تریسی شوالیه (Tracy Chevalier) با الهام از نقاشی دختری با گوشواره مروارید هنری یوهانس ورمیر تصمیم گرفته است که داستانی بنویسد از آنچه فکر میکند پس زمینهی آن نقاشی رخ داده است. ممکن است در زمان تماشای نقاشی این فکر به ذهن خطور کند که داستان واقعی پشت آن چیست و چه رابطهای بین نقاش و شخصیتهای درون تابلوی نقاشی او وجود دارد؟ آنها به چه چیزی فکر میکردند و چه کاری انجام دادهاند؟ در این کتاب ما میتوانیم وارد جهان او شویم و جایی را ببینیم که داستان در آن اتفاق افتاده است.
برخی نویسندگان گزارهای دارند که در کار راهنمای آنها است؛ ستارۀ هدایتکنندهای که به وقت گمشدن در عمق جنگل، آنها را هدایت میکند. گزارۀ راهنمای تریسی شوالیه -نویسندۀ رمانهای تاریخیِ پرفروش- از یک نویسنده نیست، بلکه سه واژه از معمار و طراح مینیمالیست، میس وندروهه[1] است.
استعمال «کمتر بیشتر است» (عبارتی که ابداع میس نیست، اما شهرتش را مدیون اوست) در آثار کلیدی بسیاری از معماران دیده میشود؛ مثل صندلی برنو[2]، صندلی پایهدار سادهای که درآن قطعۀ Cشکل آهنی هم دستۀ میز است و هم وزن را تحمل میکند. از آن زمان، حوزههای تخصصی پرسابقه یا نوظهور بسیاری از این عبارت قصار استفاده کردهاند: تأثیر آن در طراحی مختصرمفید وبسایتها، سادهگرایی بدون دکمۀ تبلتها و آیفونها و خصیصۀ حداقلی لو-فای راک[3] قابل مشاهده است.
شوالیه هنگام نوشتن رمانهایش از این شعار میس وندرروهه پیروی میکند و به بیان خودش «گوشتهای اضافی» را جدا میکند؛ مثلاً در کتاب پرفروش دختری با گوشوارۀ مروارید (۱۹۹۹)، و آخرین اثرش با نام آخرین فراری، و همزمان با اصلاح پیشنویسهایش با خودکاری سیاه. میتوانید این کار جادویی را در دستونشهای که به من داده است (تصویر زیر) ببیند.
تریسی شوالیه: «سالها پیش که کار انتشاراتیام را برای شرکت در دورۀ ارشد نویسندگی خلاق رها کردم، رئیسم پاککنی به من داد که رویش نوشته بود: "کمتر بیشتر است". عبارتی که معمار آلمانی-امریکایی، میس وندرروهه مشهورش کرد تا به کمک آن، شیوۀ مختصرمفیدی از طراحی ساختمان را توضیح دهد. این عبارت در هر چیزی اعمال شده است، از لباس تا شیوههای بازیگری.
رئیسم نسبت به نصیحت انتخابیاش از پیش آگاه بود. چند سال بعد که شروع به نوشتن رمانم کردم (دختری با گوشوارۀ مروارید، رمانی دربارۀ ورمیر[4] نقاش)، فهمیدم که در تقلید از سبک تمرکزگرا و گزیدهگویش، من نیر در حال کشف سبک خودم هستم. من نمیتوانم جملۀ بلند به سبک جیمز[5] بنویسم و نمینویسم. واژگان آنگلوساکسونی را به کلمات لاتین ترجیح میدهم. شخصیتهای من بیش از آنکه چیزی را تحلیل کنند، دست به عمل میزنند. حتی هنگام نوشتن این متن هم کلماتی را که میتوان از آنها صرف نظر کرد، خط میزنم، تا اینکه ببینم چقدر میتوانم در مرز فروپاشی معنا، به مغز استخوان کلام نزدیک شوم. مییابم، بسیار نزدیک.
دوست شاعری راه این کار را به من آموخت. چند صفحه از نوشتههایم را گرفت و هر جمله را بررسی کرد. پیشنهاد حذف این کلمه و آن کلمه را داد. میزان گوشت اضافی در بیشتر نوشتهها جالبتوجه است. حالا موقع ویرایش، نگاه میکنم که آیا هر کلمهای سر جایش است یا نه. روند کار جانفرسا است، اما به نتیجه میرسد.
حذف کردن توجه را به باقیماندهها متمرکز میکند. پرهیز قدرتمند است. در کتاب دختری با گوشوارۀ مروارید، دو شخصیت اصلی تنها دوبار به لامسه متوسل میشوند- لمس یک دست و یک گوش، اما خوانندگانم به من میگویند که همین دقایق، اروتیکترین لحظاتی بوده که تا به حال خواندهاند. در رمان جدیدم -آخرین فراری- قهرمان داستان پیرو فرقۀ کوایکر[6] است و کم حرف میزند، پیرو سنت سکوت در مراسم کوایکری. در پیشنویس صحبتهای او را حذف کردم، در نتیجه وقتی زبان به سخن باز میکند، مخاطب متوجهش میشود.
استفاده از کلماتِ کمتر به مخاطب این شانس را میدهد تا فضای خالی را با واژگان خودش پر کند. «کمتر بیشتر است» حامی مشارکت است، چیزی که هر کتابی باید باشد – قراردادی میان نویسنده و خواننده.
دختری با گوشواره مروارید
نویسنده: تریسی شوالیه ناشر: چشمه قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 98,000 تومان[1] Mies van der Rohe
[2] Brno chair
[3]یکی از سبکهای موسیقی راک که در آن کیفیت ضبط صدا از شیوههای مرسوم پایینتر است، بیشترین محبوبیت این سبک مربوط به دهۀ ۹۰ میلادی است.
[4]یوهان ورمیر، از شناختهشدهترین نقاشان هلندی در دورۀ باروک.
[5]منظور هنری جیمز، نویسندۀ آمریکایی-بریتانیایی است.
[6]فرقهای از پروتستان.