ورود به آوانگارد

دار و دسته‌ی اسکورسیزی

مروری بر کتاب اسکورسیزی به روایت راجر ایبرت

نسرین ریاحی‌پور
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

«از روزهاى اول تاكنون، اسكورسيزى هيچ وقت مرا از خود نااميد نكرده است. او هيچ فيلم بى ارزشى نساخته است.»( ايبرت ١٣٨٩: ١٣)

جهان پر از آدم هاى تنهاست، همين جا ميان ما؛ و شايد خود ما يكى از آن ها باشيم. با ديگران سوار مترو مى شويم، وقت مى گذرانيم، غذا مى خوريم و حتى كسى را داريم كه دوست مان مى دارد و ما او را مى پرستيم؛ اما هم چنان تنهاييم زيرا كسى نمى شناسدمان، نمى داند خود حقيقى ما چگونه است و هويت مان چيست. مارتين اسكورسيزى راوى زندگى آدم هاى تنهاست. او قهرمانانش را از دل توده ى به هم فشرده ى جامعه بيرون مى كشد و كارى مى كند كه شناخته شوند شايد همدلى ميليون ها نفر با اين قهرمانان افسارگسيخته بتواند انزواى درونى بسيارى ديگر را در جهان واقعى بكاهد. در خيابان هاى نيويورك به راننده تاكسى جوانى كه مى خواهد دختر نوجوانى را از دام شبكه ى فحشا نجات دهد جان مى دهد از او مظهرى براى مبارزه با شرارت مى سازد و نيكى را بر پليدى پيروز مى كند اما در گيرودار اين پيكار تنهايى جوان داستان با هدف مقدسش بيش از هر چيز آشكار است. «در راننده تاكسى، پن كردن دوربين از تلفن عمومى براى نگاه كردن به راهروى خالى نه يك ترفند سينمايى ، بلكه بازتابى ست از تنهايى درونى قهرمان»(ايبرت ١٣٨٩: ١٥) نمونه هاى ديگر اين ادعا قهرمان شاتر آيلند، رفتگان، هوانورد، گرگ وال استريت و ...هستند. 

او براى آن كه بنشینیم و ساعت‌ها به تلويزيون خيره شويم ترفندهاى جالبى دارد. ما را با خود به مكان هايى مى برد كه هرگز شانس ديدن شان را نخواهيم داشت. قاچاقچى مواد مخدر و مافيايي مى شويم، اسلحه به دست مى گيريم و آن را روى شقيقه ى قربانى بد اقبال مان مى گذاريم و حس قدرت قلقلك مان مى دهد. كوكايين مصرف مى كنيم و زنان دست نیافتنی را ملاقات می کنیم.

اما پشت پرده ى اين جهان جادويى كه خون را با شتاب در رگ هاى مان جارى مى كند، با پيكارى سخت ميان خوبى و بدى، انسان و محيط و آرزوهايش رو به رو مى شويم؛ شهوت به دست آوردن بيشتر و بيشتر. مهم نيست هدف و خواسته چيست، زيرا مى تواند مقام و ثروت باشد يا برقراری نيكى در جهان آن چه مسلم است سيرى ناپذيرى انسان است كه به تصوير كشيده مى شود، و تنهايى او در دستيابى به هدفى كه اين چنين بى محابا جستجو مى كند. 

اسكورسيزى هم مانند بسيارى هنرمندان ديگر موضوع داستان هايش را از زندگى خود وام گرفته است، آن قدر كوكايين تنفس كرده تا به لحظه ى مرگ نزدیک شده است و بسترى در كلينيكى براى مداوا. ازدواج هايش هم پر شمارند: پنج زن ، پنج زندگى، پنج بار تلاش براى گريز از تنهايي و يافتن كسى براى شادكامى. 

اسکورسیزی در رفتگان (The Departed) همان پسران  كوچك در محله اى پر آسيب است كه به درون تباهى اجتماع شان كشيده مى شوند، در حالى كه هيچ كدام شان در طول داستان با هويت واقعى خود شناخته نمى شوند و در نهايتِ ماجرا، عدالتى در كار نيست؛ زيرا انتقام، رنج رفته بر قربانى را جبران نخواهد كرد. 

اسكورسيزى سلطان ساختن روابط عاطفى كوتاهى است كه جان را به لب مى رساند و به ثمر نمى رسد؛ مثل زندگى، نمى گذارد آب خوش از گلوى عشاق داستان هايش پايين برود، رنج شان مى دهد، داغ دارشان مى كند و وادارشان مى كند كه با خودشان دست پنجه نرم كنند. در هوانورد (The Aviator) اين قهرمان است كه به جان خود افتاده، زيرا وسواسى اجبارى به فتح ركوردهاى جديد اجازه نمى دهد لحظه اى از دستاوردش لذت ببرد. قهرمان گاو خشمگين (Raging bull) هم درگير تلاشى بى امان براى پيروزى ست. خوشبختى اين آدم ها كجاست؟ خوشبختى گرگ وال استريت (The Wolf of Wall Street) كى كامل مى شود كه او در بيشتر  و بيشتر خواهى اش آن چه را به دست آورده  ويران مى كند؟ شايد تمام اين قهرمانان از ابتداى كار تا آن آخرين نفر در آخرين فيلم او دنباله ى يكديگرند و در تمام اين سال ها كه مارتين آن ها را مى پرداخته است به دنبال هدف خود دويده اند و در چهره هاى گوناگون، زندگى را دوباره و دوباره تجربه كرده اند، شايد همه ى اين ها مارتين هايى هستند كه در قالب جادوى سينما توانسته اند بارها زندگى را بيازمايند تا شايد يك بار نيك بخت شوند. 

از داستان ها كه بگذريم چيزهاى ديگرى هم هستند كه اسكورسيزى را يگانه مى كنند: تفحص او در سينماى نئورئاليسم ايتاليا، گرداورى و طبقه بندى داده ها در قالب فيلمى مستند، حركت نوآورانه ى دوربين كه در عين تفاوت در هر كدام از فيلم هايش همچنان نشانى از كارگردانى او دارد.

او در حالى كه با فيلم برداران برنده ى اسكار همكارى كرده، نگاه خاص خود را حفظ كرده است. در نماهاى بدون حركت مشهود، به حركت زيركانه ى دوربين خود علاقه مند است؛ زيرا عقيده دارد حركت دوربين بيانگر نگاهى نظربازانه است، در حالى كه دوربين ثابت نگاهى خيره را عرضه مى كند. با اين حال شجاعانه با ثابت نگه داشتن دوربين روحانيت عيسى مسيح و دالايي لاما را تصوير مى كند. با سرعت گرفتن ضرباهنگ كات ها در رفقاى خوب (Good Fellas) زندگى مفرح گنگسترى را تبديل به پارانويا مى كند و در گاو خشمگين هم نماى متحركى از رختكن به داخل رينگ دارد. او به تماشاگر نمى گويد "من اين طور مى بينم" بلكه مى گويد"با من همراه شو" (ايبرت ١٣٨٩: ١٤)

هم چنین تدوين نقش تعيين كننده اى در روايت فیلم های این کارگردان ايفا مى كند. او در تمام این سال ها، فيلم هايش را به تدوين گر چه كسى بر در من مى زند (Who is That Knocking at My Door)، تلما شون ميكر، سپرده است و بازيگرانش معمولا بيش از يك فيلم همراه او مى مانند. گويى او نقش ها را مانند لباسى به قامت آنان مى دوزد و يا با چنان قدرتى از آنان بازى مى گيرد كه چنين به نظر مى آيد. در حقیقت گروه فیلم سازی اسکورسیزی یادآور خانواده های مافیایی ای هستند که در فیلم هایش می بینیم؛ گروه هایی که به زحمت کسی به آنان وارد یا از آن ها خارج می شود.

كتاب اسكورسيزى مجموعه يادداشت ها و مصاحبه هاى راجر ايبرت، برنده ی جایزه ی پولیتزر، درباره ی فیلم های مارتین اسکورسیزی ست. او در این کتاب از زوایای گوناگون به آثار این کارگردان و ارتباط زندگی خصوصی او و فیلم هایش پرداخته است.