اگر بپذیریم سینما گسترهی چیزهایی است که توضیح ناپذیرند، بدون شک سینمای میشاییل هانکه یکی از مصادیق توضیح ناپذیری در سینماست. فیلمهای هانکه بر اساس یک داستان ساده، تخت و بیانعطاف پیش میروند که جهانی بسته را برای تماشاگر به وجود میآورند؛ انگیزه و اهداف کنشهای بیشتر شخصیتهای هانکه روشن نیست و در تیرگی روانشناسی و ابهام آنها، تماشاگر حیرتزده از هانکه میپرسد که چرا به پرسشهای فیلم کامل پاسخ داده نشده است؟ پاسخ هانکه به بینندگانش شاید رمز ورود به جهان توضیح ناپذیر فیلمهایش نیز باشد: در جهانی که رسانهها و ابزارهای فرهنگسازی مرز میان واقعیت و مجاز، شوخی و جدی، هنر و آشغال را برایتان از بین بردهاند تصاویر فیلمهای من چیزی برای شما تدارک نمیبینند مگر آزار.[1]
همین آزار و اذیت کلید سعید عقیقی، منتقد و نویسندهی کارکشتهی سینمایی، برای گشودن پیچیدگیهای جهانبینی میشاییل هانکه است. عقیقی در کتاب سینمای آزار، که در ادامهی پروژهی انتشار کتابهای سینمایی او دربارهی فیلمسازان ایرانی و خارجی است، در جستجو برای یافتن ریشههای فکری هانکه، ریشههای سینمایی این نوع فیلمها و روح زمانه و شرایط جوامعی است که بدون درک آنها ساختن این فیلمها میسر نیست. کتاب با مقالهای طولانی آغاز میشود که شرح نویسنده از جهان ذهنی هانکه است؛ عقیقی در این بخش، تعلق خاطر آشکار و نهان هانکه به موضوعاتی چون فلسفه، روانشناسی، سیاست و جامعهشناسی را واکاوی میکند و هانکه را تاثیر پذیرفته از ایدئالیسم آلمانی، اگزیستانسیالسم سارتری ریشهدار در فلسفهی هگل، مارکسیسم غربی (آدورنو و بنیامین)، رمانتیکهای ادبی (گوته و شیلر)، مکتب رفتارگرایی در روانشناسی و عناصر پایهای سینمای مدرن میداند.
فیلمهای هانکه غالبا از وقوع کنشی که، آن را در معنای متعارف کلمه، عقلانی بدانیم به دور هستند؛ این موضوع را با کمی تحلیل میتوانیم از فلسفهی فیشته، فیلسوف بزرگ آلمانی، استخراج کنیم که اعتقاد داشت کنشهای ما لزوما از عقل برنمیخیزند، و به عنوان امری ذاتی که هدایت کنندهی عقل است نه هدایت شوندهی آن، کنشهایی بالفعل هستند. آیا همین موضوع را در رفتارهای ناگهانی و انفجاری شخصیتهای فیلمهای او، به ویژه خودکشی شخصیت مجید در فیلم پنهان، نمیبینیم؟ رفتارهایی که شکافتن و بررسی بیشتر آنها توسط فیلمساز آنها را از سطح فردی و شخصی به دیدگاه اجتماعی هانکه پیوند میزند: فیلم روبان سفید به ظاهر داستانی دربارهی بازیهای کودکانهی بدون دلیل و زندگی سادهی روستاییان در دهکدهای اتریشی است؛ اما هانکه آن را به فیلمی که تصویرگر آغاز فاشیسم و برآمدن حزب نازی و آدولف هیتلر است تبدیل میکند.
