من بیشتر دانسته هایم را در نویسندگی از طریق دویدن های روزانه آموخته ام واین آموزه ها درس هایی عملی و فیزیکی بوده اند.تا کجا میتوانم بر خود فشار بیاورم؟ چه میزان استراحت کافی است و چه میزان از حد می گذرد؟ تا کجا میتوانم در امری پیش بروم بی آن که به ظرافت و انسجام آن لطمه ای بخورد؟از کجا به بعد دچار کوته نگری و تعصب می شوم ؟ تا چه حد باید از جهان بیرون آگاه باشم و تا چه حد به جهان درون اعتنا کنم ؟ مرز باور به توانایی های خود تا کجاست و از کی باید به دیده ی تردید در خود بنگرم ؟ می دانم که با شروع کار رمان نویسی ،اگر به دو استقامت رو نمی آوردم ،تفاوتی چشمگیر در کارم پیدا می شد.تا چه میزان ؟ پاسخ به آن دشوار است.فقط می دانم که تفاوتی وجود داشت.
حالت چهره دوندگان استقامت در هر کجای عالم شبیه هم است . همه حین دویدن انگار به موضوعی فکر میکنند . شاید اصلاً به هیچ چیز فکر نکنند ولی حالت شان طوری است که انگار با جدیت به موضوعی می اندیشند.تعجب آور می نماید که همه با چنین حالتی در گرما بدوند ولی خوب که فکر می کنم میبینم من هم عین آن ها هستم.
واقعیت آن است که من با ورزش های گروهی چندان میانه ای ندارم و در این مورد به خصوص کاری هم از دست کسی بر نمی آید. طبیعت من چنین است. هر بار که به فوتبال یا بسکتبال رو می آورم – که البته در دوران بزرگسالی به ندرت چنین اتفاقی افتاده است – حتا یک لحظه هم احساس راحتی نمی کنم. نمی دانم به دلیل بی برادری بوده است یا چیزی دیگر ،به هر حال هیچ وقت با بازی های گروهی کنار نیامده ام.ازطرفی ،در ورزش های تک به تک هم،مانند تنیس،کارایی خوبی ندارم. از بازی اسکواش لذت می برم ولی هر بار که قرار می شود با کسی بازی کنم،وجه رقابت مایه آزارم می شود.اگر هم بحث ورزش های رزمی به میان بیاید به راحتی میتوان دور نام مرا خط کشید .
سوء تفاهم نشود، من آ نقدرها هم غیر رقابتی نیستم .قضیه فقط آن است که بنا بر هر دلیلی غلبه بر دیگران یا شکست از آنان هیچ اهمیتی برایم ندارد احساسی است که از دوره نوجوانی دشتم و در طول سال تغییر چندانی نداشته است . بحث این نیست که به حوزه یا رشته خاصی مربوط باشد،اصولا موضوع غلبه بر دیگران در اندیشه من جایگاهی ندارد. علاقه ی من بیشتر دستیابی به هدفی است که برای خود ترسیم کرده ام و از این قرار دو استقامت ورزشی ایده آل و کامل برای انسانی با ساختار ذهنی من است.
هاروکی موراکامی یک نویسنده ژاپنیست که به دلیل سبک نگارش رئالیسم جادویی شهرت دوچندانی یافت. اکثر رمانها، داستانهای کوتاه و مقالات او در ژاپن همیشه در صدر پروفروشترینها بوده است. او در جامعه بینالمللی نیز جزو نویسندگان با آثار پرفروش به شمار میآید. کتابهای او به 50 زبان زنده دنیا ترجمه شده است. او جوایز متعددی را برای آثارش دریافت کرده است.
زاویه دید او در اکثر آثارش اول شخص است که برآمده از سبک نگارش سنتی در ژاپن است. بیشتر، شخصیت اصلی داستان او مردیست که برای به دست آوردن آزادی و آزادگی بهای سنگین تنها شدن را میپردازد. برخی منتقدان به ردپای شمنیسم ژاپنی در برخی از آثار او اشاره کرده.اند.
هاروکی موراکامی از اوایل 1980 در سن 33 سالگی شروع به دویدن کرد. از آن زمان تاکنون در بیش از 20 مسابقه ماراتن شرکت کرده است.
موراکامی نام این کتاب را از مجموعه داستان "رایموند کارور" به نام "وقتی از عشق حرف می.زنم، از چه حرف میزنم" ایده گرفته است.
به نظر میرسد او هیچ گاه قصد ندارد دویدن را کنار بگذارد. اگر کتابش را بخوانید میبینید که برای او دویدن یعنی نوشتن. پس کنار گذاشتن دویدن به معنی کنار گذاشتن نوشتن است که برای او معنی دست کشیدن از زندگی را میدهد. از نظر موراکامی دویدن فقط یک استعاره ساده از نوشتن نیست. بلکه او تنهایی دویدن در پیست دوی ماراتن را در نگارش رمانهای طولانی هم یافته است. این تنهایی از جنس همان تنهایی است.
این ایده موراکامی شاید یادآور آلبر کامو باشد. او میگفت بیشتر هر آنچه را درباره اخلاق و وظیفه میداند، از فوتبال آموخته است. موراکامی میگوید که بیشتر آنچه را که درباره نویسندگی می داند، از خلال دویدن های روزانه یاد گرفته است. از نظر او "نوشتن" نیازمند اولویتبندی، استعداد، تمرکز و استقامت است. اینها تمام چیزهاییست که در عادت مداوم دویدن میآموزید.
از دو كه حرف می زنم از چه حرف می زنم
نویسنده: هاروکی موراکامی ناشر: چشمه قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 135,000 تومانمنبع: نیویورک تایمز، مرد ماراتنی، آگوست 2008.
هاروکی موراکامی، از دو که حرف میزنم از چه حرف می زنم ، چاپ دوم ،مترجم مجتبی ویسی، نشر چشمه
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی