امیر رودریگس مونهگال در مقدمهای که بر کتاب هفت صدا[1] نوشته است به نکتهی جالبی دربارهی نویسندگان آمریکای لاتین اشاره کرده است: «ژان واشه راست میگفت که "مهلکترین خطر آن است که کسی بخواهد مظهر کشوری باشد." برای نویسندگان آمریکای لاتین بار این خطر سنگینتر است. چندان مهم نیست که در کجای این قارهی پهناور به دنیا آمدهاند. خوانندگان آنان (خارجی و وطنی) از آنان توقع دارند تا مظهر و نمایندهی آمریکای لاتین باشند و به هنگام خواندن آثارشان مدام از خود میپرسند: آیا آمریکای لاتینیِ خوبی هستند؟ آیا میتوان در آثارشان نبض زمین، همهمهی دشتها، خزیدن حشرات حارهای ترسناک و کلیشههایی دیگر از این دست را یافت؟ چرا به جای آنکه از دهات غریب، دیکتاتورهای خاص خود و چریکهایشان بگویند، مدام از پاریس، لندن، نیویورک (یا مسکو و پکن) حرف میزنند؟[2]» ماریو بارگاس یوسا یکی از نویسندگانی است که آن خطر مهلک را با آغوش باز پذیرفته است و نمایندهی تمام قدی از ارائهی زندگی مردمان تیره روز سرزمینهای دور است؛ سرزمینهایی که یوسا خشونت را ریشهی روابط میان افرادشان میداند و آن را بیهیچ کم و کاستی به خوانندگانش عرضه میکند. میتوان با کمترین تردیدی گفت یوسا یکی از مظاهر آمریکای لاتین و مهمتر از آن از مظاهر ادبیات نیز هست.
رمان سور بز یکی از کارهای درخشان و جنجالی یوساست، یوسایی که به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان و مقالهنویسان آمریکای جنوبی کارهای بزرگی چون جنگ آخرالزمان، سالهای سگی، گفتگو در کاتدرال و ... را در کارنامه دارد، این بار نیز به سراغ تاریخ رفته تا داستانی تاریخی دربارهی مردمان دومینیکن را در اثر خود به روایت ادبی جذابی درآورد که به کند و کاوی ژرف دربارهی شخصیت دیکتاتورها و عروج و افول قدرتها تبدیل میشود. یوسا در سال 2010 برندهی نوبل ادبیات شد؛ در متن پیام جایزهی او بر این موضوع تاکید شده بود که «برای نمایش ساختار قدرت و تصویرهای بُرنده از مقاومتها و شورشها و شکستهای فردی» او شایستهی ستایش است.
سور بز یک رمان سیاسی و تاریخی بسیار فریبنده و غمانگیز است. روایت غیر خطی داستان باعث شده که هم در لحظهی کنونی حضور داشته باشیم و هم خاطرات گذشته زنده شوند. ماریو بارگاس یوسا از استعداد ادبی خود برای معرفی دیکتاتور دومینیکن به خوبی استفاده کرده و اتفاقات را به روشنی و وضوح به تصویر کشیده است.
یوسا در کنار گابریل گارسیا مارکز و كارلوس فوئنتس و خولیو کورتاسار از چهرههای ادبی بزرگ آمریکای لاتین است؛ اما برخلاف آنها سبک نوشتارش بهرهگیری از عناصر جادویی و واقعی در کنار یکدیگر نیست، بلکه دگرگون کردن واقعیت خام و نپرداختهی زندگی انسانها از طریق سبک ادبی ویژهاش است. رمان سور بز ماجرای واقعی زندگی رافائل تروخیو، یکی از بدنامترین و فاسدترین دیکتاتورهای آمریکای لاتین، است. او 31 سال بر کشور دومینیکن سایهی وحشت و ترس افکند که از سیاهترین دوران سیاسی تاریخ آن کشور محسوب میشود. داستان به شخصیت و زندگی تروخیو و ماجرای کشته شدنش به دست افسران ناراضی از حکومت میپردازد؛ اما همانطور که گفتیم به شیوهی خاص یوسا: داستان رمان در دو برههی زمانی و در سه خط داستانی روایت میشود. خطوط و زمانهایی که در هم تنیدهاند.
خط داستانی و برههی زمانی نخست متعلق به داستان اورانیا، دختر سناتور کابرال، زنی 49 ساله و مجرد است که پس از سالها زندگی در کشورهای دیگر و دوری از دومینیکن به دیدار پدر افلیج خود بازمیگردد و از طریق تکگوییهای تلخ و گزندهاش پدرش و خوانندگان را به سالهای سیاه دیکتاتوری تروخیو میبرد و داستان غمانگیز و هولناک خود را دوباره به یاد پدر میآورد؛ داستانی دربارهی تسلیم کردن اورانیای 14 ساله به دیکتاتوری 70 ساله به دست پدر برای تجاوز تروخیو به او. برههی زمانی دوم روایتی در زمان حال از دوران دیکتاتوری و خفقان است که دو داستان را شامل میشود: زندگی خود شخصیت تروخیو از صبح تا شب و ماجرای ترور او به دست آزادیخواهان و شرح و روایت انگیزههای گوناگون آنها از انجام این کار. داستان با این شیوهی روایت قطعات مختلفی از دوران دردناک و تاریک خشونتها، خیانتها، جنایتها و تجاوزهای تروخیو و زیردستان مزدور و فاسدش را بازمیگوید به گونهای که جزییات و اطلاعات داستان چنان است که گاهی خواننده به تعجب میافتد و ممکن است گمان کند که این داستان حاصل خیالپردازیهای خود ماریو یوساست؛ اما چنان که خود او میگوید: «فکر نوشتن این رمان از سال 1975 در ذهنم بود و شش سال زمان برد تا آن را نوشتم؛ اما زمانی دراز در فکر آن بودم و هرچه را که میتوانستم و مییافتم دربارهی تروخیو و 31 سال حکومتش میخواندم. مدام به دومینیکن میرفتم و بایگانیها را بررسی میکردم؛ بخصوص روزنامهها و مجلههای آن دوران را. با خیلی از افراد هم گفت و گو میکردم که یکی از آنان حتی از شکنجهگران دوران تروخیو بود.» این سبک وسواسگونهی یوسا در نوشتن داستان باعث میشود که خواننده به خوبی شخصیتها را بشناسد آنها را حس کند و فضا و زمانهی مورد اشارهی یوسا را پیش چشم ببیند. فضایی که اورانیا این گونه ترسیمش میکند: «جرم و جنایت بود، پدر. اورانیا به چشمهای مرد مفلوج نگاه میکند و مرد به مژه زدن میافتد. "شاید دزدهایی که خانهی مردم را میزدند یا لات و لوتهایی که توی خیابان کیف و ساعت و کمربند مردم را میقاپند آنقدر زیاد نبودند؛ اما مردم کشته میشدند، شکنجه میشدند، کتک میخوردند، مردم گم و گور میشدند. حتی نزدیکترین افراد به رژیم، مثلا پسرش [پسر تروخیو]، آن رامفیس خوش قیافه، چه کثافتکاریها که نکرد. تو از فکر اینکه من نظرش را جلب کنم چجور به لرزه میافتادی."»
خط داستانی سور بز بسیار جذاب است؛ زیرا نشان میدهد که خشونت با خشونت بیشتری به پایان میرسد. اثرات وقایع و اعمالی که در طی یک دوره دیکتاتوری خشن روی میدهد مدتها پس از مرگ دیکتاتور در زندگی مردم ادامه مییابد. حتی پس از پایان این دوران زندگی مردم بسیار کم تغییر میکند.
ساختن آرمانشهر برای ماریو بارگاس یوسا یکی از ایدههای کلیدی است و تلاش انسانها را در پرتو رسیدن به آرمانشهر خود و ساختن جامعهی بهتر میستاید. رمان سور بز او نیمهی دیگر ماجراست: پادآرمانشهری که نکتهی حیرتانگیزش واقعی بودن تمام و کمال آن است. جامعهای که مردم از دیکتاتوری چون تروخیو احساس شادمانی میکنند و تلاش آزادیخواهان با دست دست کردن ژنرالی کمتوان به آسانی برباد میرود. شاید تصویری که یوسا از ساحت قدرت و مناسبات سیاسی و اجتماعی میان انسانها به دست میدهد با نمونههایی چون جورج اورول و یا فرانتس کافکا متفاوت باشد؛ اما او این بار برخلاف تلاشهای ضدواقعگرایانه –و البته خلاقانهی- دیگر نویسندگان، با دستمایهای واقعی و تاریخی کنترل و نفوذ قدرت در ابعاد گوناگون زندگی را بازتاب داده است. بازتابی که زهرخند نشسته بر لبان خواننده را، هنگام روبروییاش با تصویر نهایی تروخیو در کتاب، به پوچی و تاریک بودن ساحت قدرت پیوند میزند: دیکتاتوری که 31 سال دوران وحشت را حاکم ساخت، اما از کنترل ادرار خودش نیز ناتوان بود.
سوربز یکی از رمان های ماریو بارگاس یوسا نویسنده شهیر اهل پرو است که در سال 2001 نوشته شده است. رمان های دیگر این نویسنده با عناوین “قصه گو”، “گفتگو در کاتدرال”، “سالهای سگی” و “جنگ آخر زمان” به فارسی ترجمه شده است.
[1] هفت صدا، مصاحبهی ریتا گیبرت با هفت نویسندهی آمریکای لاتین، نشر آگه
[2] همان، صفحهی 9