یکی از دغدغهها و مسائل بنیادین هانکه مانند بسیاری از فیلمسازان مهم تاریخ، خود مسئلهی سینما و رسانه است؛ او سازندهی مهمترین فیلمها دربارهی تاثیرات رسانه و حضور قهار و بیچون و چرای آن در شکلدهی به زندگی انسان هاست. در فصلی شگفتانگیز از فیلم بازیهای مفرح او، یکی از شخصیتها به سادگی با استفاده از ریموت کنترل، فیلم را به عقب برمیگرداند و مسیر فیلم را به دلخواه خود تغییر میدهد. فیلمهای هانکه نقد خشونت سینمایی و واقعی را پی گرفتهاند و او از نخستین فیلمش، قارهی هفتم(The Seventh Continent) ، تاکنون در مجموعه فیلمهای خود در برابر تصویر سادهسازی شده و کاریکاتوری، از به تصویر کشیدن خشونت در سینما، همچون کار فیلمسازانی چون تارانتینو و سام پکینپا و دیپالما و دیگران، مقاومت کرده است. در اینجا یکی دیگر از سرچشمههای فکری میشاییل هانکه خود را نشان میدهد: تئودور آدورنو و درگیریهای او با صنعت فرهنگسازی و تاثیرات رسانه. عقیقی دربارهی این موضوع مینویسد :«اگر بخواهیم از منظر آدورنو به خشونت در سینمای امروز نزدیک شویم، میتوان با استفاده از پرسشِ "آیا آنچه امروز به عنوان فرهنگ ارائه میشود، واقعا فرهنگ است؟" به سوالی تازه رسید؛ "آیا آنچه به عنوان خشونت در سینمای مسلط ارائه میشود، واقعا خشونت است؟" بخشی از پاسخ به این سوال را میتوان در فیلمهای هانکه دید: پرهیز از نمایش آشکار خشونت سبب میشود تا به ریشههای آن در زندگی «واقعی» دقیق شویم.[2]»
پس از بررسی درخشان نویسنده از دیدگاههای هنری و فلسفی هانکه، او به بررسی مجموعه آثار فیلمساز میپردازد و تکتک فیلمهای او را تحلیل و بررسی میکند. شاید دانستن زندگینامهای کوتاه از فیلمساز آلمانیتبار برای درک شیوهی فیلمسازی او مفید و لازم باشد: هانکه در 23 مارس سال 1942 در مونیخ چشم به جهان گشود. پدر و مادرش هر دو بازیگر و فعال در عرصه هنر بودند؛ در اتریش بزرگ شد و در دانشگاه وین فلسفه و روانشناسی و درام خواند. سپس در یک شبکهی تلویزیونی از سال 1967 تا 1970 به کارهای مختلفی مانند تدوینگری و دراماتورژی مشغول شد و بعد از آن از سال 1974 کارگردان فیلمهای تلویزیونی شد و در سال 1989 نخستین فیلم بلند سینماییاش، قارهی هفتم، را ساخت. از آن پس موفقیتهای بسیاری را در محافل سینمایی و هنری کسب کرد و به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانهای زنده شناخته شد.
زندگی آرام و به دور از ویرانیهای جنگ، هانکه را از دیگر فیلمسازان آلمانی هم سن و سالش، ویم وندراس، فاسبیندر و هرتزوگ، متفاوت میکند؛ او در محیطی روشنفکرانه و آکادمیک تعلیم دید و سالها در زمینههای گوناگون تجربه و دانش به دست آورد، بسیار دیرتر وارد سینما شد و بر خلاف همنسلانش با روش تجربی و آزمودن راههای گوناگون به سبک شخصیاش دست نیافت و آموزشها و تفکرات خود را به صورت تجربههایی بصری به نمایش درآورد. او سبک شخصی و شیوهی خاص خود را در روایت و کارگردانی دارد و سعید عقیقی نیز تلاشهای هانکه در پیش بردن میراث سینمای مدرن و هنری را به خوبی نشان میدهد، برای همین در آخر کتاب بعد از بررسی فیلمهایش بخشی را به بررسی نماهای هانکه و سبک بصری او اختصاص داده و با آوردن مثالهای بصری پیاپی از آنها تجربهی لذتبخش و تازهای برای خوانندگان و علاقهمندان به سینما و نقد فیلم فراهم کرده است.
سعید عقیقی بیش از سی سال است که در فضای سینمایی ایران قلم میزند؛ صراحت لهجه و داشتن روش و شیوهی مشخص در نقد از ویژگیهای اصلی اوست. او به عنوان یکی از برجستهترین فیلمنامهنویسان و مدرسان سینما نیز شناخته میشود و از کارهای او میتوان فیلمنامههای شبهای روشن، هفت پرده، صداها و .... را نام برد. پژوهش سینمایی، نقد و بررسی جامع یک موضوع سینمایی از دیگر علاقهمندیهای عقیقی است و کتاب او دربارهی هانکه یکی از دستاوردهای تلاش چند سالهاش در عرصهی انتشار کتابهای تخصصی است . کتاب سینمای آزار از معدود کتابهای تالیفی حوزهی سینما در کشور ماست و به عنوان کتابی دربارهی یک سینماگر، کتابهای مشابه چندانی در ایران یافت نمیشود. بنا به اشارهی خود عقیقی در فضای سینمایی جهان هم حتی کتابهای فراوانی دربارهی هانکه یافت نمیشود و مایهی خوشحالی است که یکی از کتابهایی که به کارهای این سینماگر بزرگ معاصر پرداخته به زبان فارسی و در کشور خودمان برای نخستین بار منتشر شده است تا دوستداران سینما از آن بهره ببرند.
[1]«برایتان شبی آزار دهنده آرزومندم.» این جملهای بود که هانکه پیش از اکران فیلم پنهاناش در جشنوارهی فیلم لندن به تماشاگران در سالن گفت.
[2]سینمای آزار، سعید عقیقی، نشر چشمه، صفحهی 20