«… و حالا این زن همیشه جوان و پابرهنۀ رمی [در نقاشی رافائل] در برابر ماست که تا چندی پیش با اعتماد به جلادان خود مینگریست. چه بیرحم بودند کسانی که چشمش را پوشاندند و با خونسردی در گورستانی سنگی حبسش کردند! گاربیک زیر لب میگوید: "نمیفهمم... نمیفهمم" و با کف دست پیشانی خود را پاک میکند. "شاید میخواستند او را از بمباران نجات دهند، هان؟ ولی نه، به نظر اینطور نمیآید...". سروان آرخوف که در راهروی نیمهتاریک کنار ما ایستاده است چفت نقشهدان خود را در سکوت باز میکند، روزنامۀ چروکیده و رنگورورفته و تاخوردهای را درمیآورد و در برابر ما پهن میکند. شمارۀ اواخر آوریل فولکشیر بئوباختر است (و یکی از آخرین شمارهها). سطرهایی را که زیرشان با مداد قرمز خط کشیده شده است میخوانم. با صدای بلند ترجمه میکنم: "اگر مجبور به رفتن شویم، در را چنان محکم خواهیم کوفت که بشریت را تا واپسین روزهایش بلرزاند...".
پایین نوشته، امضای "دکتر یوزف گوبلز" به چشم میخورد.
سروان آرخوف با لبخندی تلخ میگوید: "از این واضحتر نمیشد گفت".»
هفت روز راوی سرگذشت حیرتآور نجات آثار هنری موزۀ درسدن در روزهای آخر جنگ جهانی است. نویسندۀ اثر، لیانید والینسکی، خود یک نقاش است که به همراه گروهی از دیگر نظامیان، پس از شکست آلمان نازی، وارد درسدن شده است؛ درسدن زیبا، درسدن باشکوهِ آرام، درسدن افسانهای با خیابانهای سنگفرشش و تاریخ جاریاش. آنچه والینسکی از درسدن میبیند بهتآور است: ویرانهای از سنگ و خاک، شهری پر از مرگ که با بمبهای هواپیماهای امریکا و انگلیس خاموش شده است. والینسکی به همراه همراهانش به ویرانههای تسوینگر، که بسیاری از شاهکارهای تاریخ هنر در آن نگهداری میشدند، میروند و آنجا جز یک نقاش یکپا و غمگین نمییابند. مسیر کارآگاهانۀ داستان درست از همینجا آغاز میشود، از سؤالوجوابهای روسها از آن نقاش. از این به بعد، آنها کمکم به سرنخهایی از آثار میرسند و بهتدریج با یافتن یک نقشۀ سرّی، موفق میشوند همۀ نقاشیهای گمشده را بیابند.
اما این تنها روایت کتاب نیست. هفت روز مدام میان گذشته و حال در رفتوآمد است. با پیدا شدن هرگروه از نقاشیها، نویسنده که خود نقاشی آشنا به تاریخ هنر است، داستان نقاشیها و خالقانشان را بازمیگوید. در تمام کتاب، خواننده با داستان زندگی رامبرانت، رافائل، ورمیر، واندایک، تیسین، بلاسکِس و لیوتار آشنا میشود و سپس با درک جدیدی که از هریک از این نقاشان و آثارشان پیدا میکند، به فضای سرد جنگ جهانی پرتاب میشود. درواقع این کتاب نوعی کتاب تاریخ هنر هم هست که به زندگی، آثار و زمانۀ چند نقاش بزرگ در طول تاریخ میپردازد. «تاریخهنر»بودگی آن هم فقط معطوف به روایتهای آن از نقاشان و هنرمندان قرن شانزدهم و هفدهم نیست، بلکه خود داستانی که بازمیگوید، یعنی ماجرای نجات این شاهکارها، جزئی مهم از تاریخ هنر به حساب میآید.
تقریباً سراسر کتاب، بر یک تضاد و رویارویی تأکید دارد: رویایی قدرت، سیاست، جنگ، خشونت و نفرت از یکسو و هنر، انسانیت، لذت، و نوعدوستی در سوی دیگر. این تضاد نه فقط در رفت و برگشتهای رویاگونۀ میان گذشته و حال، که در خود روایتهای نویسنده دربارۀ نقاشانی چون رامبرانت نیز دیده میشود: ستیز دائمی نقاشانی که چیزی ورای مناسبات قدرت و ظواهر دلفریب عصر خود میبینند با صاحبمنصبان و حاکمان و جنگجویان.
نقطۀ پایانی کتاب هم شاید تأکید دوبارهای بر این تقابل باشد؛ ماجرای نجات شاهکاری با نام جزیه از تیسین. جزیه یکی از آخرین آثاری است که روسها در شرایطی اسفناک و تقریباً تصادفی کشف میکنند: در انتهای معدنی پر از آب در نزدیکی شهری کوچک. جزیه تصویرگر مسیح و مرد فریسی است؛ مردی که از مسیح دربارۀ جزیه دادن به سزار میپرسد. به قول والینسکی، این روایت انجیل متی دستمایۀ تفسیرهای زیادی دربارۀ نسبت دین و دولت بوده است هرچند نویسنده اعتقاد دارد که کلّ نقاشی به سطحی ژرفتر از این روایت رفته و دربارۀ «ستیز حقیقت و دروغ، صداقت و ریا، و متانت و مکر» است.
نه فقط نقاشی معروف تیسین، که داستان آن هفت روز تاریخی نیز دربارۀ چیزی جز اینها نیست.
کتاب هفت روز؛ ماجرای نجات شاهکاری هنری در جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۹۷ از سوی نشر فنجان منتشر شده است. نویسندۀ آن لیانید والینسکی است و رضا رضایی آن را ترجمه کرده است.