ورود به آوانگارد

این مغز ماست که می‌بیند!

مروری بر کتاب جهان هولوگرافیک نوشته‌ی مایكل تالبوت

فائزه ملاعبداللهی
چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳

کتاب جهان هولوگرافیک نوشته‌ی مایکل تالبوت و ترجمه‌ی داریوش مهرجویی توسط نشر هرمس منتشر شده است. همان‌طور که نویسنده در عنوان کتاب آورده، این کتاب نظریه‌ای است برای توضیح توانایی‌های فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته‌ی مغز و جسم. گرچه بخشی از محتوای این کتاب از منابع معتبر است و اساسی علمی دارد اما هرچه پیش می‌رویم، داستان‌ها و گفته‌های کتاب، ما را مردد می‌کنند. چرا که قسمت اعظم باورهای ما در رابطه با جسم، ذهن، مغز، توانایی‌های انسان و جهان هستی را به چالش می‌کشاند. لذا آن‌چه در این کتاب می‌خوانیم نه سراسر علمی است و نه سراسر خرافه. و در بعضی بخش‌ها می‌شود ساعت‌ها به بحث و نقد پرداخت تا شاید صحت موضوع مطرح شده برای مخاطب مشخص شود.

داریوش مهرجویی کارگردان و فیلنامه‌نویس در مقدمه‌ی کتاب چنین می‌نویسد:

«خاصیت این کتاب آن است که شاید تلنگر ناچیزی باشد به کسانی که موج مدرنیته، دل و ایمانشان را شبهه‌دار کرده و غبار شک بر آن نشانده است. و نیز آنهایی که از سخنان متافیزیکی بی‌محتوا خسته شده‌اند و هنوز برای عقل و منطق انسانی احترام قائل‌اند؛ تلنگری ناچیز برای رسیدن به آگاهی‌ای هرچند محدود.»[1]

در بخش اول این کتاب نویسنده با نگاهی نو به بررسی واقعیت مغز و کیهان می‌پردازد. او بر آزمایش‌های صورت گرفته توسط دانشمندان و گفته‌های آنان استناد می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که تمامی آنچه آدمی از ابتدای زندگی تجربه کرده، در مغز او ثبت شده و از بین نمی‌رود و محدود به بخش مشخصی از مغز نیست، بلکه در سراسر مغز پراکنده است و شاید بتوان گفت مغز را به‌طور کامل در بر گرفته است. و حتی ممکن است این تجربیات و آگاهی در جایی خارج از مغز ما قرار گرفته باشد و این حاصل ساختار هولوگرافیک مغز است. این یافته‌ها و نتایج از آنجا که با باورهای قبلی ما متناقض‌اند و حتی در برخی موارد مخالف قوانین حاکم بر دنیا، ناخواسته ما را به سمت و سوی نقد محتوای کتاب می‌برند.

نویسنده در بخش دوم کتاب خود به بررسی الگوی هولوگرافی از دید روانشناسی می‌پردازد. رویاپردازی، تجربه‌ی جهان‌های موازی، درمان هولوتراپیک و بررسی تجربه‌های شخصیت‌های چندگانه از موضوعات اصلی این بخش هستند. نویسنده معتقد است بدن ما الگوی هولوگرافیک دارد و همین امر سبب می‌شود تا گاهی میان واقعیت و رویا تمایز و تفاوتی قائل نشویم و مرز میان خود و دنیای اطراف را فراموش کنیم. « هولوگرام‌های بدن ما چیزی بیش از تصاویرند و حاوی انبوهی از اطلاعات نوع دیگر هستند از قبیل فهم و ادراک و تعبیر و تفسیر عقلانی، تعصبات خودآگاه و ناخودآگاه، ترس‌ها، امیدها، نگرانی‌ها و غیره.»[2] لذا ذهن و بدن هولوگرافیک ما این توانایی را پیدا می‌کند تا با تصور آنچه می‌خواهد، در جهان اطراف تغییری در راستای خواسته‌اش ایجاد کند. این قدرت ذهن است. ذهن هولوگرافیک! پس آیا این نظریه می‌تواند واقعیت داشته باشد که بدن چیزی مشخص و ثابت نیست و خود نوعی تصویر هولوگرافیک است؟ بدن ما به واقع جایی در فضا و زمان اشغال می‌کند یا بنا بر نظریه‌های مطرح شده در کتاب توده‌ای ابری نازک از انرژی است؟

در بخش سوم کتاب به بررسی هولوگرافی در فضا و زمان می‌رسیم. گرچه در این بخش ارجاعات کتاب بیشتر به گفته‌ها و شنیده‌هایی بدون اساس علمی است اما خواندن داستان زندگی عده‌ای از انسان‌ها از نقاط مختلف جهان، که در گذشته یا آینده سفر کرده‌اند، خروج روح از بدن و دوباره برگشتن به آن را تجربه کرده‌اند، میدان‌های انرژی افراد را می‌بینند و از طریق آن می‌توانند افکار و ادراکات دیگری را تشخیص دهند سبب می‌شود به پاره‌ای از باورهای پیشین شک کنیم و بار دیگر از نو به آن نگاهی بیاندازیم. همه‌ی این موارد جهان هولوگرافیک را به کتابی جنجال برانگیز تبدیل کرده. برخی آن را صرفاً خرافه‌ای حاصل از افکار مایکل تالبوت می‌دانند و برخی تلاش می‌کنند تا با نگاهی جدیدتر به واقعیت بنگرند شاید که سبب تغییری در یافته‌های علمی بشر شود.

به همین خاطر هنوز نمی‌توان تماماً این کتاب را در دسته‌ی علمی یا خرافی قرار داد.

از آنجا که محتوای کتاب ترکیبی از علم فیزیک، فلسفه، پزشکی و مذهبی است ممکن است در ابتدای امر، متن کتاب برای خواننده ثقیل باشد. اما از میانه‌ی راه، داستان‌ها و تجربیات افراد و نزدیکی مباحث کتاب به آنچه در زندگی روزمره دیده و شنیده‌ایم و اعجاب‌آور بودن وقایع نقل شده، مخاطب را به خوبی با خود همراه می‌کند و او را به فکر وا می‌دارد.

بخش‌هایی از کتاب جهان هولوگرافیک

«کسانی که به‌علت معلولیت با صندلی چرخ‌دار حرکت می‌کنند در این تجربه خود را چنان سرپا و صحیح و سالم می‌بینند که قادرند حتی بدوند و برقصند. آن‌ها که دست و پایی از دست داده‌اند اغلب دست ‌و پای قطع شده را صحیح و سالم به جای خود می‌بینند. سالخوردگان اغلب در بدن جوانان سکنی می‌گزینند و حتی غریب‌تر اینکه کودکان غالباً خود را هم‌چون افراد بالغ می‌بینند. واقعیتی که ممکن است بازتاب تخیلات کودک برای بزرگ شدن باشد یا اگر عمیق‌تر بنگریم، ممکن است نشانه‌ای نمادین از این واقعیت باشد که بعضی از ما به لحاظ روحی بسیار پایین‌تر از آنچه می‌پنداریم هستیم.»[3]

«آنچه آموختم این بود که ما همه جزئی از یک کل واحد و عظیم جهانی هستیم. اگر خیال می‌کنیم که می‌توانیم شخص دیگری یا موجود زنده‌ی دیگری را بدون اینکه به خود صدمه وارد آوریم آزار دهیم کاملاً در اشتباهیم. به جنگل یا گل یا پرنده نگاه می‌کنم و می‌گویم: « این منم، این جزئی از من است.» ما به همه‌چیز متصل‌ایم و اگر بکوشیم عشق و محبت خود را نثار آن وصلت کنیم آدم‌های خوشبختی خواهیم بود.»[4]

«واقعیت عینی بیشتر شبیه رویاست تا شبیه آنچه قبلاً می‌پنداشتیم. فی‌المثل، تصور کنید خواب می‌بینید که پشت میز ناهارخوری نشسته‌اید و مشغول صرف شام به اتفاق رئیستان و خانم ایشان هستید. همان‌طور که به تجربه دریافته‌اید، همه‌ی اشیایی که در رویا وجود دارند یعنی میز، صندلی‌ها، بشقاب‌ها، و حتی نمکدان و فلفلدان، همه به‌نظر اشیای جداگانه‌ای می‌رسند. همچنین مجسم کنید که مثلاً در این خواب یک همزمانی را هم تجربه می‌کنید. شاید به شما یک غذای بخصوص نامطبوع داده‌اند و وقتی از پیشخدمت می‌پرسید که چیست جواب می‌دهد که نام این غذا رئیس شماست. درک اینکه نامطبوعیت غذا باعث شده احساس واقعی شما نسبت به رئیستان فاش شود، به شما احساس خجالت و شرمساری می‌دهد و تعجب می‌کنید که چگونه وجهی از وجود «درونی» شما توانسته به واقعیت «بیرونی» صحنه‌ای که خواب می‌بینید نفوذ کند.»[5]

جهان هولوگرافیک

نویسنده: مایکل تالبوت ناشر: هرمس قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

منابع: تالبوت، مایکل. 1400، ترجمه‌ی داریوش مهرجویی، تهران: نشر هرمس.


[1]- تالبوت، مایکل.1400: 11.

[2]- همان، 115.

[3]- همان، 343. 

[4]- همان، 356.

[5]- همان، 107.