هفته بیست و دوم
سوگند به نفس و آنکه نیکویش آفرید، سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرد. هر کس در پاکی آن کوشید، رستگار شد و هر که آلودهاش کرد، ناامید شد.
شمس/10-7
خدایا! راستش را بگو، آیا تو آدمهای بد را بد خلق کردهای و آدمهای خوب را خوب. بعضیها میگویند سرنوشت هر کسی را روی پیشانیاش نوشتهاند. اگر اینطور باشد، هیچ کس، هیچ کاری انجام نمیدهد، مگر اینکه به سرنوشتش عمل میکند. اگر کسی گناهی کند، تقصیر او نیست، تقصیر توست که او را گناهکار خلق کردهای و اگر کسی خوب است و نیکوکار، کار مهمی نکرده، چون تو او را نیکوکار آفریدهای.
ولی من مطمئنم اینطور نیست؛ چون اگر این طور باشد همه حساب و کتابها به هم میریزد. دنیا جای مسخرهای میشود و ما هیچکاره میشویم. اگر اینطور باشد، امتحان و پیامبر و راهنمایی، پاداش و مجازات و بهشت و جهنم، همه و همه بیمعنی میشود.
ولی ما آدمیم و قرار است که انتخاب کنیم و فرقمان با همه موجودات سر همین است. انتخابهای ماست که مهم است. انتخابهای ماست که آدمها را از هم جدا میکند.
تو خوبی و بدی را کنار دستمان گذاشتهای تا ببینی ما کدام را برمیداریم. عقل هم به ما دادهای و قلبی که راه را نشانمان بدهد. پیامبرها را هم فرستادهای تا کمکمان کنند و ما مسیری را که به تو میرسد، بهتر تشخیص بدهیم. حالا اگر باز هم اشتباه کنیم، راه غلطی برویم و گم بشویم، دیگر تقصیر خودمان است.
من که فکر میکنم هر کس سرنوشتش را خودش مینویسد.
خدایا! تو چه میگویی؟ تو هم با من موافقی؟
یعنی توی این زندگی آدمها هیچکارهاند و فقط خداست که تصمیم میگیرد؛ بهنظر تو بد بودن یا خوب بودن آدمها دست خودشان است یا خداست که آدمها را خوب و بد میکند؛ تو چطور فکر میکنی؟ آیا میخواهی تصمیم بگیری، انتخاب کنی و زندگیات را بسازی، یا همه چیز را رها کنی و بگویی: «ربطی به من ندارد. این سرنوشت من است!»
عرفان نظرآهاری، نامه های خط خطی، چاپ بیست و پنجم، نشر صابرین