روز کریسمس، در رم برف بارید. و این مسئله تنها خوشی دخترهای شبانهروزی گریمالدی شد. همه آنها از پشت پنجرهها، حیاط را نگاه میکردند که چطور از برف سفید شده بود. برف به شدت باریدن گرفته بود. روی درختان نخل و درختان بامبو مینشست. درست مثل قطعات کوچک پنبه که آنها در طفولیت روی درختان کریسمس میگذاشتند. بهخاطر آن پیشامد غیرمترقبه، همگی در انتظار خبر خوش دیگری بودند. درست مثل زمان طفولیت، هنگامی که پشت در اتاق نشیمن به انتظار میایستادند و صبر و تحمل از دست میدادند. در داخل اتاق، پاپا داشت چراغهای کوچولو را به دور درخت میپیچید و مامان داشت هدیهها را در کاغذهای زرورق میپیچید.
ولی خوشی آنها، بسیار زودگذر بود. چندی نمیگذشت که همگی بار دیگر با مشکلات زندگی خود روبرو میشدند. وینکا، نامهای از پدرش دریافت کرده بود. نوشته بود که در اسپانیا اوضاع آرام است. از جنگ خبری نیست، در نتیجه دیگر لزومی نداشت که او در رم بماند و به تحصیلات خود ادامه بدهد: «از تصور ترک کردن اینجا خون در رگهایم منجمد شد. همهاش زیر سر زن پدرم است. شما قادر به درک آن نیستید، ولی بسیار وحشتانگیز است که تو ببینی دختری به سن و سال خودت، اکنون به جای مادرت، بغل پدرت میخوابد. ولی بعد، متوجه شدم که بیخودی دارم تقصیر را به گردن زن پدرم میاندازم. بهخاطر لوئیس است که نمیخواهم از این جا بروم. دیروز وقتی به او اطلاع دادم و گفتم: «از این جا میروم» او در جوابم گفت: «خوشا به حالت! هیچ فکر نمیکردم که به همین زودی مرا ترک کنی، ولی به صلاح توست که از این جا بروی» و همانطور که او این جملات را بر زبان میراند واقعا تصمیم گرفته بودم که به اسپانیا مراجعت کنم. فکر میکردم: «برای او بود و نبود من علیالسویه است» ولی بعد، برای پدرم نامهای نوشتم و گفتم که ترجیح میدهم در رم بمانم. غیظ شدیدی تمام وجودم را در خود گرفته بود. نوعی عصیان بهخاطر این که قادر نبودم کاری را که مایلم انجام بدهم. از خودم بدم میآید. این «من» من نیستم.» پس از صرف ناهار، با هم به گفتگو پرداختند. میخواستند بدان نحو، بعد از ظهر خالی و بیهوده، دیرتر سر برسد. کسی که در یک شهر تنها و غریب است روز کریسمس چه میتواند بکند؟ خواهر روحانی لورنتزا به آنها نزدیک شد و پیشنهاد کرد: بیایید آواز بخوانیم.
هیچ یک از آن ها باز نمی گردد
نویسنده: آلبا دسس پدس ناشر: ققنوس قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجودآلبا د سس پدس، هیچ یک از آنها باز نمی گردد، چاپ هفتم ،مترجم بهمن فرزانه، نشر ققنوس