ورود به آوانگارد

که قرار بود تقلیدِ امواج باشد

مروری بر کتاب به دلقک‌ها نگاه کن نوشته‌ی ولادیمیر ناباکوف

سید احسان صدرائی
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳

«همان لحظه آیریسِ برهنه مداخله کرد، و باظرافت، بی‌عجله، با لبخندی شاد، گوشیِ تک‌گویی‌کننده را قاپید. یک دقیقه بعد (برادرش با وجودِ همه‌ی عیب‌هایش خوشبختانه پشتِ تلفن خلاصه‌گو بود) آیریس همچنان خندان مرا در آغوش گرفت، و ما برای آخرین flairelamourirمان – آن‌جور که او با فرانسه‌ی شیرینِ غلط‌غلوطش می‌نامید- به اتاق‌خوابِ او رفتیم.»[1]

Faire l’amour به معنای عشق ورزیدن است. آیریس، به غلط، آن را fairelamourir تلفظ می‌کند. Amour در زبان فرانسه به معنای عشق است و mourir به معنای مردن. این تنها گوشه‌ای از ظرافت و تکنیک نوشتاری ولادیمیر نابوکوف، نویسنده و منتقد ادبی روس، است. او، چنان که خود نیز در این کتاب به آن اشاره می‌کند، معتقد به اصلی قدیمی است؛ اصلی پیش‌پاافتاده و آن‌قدر قدیمی که ناباکوف برای آن‌که کهنگی‌اش را سبکی داده باشد آن را به چیزی آهنگین تبدیل می‌کند:
«منِ توی کتاب
نمی‌تواند بمیرد توی همان کتاب.»[2]
به دلقک‌ها نگاه کن،  آخرین رمان منتشرشده از ناباکوف در دوران حیات اوست. این کتاب در قالب زندگی‌نامه‌ای شخصی نگاشته شده؛ از کودکیِ راوی آغاز می‌شود و تا واپسین روزهای زندگی او پیش می‌رود و در این بین از سرگذشت نویسنده‌ای روس می‌‌گوید که در ابتدای جوانی باور داشته نویسنده‌ای معروف و آزاد می‌شود و در روسیه‌ای آزاد و مورد احترام جهانیان زندگی خواهد کرد. اما سلسله‌ای از اتفاقات او را از این خیال دور می‌کند.

وادیم وادیموویچ، نویسنده‌ی بزرگی است که به دو زبان روسی و انگلیسی داستان می‌نویسد. او می‌کوشد در این کتاب بیوگرافی خود را روایت کند. رمان‌هایی که وادیم وادیموویچ نوشته است و خلاصه‌ی داستانشان را در جای‌جای کتاب بیان می‌کند، همان‌هایی است که ناباکوف آن‌ها را با همان ترتیب، ولی نه دقیقا به همان صورت، نوشته است. در کل، زندگیِ وادیم وادیموویچ تفاوت چندانی با زندگیِ ناباکوف ندارد، مگر در جزییات، که در آن این دو نفر هیچ شبیه یکدیگر نیستند. به دلقک‌ها نگاه کن در حقیقت زندگی‌نامه‌ای غیرواقعی است؛ ناواقعیتی که ناباکوف در پشت آن پنهان می‌شود. او در سایه می‌نشیند و راویِ دیگری را به جای خویش می‌فرستد تا شما را به اشتباه بیاندازد. در چنین مواجهه‌ای است که او ناممکنیِ روایت یک‌دستِ یک سرگذشت را بر پایه‌ی تجسم‌ناپذیریِ شکل معکوس یک وضعیت – و ناممکن بودن تقلید از امری که پیش از این وجود داشته- به نمایش می‌گذارد. معکوس کردن ترتیبِ زمان به چیزی جز ناواقعیت منجر نمی‌شود. آن‌چه به جا می‌ماند، نه حقیقت، بلکه چیزی قلابی است.  ناباکوف از چنین نقصی می‌گوید؛ از نشدن.

