ورود به آوانگارد

سفر با زنی که پلک نمی‌زد

مرور داستان عروسک پشت پرده صادق هدایت در مجموعه سایه روشن

مهسا نوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

زمانی که صادق هدایت در سال ۱۳۰۹ بعد از خودکشی ناموفق خود در پاریس به ایران بازگشت روزهای پر کاری را برای خود رقم زد. از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ علاوه بر آثار داستانی آثار تحقیقی بسیاری نیز نوشت. سایه روشن در این دوران (۱۳۱۲) متولد شد و مجموعه‌ای است که هفت داستان کوتاه دارد. 

آنچه که در مجموعه سایه روشن به چشم می‌آید تلاش هدایت برای نوشتن داستا‌ن‌هایی مدرن است. داستا‌ن‌هایی که هر کدام با آن‌که ممکن است در بستر زمان و مکانی‌که هدایت در آن زندگی می‌کرد متولد شده‌ باشند، اما بینش و فکر هدایت در مورد گذشته و آینده بر پیشانی و جانِ داستان‌ها نمایان است. هدایت در مجموعه داستان سایه روشن با دانش منحصر به فرد خود از روش‌های مختلفی برای روایت هفت داستان استفاده می­کند. همچون پژوهش‌گری در روایت داستان‌هایش از رویکردهای علمی، تاریخی و نگاه مذهبی و سیاسی و اجتماعی، برای نوشتن آنچه که می‌خواهد استفاده می­کند. آنچنان که در داستان «س.گ.ل.ل» علم، در داستان «آخرین لبخند» تاریخ، در داستان «آفرینگان» نگاه مذهبی یا دینی، در داستان «پدران آدم» نگاه سیاسی با مسند قدرت و در داستان «عروسک پشت پرده» نگاه اجتماعی و کشمکش بین فرهنگ و سنت و مدرنیته را می‌بینیم.

عروسک پشت‌پرده سومین داستان این مجموعه است. داستان پسرکی که در فرانسه درس می‌خواند اما جز آنچه که برایش فراهم کرده و خواسته‌اند کار دیگری نکرده است. در همان ابتدای داستان هدایت نشانی از فرهنگ خانواده پسرک می‌دهد و از پسرک با عناوینی چون گوسفند، چشم و گوش بسته، خجالتی، بچه ننه، غمناک و افسرده یاد می­کند. پسرکی که  برای درس خواندن فرستاده شده و آن را به خوبی انجام می‌دهد، دختر عمویش برای همسری برایش انتخاب شده است و در مجموع مسیر زندگی‌اش تا زمانی که زنده است توسط خانواده‌اش به صورت خطی ترسیم شده است. اولین تنش ماجرا تلنگر ناظم در مدرسه فرانسوی است «.. کمتر خجالت بکشید، کمی جرئت داشته باشید، برای جوانی مثل شما عیب است، در زندگی باید جرئت داشت!» همان شب پسر شاید اولین تصمیم زندگی خود را «خود» می‌گیرد. می‌خواد همچون بقیه همکلاسی‌هایش شبی خوش‌گذرانی کند. در راه بار، اولین زنی را که می‌بیند عاشق می‌شود یا خود چنین می‌پندارد. زنی زیبا با لبخندی روی لب و چشمانی همیشه باز، درحالی که دست به کمر زده و پسرک داستان را نگاه می‌کند و هر آنچه را دارد بدون هیچ خواستی عرضه می‌کند. اما تنها یک مشکل وجود داشت و آن اینکه زن مانکن بود. پسرک باید به سراغ تصمیم دوم می­رفت؛ راه رفته را برگشت، دروغی گفته و مانکن را خرید. زن را برای همیشه برای خود کرد.

ادامۀ ماجرا اما بعد از چند سال در ایران رقم می­خورد. پسر در بازگشت به خانواده، مانکن را با خود‌ آورده است. درخشنده نامی است که برایش انتخاب شده. البته هدایت به شخصیت درخشنده نپرداخته و دیالوگ‌های برای درخشنده ننوشته است. آنچه که هست عمل است. پسر هیچ ترسی از داشتن مانکن و آوردن آن به ایران ندارد و همه از آن خبر دارند. مانکن را  پشت پرده‌ای دراتاقش گذاشته و تمام وقتش را در اتاق و با او می‌گذراند. درخشنده اما دست از دیده نشدن بر نمی‌دارد، تلاش می‌کند برای دیده شدن برای شبیه شدن به مانکن. در صحنه‌ای که پسر برای اولین بار مانکن را پشت ویترین می‌بیند هدایت می‌نویسد که چشمانش همچون درخشنده است. در ابتدا مانکن شبیه درخشنده است و حالا درخشنده سعی دارد شبیه مانکن شود. در کشمکش مانکن و درخشنده، درخشنده پیروز می‌شود و سرانجام دیده می‌شود. پسر او را می‌بیند و می‌خواهد، تصمیم دیگری در راه است که مسیر داستان را در پایان جور دیگری رقم می­زند.

داستان عاشق شدن پسری به مانکنی که شبیه درخشنده‌ است اما حرف نمی‌زند، چیزی نمی‌خواهد، فقط هست و زیبایی و لبخندش را عرضه می‌کند، داستان مدرنی است که ده‌‌ها سال بعد از هدایت در جامعه اتفاق می‌افتد. داستان خانوادۀ سنتی که پسری نه برای خودش بلکه برای خودشان بار آورده‌اند و کشته شدن درخشنده‌ای که کشته‌شدن خیلی چیزهاست. 

صادق هدایت با خلق این داستان کوتاه و زیبا به سبک خودش تمام تعصبات، سنت‌ها و فرهنگ خشک سنتی را به چالش کشیده که همیشه وی را آزار می‌داده است. سرانجام داستان همان می‌شود که هدایت می‌خواسته و معتقد بوده است. تصمیمی غیر منتظره و غیر قابل‌تصور برای رهایی. داستانی پر از عشق و آگاهی، جنون و نادانی، سنت و مدرنیته و فقدان محبت.

داستان­های کوتاه دیگری که در این مجموعه است نیز به اندازه همین داستان جذاب و گیراست و تنها صادق هدایت است که می­تواند نگارنده آن­ها باشد. داستان‌هایی که هر کدام جذابیت و رویکرد‌ خودشان را دارند اما در نهایت به زبان و فکر هدایت برمی‌گردند.