خانوادهی پاسکوآل دوآرته را بارها با بیگانهی آلبر کامو مقایسه کردهاند. اما این مقایسه از چه حیث است؟ شاید بتوان گفت فصل مشترک این دو رمان روایت افرادیست که در یکقدمی مرگ ایستادهاند و صادقانه و بیقضاوت گذشتهی خودشان را شرح میدهند.
خانواده پاسکال دوارته روایتی زیبا از زندگی در فقر خشونتبار و قتل بیهدف است که با نثری ساده بیان شده است. کارهای سلا بیشتر به ظرفیت بیپایان انسانی برای خشونت و درگیری میپردازد. قدرت این رمان در انسانیت پاسکوال و دیدگاههای مختلفی است که توسط شاهدین در پایان ارائه میشود.
راوی این داستان خود پاسکوآل است که داستان زندگیاش را به صورت حدیث نفس بیرونی روایت میکند. ابتدای کتاب نامهای از پاسکوآل به یکی از دوستان مقتول آورده شده. پاسکوآل محکوم به قتل ارباب دهکده _دون خسوس_ است و روزهای پایانی زندگیاش را در زندان میگذراند. او شروع میکند به اعتراف کردن بر شر و فسادهایی که به دیگران روا داشته؛ اما این اعترافها به هیچ وجه حاصل پشیمانی او نیست. پاسکوآل دوآرته گویا میخواهد خودش را مبرا کند و همهی اتفاقهای شوم را به جبر و قضا و یا غریزه ارتباط دهد. نمونههای این جبر اندیشی در رمان بارها تکرار شدهاند: «من ضعیف تر از آنم که در مقابل غرایزم مقاومت کنم» یا «همه لخت دنیا میآییم. با این حال بزرگ که شدیم، سرنوشت طوری شکلمان میدهد که انگار از مومیم. بعد همهی ما را روی راههای گوناگون به طرف یک مقصد واحد – مرگ – روانه میکند. بعضیها دستور دارند از راههای گلکاری شده بگذرند، از بعضی هم خواسته میشود روی جادههای پر از تیغ و خار راه بروند.» یا جایی دیگر «این یقین که همهی گامهای من لزوماً میبایست از راههای از پیش معین عبور کنند، دلسردم میکرد و به خشمم میآورد». با این حال او هرگز در پی آزادی و رهایی نیست و به حکم خود سر سپرده است.
دوآرته از کودکی خود شروع میکند. او در طبقهی پایین جامعه و در خانوادهای از همگسیخته متولد شده است. توصیفات پاسکوآل از خانوادهاش میتواند خواننده را اقناع کند که او به تنهایی مقصر نیست و عدم وجود تربیتی صحیح نیز در شخصیت نفرتپراکن دوآرته تأثیر به سزایی داشتهاست. پدری که دائما زن خود را مورد خشونت قرار میدهد، مادری که از مرگ همسر و فرزندش حتی قطرهای اشک نمیریزد، ترس کودکان از مادر و پدر خود و ... .
شخصیت پاسکوآل دوآرته میتواند یک گزینهی مناسب برای بررسی تاثیر خانواده و جامعه بر ناکامیهای اجتماعی باشد. همین امر خانوادهی پاسکوآل دوآرته را رمانی روانکاوانه جلوه میدهد. قاتلی که حقایق زندگی سخت خود را در قالب خاطرات عرضه میکند تا دیگران بدانند چه چیزهایی طبیعت پاک یک انسان را چنین دستخوش تغییر میکند.
نویسنده و شاعر اسپانیایی -کامیلو خوسه سلا- با زبان و روایتی ساده فضایی انباشته از نفرت را رقمزده است. او خواننده را با پاسکوآل همراه میکند تا جایی که خواننده به خود بگوید "بله، پاسکوآل حق داشت، او حق داشت چنین موجود شروری باشد". پاسکوآل در عین شرارت موجود بینواییست که به نمایندگی از فرزندان خانوادههای از همگسیخته و نالایق، تباهی را تجربه میکند. . تمام شرایطی که دست به دست هم دادهاند تا یک دهقان ساده را به فردی جانی تبدیل کنند در این کتاب پیش روی خواننده قرار میگیرد.
خانوادهی پاسکوآل دوآرته فضایی سیاه دارد و در پهنهی تاریکی ذهن یک قاتل که خود نیز به نحوی متظلم است پیش میرود. قاتلی که خودش قربانی جهل و نادانی و فقر خانوادهاش شدهاست.