«نزديك عيد نوروز، دختران دم بخت خانوادهها، در خانهاى كه سمنو مىپزند؛ جمع مىشوند و كوزهى سرگشادهاى را پر از آب مىكنند و هر يك از دختران چيزى از قبيل انگشترى، دكمه، سنجاق قفلى، سكه و منجوق به داخل كوزه مىاندازند. سپس روى دهانهى كوزه دستمالى مىكشند و دختر بچهى پنج يا شش سالهاى را پاى كوزه مىنشانند و يك نفر از زنان مجرب و سابقهدار، اشعار مخصوص فال سمنو را مىخواند و در هر رباعى، دختر يك چيزى را از داخل كوزه در مىآورد، آن چيز متعلق به هر يك از نيت كنندگان باشد شعر خوانده شده، جواب نيت صاحب آن چيز است كه از كوزه در آمده است.» (ياورى و مسيحا١٣٨٨: ١٤٥)
به جهان جادویی اقوام ایرانی خوش آمدید؛ جهانی که کم از فیلمهای پر مخاطب هالیوود ندارد. وقتی کتاب فرهنگ عامه را میخوانید، با فضایی رازگونه و اعجابانگیز رو به رو خواهید شد که ماجراهای هری پاتر و ارباب حلقهها را به خاطرتان میآورد با این تفاوت که میان سطور این کتاب فرصت تخیل و شخصیت پردازی به شما داده خواهد شد. میتوانید تصور کنید به مراسم نامگذاری یک نوزاد خراسانی در شب ششم تولدش دعوت شده اید. عدهاى از خويشان و نزديكان زائو دور تا دور اتاق نشستهاند و تا صبح نوزاد را دست به دست مىکنند و شعر، ورد و دعا مىخوانند، و هر لحظه يك بار دايره مىزنند و سر و صدا راه مىاندازند تا اجنه بترسند و به اتاق زائو نزديك نشوند؛ زيرا عقيده دارند كه شب ششم تولد بسيار پر خطرست، اجنه در اين شب به هر حيلهاى وارد اتاق نوزاد مىشوند و او را با همزادش عوض مىكنند. پس بدن و صورت نوزاد را با باروت سياه مىكنند تا اجنه با ديدنش بترسند. سپس ترقه در آتش مى ريزند. همه جا پر از دود مىشود تا اجنه بگريزنند و ....(ياورى و مسيحا ١٣٨٨: ١١٥) داستان ادامه مییابد و شما هنگام خواندن میتوانید فکر کنید هر کدام ازین موجودات چه هیبتی دارند؛ میتوانید هزاران داستان خلق کنید و لذت ببرید. البته ماجرای کتاب فرهنگ عامه به این جا ختم نمیشود و راهی میگشاید به شناخت فرهنگ، آرزوها و ترسهایمان.
اگر كمى به رويدادها و رفتارهاى جوامع انسانى دقت كنيم در مىيابيم كه زمان نقش پر رنگى در آداب و رسوم و سبك زندگى ما دارد. گروههاى مذهبى مختلف يا ساكنان يك خطه در تاريخهاى مشابه به مناسبتهاى خاص اعمال ويژهاى انجام مىدهند. كتابهاى بسيارى هم مستقيم يا غير مستقيم به مسئلهى زمانبندى درست براى انجام عملى پرداختهاند. در باور عمومى سرنوشت انسانها در موعد خاصى از سال رقم خورده يا قابل تغيير است. به همين دليل باورهايى دربارهى خوش يمن يا بد يمن بودن كارى در وقت مشخص به وجود آمده است. پريدن از روى آتش، قاشق زنى، فال گوش ايستادن و خوردن خشكبار در شب چهارشنبهسورى و يا گرفتن فال حافظ، خوردن هندوانه و ميوههاى سرخ در بلندترين شب سال سنتىست كه از گذشتهى دور حفظ شده و به ما رسيده است؛ اما چيزهاى زياد ديگرى دربارهى اين لحظات استثنايى در زندگى ما وجود دارد كه رفته رفته از يادها زدوده شده و ما چيزى از آنها نشنيدهايم. اعمالى كه به باور نياكان ما مىتواند زندگى را پر بركتتر يا خطرات احتمالى را از ما دور كنند. براى مثال بنابر عقيدهاى آخرين شب چهارشنبهى سال زمانىست كه حضرت زرتشت با رسيدگى به حسابهاى گاه شمارى، به تنظيم و تدوين دقيق تقويم توفيق يافت و تحويل سال مصادفبه سه شنبه شد. بنابراين فرداى آن سه شنبه را به مناسبت نوروز جشن و آتش برپا كردند و از آن پس آن شب را چهارشنبهسورى -سور به معناى سرخ- ناميدند. انداختن كوزه اى انباشته از نمك، ذغال و سكه ده شاهى پس از گرداندن به دور سر از بام به كوچه از آداب فراموش شدهى اين شب است. همچنين در فرهنگ عامه آمده است چهارشنبه سورى زمانى مناسب براى بخت گشايىست. دختران بخت بسته مقداری نبات و هفت عدد گردو از یک عطار رو به قبله می خرند و بعد به دکان کوزه گری می روند. کوزه گر آنها را سوار چرخ کوزه گری می کند و هفت بار می چرخاند دختران در هر دور یک عدد گردو می شکنند و اشعار مخصوص زمزمه می کنند. دور هفتم که تمام شد مقداری پول و نبات به ععنوان دستمزد به کوزه گر میدهد و با دل پر از امید به خانه بازگردند تا بختشان باز شود. درخراسان این رسوم را در شیشه گر خانه انجام می دادند و به جای شب چهارشنبه سوری ممکن است چهارشنبه آخر صفر را انتخاب کنند.(ياورى و مسيحا ١٣٨٨: ٢٤-٢٥)
فرهنگ عامه كتابىست دربارهى ما و داستان بخشهاى فراموش شدهى فرهنگمان را با ريزه كارىها و جزئياتش بازگو مىكند. اين مناسك شايد ريشه در حقيقت نداشته باشند؛ اما سرگرمىهاى جالب و متنوعى مىسازند كه دوستان و خويشان را گرد هم مىآورد و براى گروههاى سنى مختلف جذاب است؛ نمايش هايی خانگى كه جهان مدرن آنها را از ما گرفته است.