ورود به آوانگارد

روایتی از یک کابوس مدوّر

مروری بر کتاب مستاجر نوشته‌ی رولان توپور

نویسنده مهمان
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳

کافکا درباره‌ی ادبیات نوشته بود «چیزی که ما احتیاج داریم، کتاب‌هایی است که مثل واقعه‌ای هولناک بر ما نازل شوند. مثل زخم مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش می‌داشتیم، یا مثل وقتی که در جنگل‌های خالی از انسان گم شده‌ایم. مثل خودکشی. کتاب‌ها باید دیلمی باشند برای شکستن یخ درون‌مان.»

آوانگارد:«کتاب مستأجر یک نمونه از آسیب‌های هولناک افسردگی است که هجوم جنون را به صورت جذابی به تصویر می‌کشد. دنیای توپور، جهانی است که سراسر، پوچ و بی معنی است و هیچ راه نجاتی وجود ندارد.»

رمان مستأجر مثالی مناسب از این ادبیّاتِ موردنظر کافکا است. اثری از رولان توپور، نویسنده و هنرمند فقید فرانسوی که شهرتش در اروپا بیشتر به تصویرسازی‌ها و کاریکاتورهای موحش و گروتسکش برمی‌گشت. آثاری که گاه نمایان‌گر تصاویری چنان دهشتناک و چندش‌آور بودند که کمتر نشریه‌ای حاضر به انتشار آن‌ها بود. هیچ‌کدام از تصویرسازی‌های او به کاریکاتورهای معمول شباهتی ندارند و بیشتر به کابوس‌هایی اندوهگین و شوک‌هایی هراس‌انگیز می‌مانند که گویی برای آزار مخاطب آفریده شده‌اند.

به عنوان هنرمندی سنّت‌شکن و پوچ‌گرا، آثار ادبی او هم از همین ذهنیت‌ عاری نبودند. مستأجر شاخص‌ترین رمان اوست که داستانی سورئال و سیاه را روایت می‌کند؛ مرد ساده و بی‌حاشیه‌ای به نام ترلکوفسکی در آستانه‌ی بیرون افتادن از خانه‌ی اجاره‌یی‌اش است و تنها آپارتمانی که به عنوان جایگزین پیدا می‌کند، آپارتمانی‌ست که مستأجر قبلی آن، مادمازل شول، خودش را از پنجره به بیرون پرت کرده و در آستانه‌ی لغزیدن به سوی مرگ قرار دارد.

ترلکوفسکی برای ملاقات مستأجر قبلی به بیمارستان می‌رود و تصویری کابوس‌مانند می‌بیند. او مستأجر قبلی را از سر تا پا باندپیچی شده می‌یابد، درحالی‌که طوری به خلأ خیره شده که انگار آن‌جا نیست. از تمام صورت زن به‌جز دو چشم تهی، دهانی باز دیده می‌شود که مانند حفره‌ای تاریک در پس‌زمینه‌ی سفید باندها خودنمایی می‌کند و ترلکوفسکی می‌بیند که در لثه‌ی بالایی او، جای یک دندان پیشینْ خالی‌ست.

درحالی‌که ترلکوفسکی با احساس امیدی آمیخته با گناهْ در دل آرزو می‌کند که مستأجر قبلی بمیرد تا آپارتمان به او برسد،‌ خواسته‌ی بی‌رحمانه‌اش برآورده می‌شود و حالا آپارتمان برای اوست؛ امّا چیزی عجیب در حال رخ‌دادن است. ترلکوفسکی در حفره‌ای پنهانی پشت یکی از کمدها، دندان پیشینِ انسانی را پیدا می‌کند که گمان می‌برد همان دندان مفقود‌شده‌ی مادمازل شول باشد. در همین هنگام است که اتفاقات عجیب‌تر و وهم‌آلودتر می‌شوند. پارانویا و وهم و ترسْ فضای پیرامون ترلکوفسکی را فرا می‌گیرد و آپارتمان به شکل دشمنی درمی‌آید که قصد ویرانی و فروپاشی او را دارد، همسایه‌ها تبدیل به جنایت‌کارانی بالفطره می‌شوند و مهلک‌ترین اتّفاق هم این است که ترلکوفسکی در عین ناباوری، متوجه می‌شود که خودش به‌طور تدریجی و ناخواسته در حال تبدیل‌شدن به مادمازل شول است؛ با سرنوشت محتوم و دردناکِ خودکشی.

رومن پولانسکی، کارگردان لهستانی-فرانسوی با اقتباس از این رمان، سومین فیلم از سه‌گانه‌ی معروف آپارتمان خود را ساخت. سه‌گانه‌ای دلهره‌آور و روان‌شناسانه که برای ایجاد وحشت، به جای استفاده از عناصر رایج فیلم‌های ترسناک، تنها از عناصر تعلیق و فروپاشی روان انسان بهره گرفته بود.

فیلم مستأجر با بازی خود پولانسکی در نقش ترلکوفسکی، مخاطبان را به این گمان واداشت که این فیلم به نوعی خودزندگی‌نامه‌ای از این کارگردان است. نقش اول فیلم و رمان، همچون خود پولانسکی متولّد فرانسه بود اما اصلیتی لهستانی داشت. این قضیه به همراه گذشته‌ی پولانسکی -کشته‌شدن مادرش در اردوگاه آشوویتس، و به‌قتل‌رسیدن وحشیانه‌ی همسر باردارش در خانه‌شان- از عوامل ایجاد احساس بی‌تعلّقی‌ و بی‌هویتی‌یی بود‌‌ که باعث نزدیک‌تر شدن کاراکتر به کارگردان می‌شد.

این کتاب وهم‌آلود و سورئال و سیاه و فیلم اقتباس‌شده از آن، هر دو داستانی حیرت‌انگیز را روایت می‌کنند که خواننده را آزار می‌دهد، او را به وحشت می‌اندازد و همچون گفته‌ی کافکا، مانند واقعه‌ای هولناک بر او فرود می‌آید. کتابی که خواندنش و فیلمی که دیدنش خالی از لطف نیست، و راویِ روایت کابوس‌واری‌ست که همچون حلقه‌ای مکرّرْ، تا انتهای زمان دوباره و دوباره رخ می‌دهد.

مستاجر

نویسنده: رولان توپور ناشر: چشمه قطع: شمیز،رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 180,000 تومان

رولان توپور، مستأجر، چاپ هفتم ،مترجم کوروش سلیم زاده، نشر چشمه