست. همان‌طور که می‌توان از نام کتاب حدس زد، این مجموعه داستان مانند باقی آثار اون آن‌قدرها خنده‌دار نیست و بیش‌تر شکل تراژدی‌های روزمره‌ی انسان‌هایی است که می‌توانند هر کدام از ما باشند. نویسنده با نهایت خلاقیت و آگاهی، داستان زندگی انسان‎‌هایی (البته نه فقط انسان) را روایت می‌کند که در زندگی ساده و معمولی خود به بن‌بست رسیده‌اند و در هر مقام و جایگاهی که باشند، ابدا خوش ندارید که حتی برای لحظه‌ای جای آن‌ها باشید. انسان‌هایی که گاه می‌دانند که چرا به این حال و روز افتاده‌اند و گاه از میانه‌ی داستان، رو به آگاهی می‌روند. البته «بنّی» در نهایت زبان شوخ و طنزآمیزش را حفظ می‌کند و در مواقعی لبخندی تلخ بر لبتان می‌نشاند. این نگاه طنزآمیز بیشتر معنای زندگی و جهان را هدف می‌گیرد و با رویکردی ساده و مدرن به آن‌ها می‌پردازد و از دید خودش تصویر می‌کند. او از  انسانی صحبت می‌کند که می‌خواهد از سگ وفادارش متنفر شود و برای تحقق یافتن هدفش، دست به هر کاری می‌زند؛ اما پیروز این میدان سگ اوست که مومنانه به صاحبش وفادار می‌ماند؛ یا داستان انسانی را روایت می‌کند که تنها همدمش، سبزی‌فروش محله بوده است و به خاطر همین چینی‌ها را مسئول بدبختی زندگیش می‌داند؛ یا پیرمردی حسرت اولین عشق از دست رفته‌‌اش را برای خریداران شرکتش بازگو می‌کند. «هفده سالم بود. سنی باشکوه و در عین حال بی‌قاعده. حیرت‌انگیز و غمناک. هفده سالم بود و بیش از هر چیز دیگری به یک دختر برای عشق ورزیدن نیاز داشتم.»[2]

سادگی و باورپذیر بودن داستان‌هاست که باعث می‌شود مخاطب با آن‌ها همذات‌پنداری کند؛ خودش را جای آن‌ها تصور کند و گاهی از ته دل غمگین شود. «بنّی» زندگی‌ شخصیت‌هایش را با همان تیرگی و غم‌باری‌ای‌ که هست، تصویر می‌کند؛ موهبت‌های زندگی و خوشبختیمان را مدام جلوی چشمانمان می‌آورد و در گوشمان می‌خواند که چیزی کم و کسر نداریم. اگر در بعضی مواقع، شرایط بر خلاف میل‌مان پیش می‌رود، تنهایی دوره‌مان می‌کند و تصور می‌کنیم که بدبخت‌ترین انسان این جهانیم، سخت در اشتباهیم؛ چون هر چه باشد، از شخصیت‌های کتابش تنهاتر نیستیم.

دیگر تنها نیستی

نویسنده: استفانو بنی ناشر: حرفه هنرمند قطع: شمیز،رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

1-  دیگر تنها نیستی، استفانو بنّی، محمدرضا میرزایی، حرفه هنرمند.

2-  همان.