 داستان پیش از سطر‌های نخستین بخش کتاب و با فهرستِ دیگر کتاب‌های منتشر شده از راوی – وادیم وادیموویچ - آغاز می‌شود. نام کتاب‌ها شباهت بسیاری به کتاب‌های ناباکوف دارد؛ برای مثال سرباز وزیر را می‌زند از وادیم وادیموویچ و شاه، بی‌بی، سرباز از ولادیمیر ناباکوف. در بخش نخست کتاب، راوی از شرایط نسبتا عجیبی می‌گوید که در آن با همسر نخست خویش آشنا شده است. داستان از آن‌جا آغاز می‌شود که از او «به عنوان یک روس، مشاوره‌ای خواسته شد درباره‌ی جزئیاتِ چهره‌پردازی در یک اجرای انگلیسی از نمایشنامه‌ی بازرسِ گوگول که گروه گلووُرم می‌خواست به کارگردانیِ آیوور بلَک، یک بازیگرِ غیرحرفه‌ایِ توانا، بر صحنه ببرد.»[3] برنامه‌ای که با تقلیدِ خسته‌کننده‌اش از طرزِ رفتارِ پُر ادا و اطوارِ پیرمرد، راوی را تا سرحدّ جنون کلافه کرد؛ کارگردان می‌خواست شهردارِ گوگول رُب‌دوشامبر بپوشد چون نمایش را صرفا کابوسِ او می‌پنداشت و Revizor، عنوانِ روسیِ متن، را در واقع از معادلِ فرانسویِ رویا، rêve، می‌دانست. چیزهایی که به‌نظر راوی افکار مهملی بودند. اما به‌رغم تمام این‌ها میان وادیم وادیموویچ و آیوور بلک دوستیِ صمیمانه‌ای شکل می‌گیرد و از میان صحبت‌های آن‌ دو است که ما روایت راوی از روزهای کودکی‌ و نوجوانی‌اش را می‌شنویم: از نخستین معشوقه‌های او در روزهای آغازین دوران نوجوانی، طلاق والدین و در نهایت انقلاب بلشویکی که او را ناگریز از مهاجرت کرد. وادیم وایدموویچ، در سفری به محل زندگیِ آیوور، با خواهر او که دخترکی کر و لال ولی بسیار زیبا، سرخ‌رو از آفتاب، با موهای سیاهِ طرحِ مصری و چشمانی شبیه عسلِ شفاف بود، آشنا می‌شود و دل به او می‌بندد؛ دلبستگی‌ای که از غروبی قدیسانه بر فرازِ ایوان آغاز شد: «داشتم پیپم را روشن می‌کردم که آیریس با لمبرش به نرده تکیه زد و با پیچ‌وتاب‌های پریِ دریایی‌وار – که قرار بود تقلیدِ امواج باشد- سوسوی چراغ‌های ساحلی در حدّ فاصلِ تپه‌هایی به‌رنگِ مرکّب هندی را نشانم داد.»[4] آیریس به سخن می‌آید و دستِ سبکش را روی بندِ انگشت‌های راوی می‌گذارد، آن‌هم درحالی‌که وادیم وادیموویچ، جاخورده از اتفاقات پیش‌آمده، هنوز آمادگی ندارد که بوسه‌ای خوددارانه به دست آیریس بزند.
یادداشت‌های نویسنده تا روزهای واپسین زندگی او، در بیمارستان، ادامه پیدا می‌کند. آن‌جاست که راوی ناممکنیِ عملِ معکوس کردنِ ترتیبِ زمان را پیش می‌کشد، به دستی که بر آستینش نهاده شده بوسه‌ای می‌زند، از رام (عرق نیشکر)، چای، سیلان و جاماییکا می‌گوید. سپس آسوده زمزمه می‌کند، در آستانه‌ی به خواب رفتن، زمزمه‌ای که محو می‌شود.

به دلقک ها نگاه کن

نویسنده: ولادیمیر نابوکوف ناشر: نیلا قطع: گالینگور,رقعی نوع جلد: گالینگور قیمت: 130,000 تومان

[1] به دلقک‌ها نگاه کن!، ولادیمیر ناباکوف، به ترجمه شمیم هدایتی، نشر نیلا

[2] همان

[3] همان

[4] همان