با وجود آنکه گفته میشود عصر احترامهای سنتی به سر رسیده است، هنوز هم به نظر میرسد که ما به رهبران قدرتمند وابسته هستیم. برای مثال درباره انتخابات نخستوزیری بریتانیا تنها میتوانستیم امیدوار باشیم که آنکه پیروز مسابقه انتخاباتی خواهد بود، تفاوت میان اقتدار و اقتدارگرایی را بداند.
برای ماکس وبر[1]، کلید فهم این مساله در مفهوم مشروعیت نهفته است. اما این مفهوم را در عصری که رهبران مقابل "میل مردم" زانو میزنند، چگونه میتوان تعریف کرد؟
نارضایتی ما از مفهوم رهبری که عدهای برگزیده آن را میان خویش رد و بدل میکنند، این امکان را فراهم میآورد که سادهتر از مثالهای مثبت، تصاویری منفی درباره رهبران به ذهن ما متبادر شود. از تبصره 22[2] جوزف هلر[3] تا موبی دیک[4] هرمان ملویل[5] و دون کیشوت[6] سروانتس[7]، رمانها رهبران را افرادی دمدمیمزاج، دیوانه و خیالپرست تصویر میکنند. مشابهاً در آینه عالیجنابان[8]، مجموعه شعری باشکوه، ارواح دولتمردان برجسته کارهای ناشایست و مکافاتهایشان را بازگو میکنند و به اندیشههایشان با تاسف مینگرند. هدف این اشعار هشدار به دیگرانی بود که مایل بودند سکان قدرت را به دست گیرند.
در فضای آکادمیک صفحات بسیاری درباره اینکه آیا شهریارِ[9] ماکیاولی[10] نقشه راهی برای یک بیرحمی عملگرایانه است یا هزلنامهای ساختارشکن، سیاه شده است. ماکیاولی یک جمهوریخواه ثابتقدم بود که به سبب دیدگاههایش دستگیر و شکنجه شد. آیا او رسالهاش را به لورنزو مدیچی[11] -مردی که او را زندانی کرده بود- به این سبب تقدیم کرد که نیکنامی خویش را حفظ کرده باشد یا تنها میخواسته او را تحقیر کرده باشد.
تغییر جایگاه افراد در نسبت با اقتدار میتواند سبب شود شخصیتهای ادبی مورد احترام همگان به سرعت از جایگاه رفیعشان به زیر کشیده شوند. اتیکوس فینچ، وکیل شهر کوچکی در آلاباما، که در کشتن مرغ مقلد[12]، رمان پرآوازه هارپر لی[13]، وکالت یک سیاهپوست را بر عهده دارد، به عنوان یک قهرمان شناخته میشود؛ به حدی که اوباما نیز با احترام از او یاد میکند. اما چاپ کتابی دیگر از لی با نام برو نگهبانی بگمار[14] ابعاد پیچیدهتری از شخصیت او را به مردم شناسناند.
رهبران آخر غذا میخورند[15] که اثری از مشاور سازمانی و سخنران انگیزشی به نام سیمون سینک[16] است، به روسا توصیه میکند که زیردستانشان را در درجه اول اهمیت قرار دهند تا عملکرد آنها به حداکثر خویش برسد. احتمالاً این کار کمک میکند که آنها همچین فراموش کنند که رییسشان 300 برابر آنها حقوق میگیرد.
استراتژیای مشابه برای راوی بینام رمان هیجانانگیز و درخشان دافنه موریه[17] به نام ربکا[18] به فاجعه میانجامد. وقتی او به مندرلی، عمارت خانوادگی مجلل بیوهمردی به نام ماکسیم د وینتر میرود، درمییابد که دشوار بتواند خود را راضی کند به خدمتکاران دستور بدهد. آنها اما به جای تجلیل از او برای رویکرد لیبرالمنشانهاش، از این تغییر آداب به وحشت میافتند. جنبههایی منفی از روابط طبقاتی در این رمان به تصویر کشیده میشود؛ اما از آن سو این کتاب درسی غیرمنتظره درباره اهمیت قوانین و هنجارها و اقتداری که درست اجرایی شود، به ما میدهد. راوی نگونبخت ما در آخر مغلوب سلف نیمهافسانهای خود، ربکا، میشود و مندرلی میسوزد و بدل به تلی خاکستر میگردد.
جو فریمن[19]، آکادمیسین فمینیست، در سال 1972 مقاله خود به نام دیکتاتوری بیساختاری[20] را در قالب یک جزوه به چاپ رساند. میتوان فرض کرد که او پس در از حضور در جلسات بسیاری که این ادعا با اصرار در آنها مطرح میشده که بیان همه به یک میزان معتبر است به فکر نوشتن چنین مقالهای افتاده است. در این کتاب ادعا میشود که غیبت سلسلهمراتب گاهی به مخفیگاهی برای رهبری غیررسمی و غیرپاسخگو منجر میشود.
هانا آرنت منتقد پرآوازه تمامیتخواهی بود؛ اما او نیز از اقتدار به مثابه تمایل به پذیرفتن مسئولیت دفاع میکرد. هر آن کس که نخستوزیر گشته، امیدوارم حداقل این را بداند که واجد مسئولیت است و پوپولیسم مد روزی که میتواند راه را برای دیکتاتورها هموار میکند، پیش نگیرد. جاهطلبی وقتی خود را در کسوتی بپوشاند، خطرناکتر نیز میشود.
منبع: گاردین
[1]. Max Weber
[2]. Catch 22
[3]. Joseph Heller
[4]. Moby Dick
[5]. Herman Melville
[6]. Don Quixote
[7]. Cervantes
[8]. The Mirror for Magistrates
[9]. The Prince
[10]. Machiavelli
[11]. Lorenzo de’ Medici
[12]. To Kill a Mockingbird
[13]. Harper Lee
[14]. Go Set a Watchman
[15]. Leaders Eat Last
[16]. Simon Sinek
[17]. Daphne du Maurier
[18]. Rebecca
[19]. Jo Freeman
[20].The Tyranny of Structurelessness