پس از برچیدهشدن بساط کمونیسم، ساکنان شرقی قارهی اروپا در آرزوی «اروپای» رؤیایی بودند. این اروپا با گذشتهی کمونیستی آنها فاصلهی بسیار دوری داشت، این اروپا، نه اروپای اختناق و زندگی اشتراکی کمونیستی، بلکه اروپای فروانی و نعمت بود، فراوانی غذا، رنگ، بو ، مزه و نور. اروپایی که با حق انتخاب معنا میشد، از حق انتخاب شامپو گرفته تا احزاب سیاسی. این اروپا از شدت خواستنیبودنش شبیه رؤیا بود تا واقعیت، مدینهی فاضلهای که همه چیز در آن سر جایش قرار گرفته بود، نه از گرسنگی خبری بود و نه از لباسهای پارهپور و بدنهای بویناک. مرز این اروپای رؤیایی با اروپای واقعی، مرز میان آلمانشرقی و غربی بود. مرزی که کمونیسم را به خود دید و مرزی که ندید، مرزی که حتی پس از فروپاشی کمونیسم هم به وضوح دیده میشود، آن هم در چشمان مرزبانان و پلیسهای مرزی، در پاسپورتها، در بازرسیها و پرسوجوهای مکرر. اروپای شرقی پس از کمونیسم در آرزوی پیوستن به اروپا و مفهوم اروپاست و کتاب کافه اروپا، روایت جزئینگر و موشکافانه از زندگی روزمرهی مردم در دو سوی مرز و خود این مرز است.
کافه اروپا، مجموعه یادداشتهای اسلاونکا دراکولیچ است که در میان سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ نوشته و منتشر شدهاند. روایتهای این کتاب درادامهی مجموعه یادداشتهای کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم قرار میگیرند، کتابی که از زندگی روزمره در اروپای کمونیستی میگفت. با این حال، کافه اروپا از دورهی گذاری میگوید که در آن بساط کمونیسم برچیده شده و مردم در گیرودار جنگهای داخلی، به دنبال بازیابی هویت و واقعیت خود هستند، اینکه چگونه از «ما» به «من»های مستقل و با ارادهی آزاد تبدیل شوند. دراکولیچ مینویسد «ما» به معنای ترس و تسلیم است، به معنای جمعیتی ملتهب و یک اراده که بر سرنوشت همه غلبه میکند، «من» اما نمود فرصت دادن به رشد فردیت و دموکراسی است، «من»هایی که بر سرنوشت خود مسلط هستند و مسئولیتپذیرند.
سه محور اصلی روایتهای کتاب کافه اروپا، فروپاشی یوگسلاوی و عواقب آن، فقر و محرومیت و تلاش مردم اروپای شرقی برای رسیدن به هویت اروپایی است. قدرت دراکولیچ اما در بیان این مسائلِ منطقهای به زبانی جهانی است. از این رو خواندن این کتاب برای هر انسانی در هر نقطهای از پراکندگی جغرافیای جهان ملموس و آموزنده خواهد بود. چه بسا بسیاری از واقعیتهای این کتاب با شرایط زیست او قابل قیاس باشد. برای مثال نگاهی کنیم به نوشتهی «دندانهای خراب» از متن کتاب. در این متن، نویسنده طی سفری به امریکا متوجه یک نکتهی بسیار ساده میشود: ردیف دندانهای سفید امریکاییها. فرقی نمیکند مجری تلویزیون باشد یا عابری در خیابان، گویا همۀ مردم دندانهای سفید و سالمی دارند. دندانهای سفید و سالم گویی مثل کوتاه کردن ناخن یا شپش نداشتنِ موی سر بخشی از آداب اجتماعی است. دراکولیچ مینویسد خارجیها زود یاد میگیرند دندانهای سالم و زیبا در امریکا نه فقط نماد زیبایی و سلامت بلکه نماد چیز دیگری هم هستند. دندانهای سفید امریکایی و تمام خدمات سلامتی و زیبایی برای آنها، ناشی از پیوند سلامت و ثروت است. پس از بازگشت به کشورش، دراکولیچ تازه میتواند دندانهای خراب و کرمخوردهی هموطنانش را ببیند، دهانهایی که بیشباهت به باقیماندههای کلیساهای قرون وسطایی نیستند. دندانهای خراب و پوسیده به وسیلۀ سبیل و اجتناب از خندیدن پنهان میشوند. مردم چندان درگیر داشتنِ دندانهای سالم و مراقبت از آنها نمیشوند، هرچند خدمات دندانپزشکی، برخلاف امریکا، رایگان است. دراکولیچ مینویسد داشتن دندانهای سالم بسیار شخصیتر از آن بود که بدل به دغدغه شود. دغدغهی اصلی سرنوشت ملت است. امری بسیار کلی که بعد از مدتی باعث فراموش شدن مسائلی بسیار ساده میشود و چنین چیزی، امری فرعی به شمار میرود. در نوشتههای دیگر روایتهای جالبی از این دست دربارهی ناتوانی مردم از خرید پوشک و وضعیت آلوده و وخیم توالتهای عمومی نیز میخوانیم.
نویسندهی کتاب ورای تمام نوشتهها و روایتهایش از خطر تکرار تاریخ میگوید، از اینکه گذشتهی یک ملت فراموششدنی نیست و عوضکردن نام میدانها و خیابانها و تحریف و پاکسازی تاریخ چیزی را در واقع عوض نمیکند. از اینکه همچنان احتمال حضور دیکتاتور هست و فراموش کردن عامدانهی تاریخ میتواند به آن منجر شود. تاریخ سیاهچالهای نیست که آدمها گذشتهشان را در آن بیندازند و از دستش خلاص شوند. به نظر دراکولیچ آنچه بدان نیاز است، نه انقلاب سیاسی، بلکه انقلابی در شیوهی درک و دریافت خود آدمی است. این تحولی است که میتواند پاسخگوی مصائب انسانی باشد. گرچه این تحول نه خودبهخود، بلکه در زمانی طولانی به وقوع میپیوندد و بیش از هر پیشرفت و توسعهی سیاسی یا اقتصادی زمان میبرد.
کافه اروپا با ترجمهی زندهیاد نازنین دیهیمی در نشر گمان به فارسی منتشر شده است. این متن بر اساس نسخهی فارسی این کتاب نوشته شده است.