«همه نمیدانند من چهطور فیلیپ مَتِرز پیر را کشتم، فکش را با بیل خرد کردم. ولی بهتر است اول راجعبه دوستیام با جان دیونی بگویم، چرا که مَتِرز پیر را اول او از پا انداخت، با یک تلمبهی دوچرخه که خودش از یک یک میلهی آهنی توخالی درست کرده بود محکم کوبید به گردنش. دیونی کارگری بود قلچماق، ولی تنبل و آزاد از مخ. متهم ردیف اول ماجرا او بود. او بود که به من گفت بیلم را بیاورم. او بود که دستورها را داد و گفت که در هر موقعیت چه باید بکنم.»[1]
سومین پلیس با اعتراف به قتل و خشونتی عریان آغاز میشود؛ احتمالا این شروع غافلگیر کننده را در کمتر متنی از ادبیات مدرن سراغ داشته باشیم. قتلی که تنها یکی از دهها موضوع مهم و قابل توجهی است که نویسندۀ داستان، فلن اوبراین به آن میپردازد.
بهتر است جهان کتاب را از نویسندهی آن شروع کنیم؛ فلن اوبراین یکی از نامهای مستعاری است که برایان اونولان برای نوشتن استفاده میکرد. نویسندهای که با اولین کتابش سر و صدای زیادی به راه انداخت و توسط بزرگترین نویسندگان مدرن ادبیات ایرلند، یعنی جویس و بکت مورد تحسین قرار گرفت. مردی که امروزه، خود نیز نفر سوم این سهگانۀ افسانهای قصهگویی ایرلند به حساب میآید. سومین پلیس دومین رمان برایان اونولان است که پس از نگارشش، هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد. تمامی ناشران ایرلندی معتقد بودند تخیل و وهم موجود در کتاب به قدری زیاد است، که خواننده به هیچ وجه نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند.
اونولان در این کتاب جهان فراواقعگرایانه و بدیعی را به تصویر میکشد که حتی فکر کردن به ابعاد آن نیز کاری سخت و دشوار است. خلاقیت در این کتاب معنای کلاسیک خود را از دست میدهد و شکلی تازه به خود میگیرد؛ نویسنده در این امر تا آنجا پیش میرود که تمامی مفاهیم گذشته دستخوش تغییر و دگردیسی میشود و در این میان حتی به دوچرخهها نیز رحم نمیکند. برخلاف بسیاری از رمانها، دوچرخه در چند فصلی از این اثر، شخصیتی کلیدی و مرموز دارد؛ یا حتی شبیه به آن هیولای پنهانی است که مالکانش را میبلعد و در نهایت به دوچرخه تبدیلشان میکند؛ «دو هفته پیش یه آقایی توی این اتاق بود که میگفت مادرش گم شده، یه خانم هشتاد و دوساله. وقتی ازش خواستم مشخصاتش رو بگه تا من برگههای قانونی رو پر کنم که تقریبا مفت از لوازمالتحریرفروشی میخریم، به من گفت که زهوار مادرش زنگ زده و ترمز عقبش هم لقوه گرفته.»[2]
داستان دوچرخهها، گاوها و سفر فراواقعگرایانهی راوی، در کنار همان قتلی که قبلتر اتفاق افتاده پیش میرود؛ راوی فیلیپ مَتِرز پیر را به خاطر مال و املاکش کشته، چون به ارثیۀ او نیاز دارد تا بتواند کتابی که راجعبه نویسندهی مورد علاقهی خود، دو سلبی نوشته است به چاپ برساند. نویسندهای که در سرتاسر متن با شیفتگی تمام از او و کتابهایش صحبت میشود و نقطه نظرهایش به تفصیل، توضیح داده میشود؛ اونولان نیز داوطلبانه به شخصیت کتابش کمک میکند و پاورقیهای بسیاری در توضیح حالات و افکار دو سلبی مینویسد.
شخصیت راوی به دلیل نقشهاش، از اواسط کتاب سر و کارش به سه پلیس با عادتها و شخصیتهای مالیخولیایی میافتد که تا اواخر کتاب با سومین پلیس ملاقات نمیکند؛ پلیسی که بالاخره دفتر کارش را در دیوار یک ساختمان، در حالی که هیبت بزرگش را مچاله کرده تا در آن اتاق کوچک جا شود، مییابد و بالاخره همراه اوست که راوی، ابدیّت را پیدا میکند. همین سومین پلیس است که در نهایت، تمامی جهانهای ذهنی راوی را به یکدیگر مرتبط میکند و او را از وهم و خیال میگیرد و به واقعیت هولناک داستانش باز میگرداند.
1- سومین پلیس، فلن اوبراین، ترجمۀ پیمان خاکسار، نشر چشمه.
2- همان.
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی