چرنوبیل وجود دارد... دنیای دیگری هم برای ما نخواهد بود... اوایل وقتی تکیهگاهمان را از دست میدادیم این درد را آشکارا میگفتیم، ولی حالا به این باور رسیدهایم که دنیای دیگری برای ما مقدر نشده و هیچ جایی برای ما فایدهای ندارد. حس حضور مداوم حزنانگیز در این خاک چرنوبیلی کاملاً نوع دیگری از رابطه با دنیاست. نسل وحشتزده از جنگ باز میگردد... رمارک را به خاطر میآوریم؟ و این نسل «حیران» که با چرنوبیل زندگی میکند... ما گیج شدیم... فقط رنج بشری تغییرناپذیر برایمان باقی میماند... رنجی که تنها سرمایۀ ماست و مبادلهناپذیر! (نیایش چرنوبیل، ۲۱۱)
سوتلانا آلكساندرونا الكسیویچ سه سال با افرادی مصاحبه کرد که از نزدیک شاهد فاجعه بودند. از آنها خواسته شد که صریح صحبت کنند. داستانها پر از اندوه، شوک، سرگشتگی، عصبانیت و گهگاهی شوخطبعی است و آلکسیویچ سخنان آنها را تقریباً بدون هیچ اظهار نظری از جانب خود، ارائه میدهد. دانستن زندگی پر رنج بسیاری از آنها ، احساس بدبختی و ترس این افراد بسیار تأثیرگذار است.
سی سال از وقوع فاجعۀ چرنوبیل میگذرد، فاجعهای که دستکمی از سایر بلاها و فجایع این قرن هولناک ندارد. سی سال میگذرد و در قیاس با تمام آنچه که بر این قرن گذشته است، روایتهای اندکی از گوشه و کنار این واقعه گفته شده است. تا قبل از انتشار مینیسریال چرنوبیل در بهار ۲۰۱۹، دو مستند در مورد این واقعه ساخته شده بود، اما هیچ کدام از آنها نتوانستند مثل این سریال بار دیگر نام چرنوبیل را به سر زبانها بیندازند. به نظر میرسد این سریال بار اصلی روایت حقیقت چرنوبیل را به عهده گرفته است، و این اتفاق اصلاً خوشایند نیست. آنهایی که این سریال را دیدهاند به گمان از چند و چون حادثه خبر دارند، اما تجربۀ کسانی که کتاب نیایش چرنوبیل، اثر سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ را خواندهاند بسیار متفاوت است. آنها صداهایی از چرنوبیل را شنیدهاند را که سکانسهای سینمایی توان انتقالشان را نداشتهاند.
سوتلانا آلكساندرونا الكسیویچ اهل بلاروس است، نویسنده و روزنامهنگاری که در سال ۲۰۱۵ جایزۀ نوبل ادبیات را به خاطر «روایتهای چندصدایی» برده است. نوشتههای الکسیویچ، به گفته خودش، روایت تاریخ جان آدمی است، تاریخ احساسها و تاریخ زندگی. الکسیویچ از جنگجهانی دوم، از حضور شوروی در جنگ افغانستان و از فروپاشی شوروی نوشته است، اما به گفتۀ او، نوشتن هیچ کدام از این کتابها به اندازۀ نیایش چرنوبیل برایش ساده نبود. زیرا الکسیویچ با افرادی در این کتاب گفتوگو کرده است که نمیدانستند چطور داستان خود را تعریف کنند، آنها روایتی جز روایت خود نداشتند، نمیدانستند از کجای داستان شروع کنند، منبع داستانهایشان تنها حافظهشان بود و عواطفشان. در آن زمان روایت چندانی از چرنوبیل در دست نبود، در سکوت خبری دولت شوروی، نه رمانی از این واقعه نوشته شده، نه فیلمی و نه ترانهای از آن ساخته بود. همین موضوع شکل مصاحبههای الکسیویچ با بازماندههای حادثه را متفاوت و به قول خودش، ساده میکرد.
ماشا جیسن در مقاله[1]ای که اخیراً در نیویورکر منتشر شده است، به چند اشتباه در سریال چرنوبیل اشاره میکند. در این متن قصد نداریم که به تمام اشتباهات داستانی سریال اشاره کنیم، اما به بارزترین آنها که شیوۀ روایت ماجراست میپردازیم. سریال چرنوبیل روایتی سینمایی از یک واقعه است، سریالی که به گفتۀ جیسن، در غیاب روایتهای دیگری از این فاجعه، شکل و شمایل فیلم حادثهای را به خود گرفته است. فاجعهای رخ میدهد و قهرمانان داستان به دنبال پیدا کردن علت آن میروند، چند قهرمان، چند قربانی و چند آدم بد داستان چرنوبیل را میسازند. برخلاف سریال، کتاب نیایش چرنوبیل حاصل مصاحبۀ نویسنده با بیش از پانصد بازمانده و شاهد فاجعۀ چرنوبیل است. مصاحبهشوندگان، نه قهرمانند، نه قربانی و نه آدم بد داستان، انسانهای شوربختی هستند که هرکدام به شکلی از این فاجعه رنج بردهاند، نیایش چرنوبیل به دنبال کشف علت حادثه و مقصر نیست، به دنبال روایت دردهای روحی و کاوش عمق عواطف آدمی است.
در قسمت دوم سریال، یولونا خومیوک، دانشمند از مؤسسه انرژی هستهای آکادمی علوم از SSR بلاروس وارد داستان میشود و در کنار بوریس شربینا و پروفسور والری لگاسف عضو تیم تحقیق در مورد فاجعه چرنوبیل میشود. خومیوک هم شخصیتی ساختگی است و در پایان سریال هم ادعا میشود که این شخصیت، نمایندۀ تلاش تمام مهندسان هستهای در تیم تحقیقاتی است. از همین روست که شخصیت او بسیار آرمانی از آب در میآید. خومیوک، در جستوجوی حقیقت و یابندۀ حقیقت است. او به محض اینکه در ایستگاه مینسک از انتشار مواد رادیواکتیو مطلع میشود، به چرنوبیل میرود، با دیدن چند نقشه به اشتباه لگاسف پی میبرد و همراه با او سعی در کشف راز انفجار هستۀ نیروگاه میکند. در این راه به بیمارستان میرود تا در لباس مبدل پرستاران اطلاعات جمع کند و حتی بازداشت میشود، خومیوک، در قسمت آخر هم در نقش وجدان بیدار تیم تحقیقاتی ظاهر میشود، از لگاسوف میخواند حقیقت را در دادگاه بگوید. او عاری از هر اشتباهی است، به سرعت به اطلاعات دست پیدا میکند و انگار کشف حقیقت چندان برای او پیچیده نیست. در برابر این شخصیت آرمانی، در قسمت آخر میفهمیم که ماجرای چرنوبیل دو مقصر اصلی دارد، دولت وقت شوروی، به خاطر دروغ گفتن و پنهان کردن حقیقت، و سه مسئول پایگاه اتمی چرنوبیل به خاطر طمع و خودخواهیشان. در نهایت هم بینندگان تصویر فکر میکنند که اگر دولت شوروی پنهانکاری نمیکرد و اگر مسئولان آزمایش را متوقف میکردند، چرنوبیل هرگز در آتش نمیسوخت. اما آیا واقعاً چنین چیزی حقیقت دارد؟ جیسن میگوید که خیر.
نیایش چرنوبیل
نویسنده: سوتلانا آلكساندرونا الكسیویچ ناشر: چشمه قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 78,000 تومانبرتری نیایش چرنوبیل، عدم قضاوت و عدم مشخصکردن خوبها و بدهای داستان است، نیایش چرنوبیل از کسی شخصیت آرمانی نمیسازد، صدا و دردهای همۀ افراد شنیده میشود، تفاوت همینجاست. بعد از اتمام پنج قسمت سریال چرنوبیل، ذهن ما درگیر خود حادثه و اما و اگرهایی پیرامون انفجار چرنوبیل محدود میماند، اما خواندن کتاب نیایش چرنوبیل، ذهن ما را به انسانیترین و دردناکترین وجهههای ماجرا میبرد، زمزمههایی که در این کتاب میخوانیم در گوش ما خواهند ماند.
منبع: سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ، نیایش چرنوبیل، چاپ ششم،مترجم الهام کامرانی ، نشر چشمه
[1]- اطلاعات این متن بر پایۀ مقالۀ What HBO’s “Chernobyl” Got Right, and What It Got Terribly Wrong، نوشتۀ ماشا جیسون نوشته شده است، این مقاله در تاریخ ۴ ژوئن ۲۰۱۸ در نشریۀ نیویورکر منتشر شده است.
اگر به دنبال دیگر کتاب هایی هستید که با اقتباس از داستان هایشان سریال های بی نظیری تولید شده است میتوانید مقالات زیر را مطالعه کنید:
کتاب جین ایر نوشتهی شارلوت برونته
کتاب بیست زخم کاری اثر محمود حسینیزاد که این روزها در شبکه خانگی ایران غوغایی به پا کرده است.
کتاب چیزهای تیز نوشتهی گیلیان فیلین
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی