
رمان مرد کوچک آرکانژِلسک، یک رمان با زبانی سوم شخص از ژُرژ سیمنون است که با نثری جذاب به روایت داستان عجیبی میپردازد. ژرژ سیمنون در این رمان با روایت یک معما از زندگی یک مرد مهاجر، مخاطب خود را به شکل هوشمندانه ای با خود همراه میکند.
این رمان نخستین بار درسال 1957 به زبان انگلیسی توسط هامییش همیلتون منتشر شده است. سیمنون در این اثر دست بر روی موضوعی گذاشته است که میتوان گفت از جذابترین موضوعات و دستمایهی بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان برای شروع خلق اثر هنریشان بوده است: معمای ناپدید شدن یک زن.
ژینا رفته است
یونس میلک (یا همان ژوناس، که تلفظ فرانسوی نام یونس است)، مردی است که والدین یهودی و روسیاش، که پناهندگانی از آرکانژل هستند، او را در یک شهر کوچک فرانسوی بزرگ کردهاند. ژوناس در حال حاضر صاحب یک کتابفروشی است و روزی همسرش ژینا ناپدید میشود.
این اولینبار نیست که ژینا ناپدید میشود، اما اینبار مجموعه تمبر های ارزشمند ژوناس را نیز با خود برده است. با عدم بازگشت ژینا و شروع شک و تردید همسایهها و سپس پلیس، کنترل ژوناس بر زندگیاش ضعیفتر میشود.
«برای خودش، برای حفظ عزت نفسش یا ترس از حرف مردم، نبود که اینطور خود را عذاب میداد؛ برای او بود. فرقی نمیکرد که تمبرها را برده بود. تمبرهایی که، به جزء ژینا، تنها چیزهایی بودند که در دنیا بهشان دلبستگی داشت. ژوناس وظیفهی خودش میدانست که از او دفاع کند. هنوز نمیدانست که در برابر چه. مخصوصاً، از امروز صبح، در معرض اضطرابی مبهم بود که کمابیش مانعش میشد از اینکه به دردش فکر کند. با گذر زمان، هر یک از احساساتش بیشک با وضوح بیشتری به چشم میآمد، و میتوانست موقعیت را تحلیل کند. در حال حاضر، مات و مبهوت، به اولویتهای فوری میپرداخت، و باور داشت که با عمل کردن به این روش از ژینا حمایت میکند. »
ژینا، همسر جوان و آزاداندیش مرد کوچک این داستان، او را ترک کرده است. ناگفته نماند که ازدواج آنها بدون عشق و بهطور مهندسی شدهای توسط خانوادهی همسرش شکل گرفته است. در حال حاضر آرامش ژوناس با ناپدید گشتن ژینا برهم خورده است و او به خاطر یک دروغ، ناگهان خود را مظنون به قتل او میبیند. آنچه بیشتر از همه چیز ژوناس را آزار میدهد، تنها ناپدید گشتن همسرش نیست. چون او قبلاً هم به او خیانت کرده است. چیزی که او را آزار میدهد بیشتر درک این واقعیت است: او در جامعهای که دوستش میدارد، یک بیگانه است.
«ژوناس از هیچکس متنفر نبود، حتی از بلشویکها که آمدنشان خانوادهاش را از هم پاشانده بود. اگر گاهی به دوسیا فکر میکرد، اغلب او را به شکل پری میدید تا موجودی واقعی. در ذهنش، دوسیا شبیه کسانی نبود که میشناخت؛ او نماد زنانگی شکننده و لطیفی شده بود که با تداعیاش اشک به چشمانش میآورد. »
ژوناس با وجود اینکه زندگی بیرونیاش عادی به نظر میرسید، اما اکنون درمییابد که یک خارجی، یک یهودی، و یک مرد تنها است. این موضوع به گونهای، زشتیِ ضد یهودیت را نشان میدهد و اشاره میکند که مهاجران گاهی اوقات هر چقدر هم که در کشور میزبان خود، ریشهدار و ادغام شده باشند، باز به خاطر خصومت دیگران احساس بیگانگی میکنند.
اندکی در باب اقتباس
این داستان برای مجموعهی درام رادیویی بی بی سی، با عنوان "درام بعداظهر بی بی سی رادیو 4" اقتباس شده است که اولینبار در 3 آگوست 2011 پخش شد. و استیون مک نیکول و فرانچسکا دایموند در آن بازی کردند.
اندکی در باب نویسندهی اثر
ژُرژ سیمنون، نویسندهی مشهور بلژیکی زادهی 13 فوریه 1903 بود. او به خاطر نوشتن رمانهای پلیسی شناخته شد. از او نزدیک به 500 رمان و شمار بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون، پدیدآور شخصیت کاراگاه ژول مگره، یکی از سرشناسترین کاراگاههای ادبیات پلیسی جهان است.
نوشته های ژرژ سیمنون به پنجاه زبان برگردانده شده است. از آثار مطرح او میتوان به مسافری که با ستارهی شمال آمد، تردید مگره، دیوانهای در شهر، مشتری شنبهها، نامزدی آقای ایر، مرحوم آقای گاله و ... اشاره کرد.
رمان های ژرژ سیمنون آمیزهای از پرداخت استادانه و کالبدشکافی هوشمندانهی روان انسانها است. وی ترسها، عقدههای روانی، گرایشهای ذهنی و وابستگیهایی را توصیف میکند که در زیر نقاب زندگی معمولی روزمره، پنهان هستند و ناگهان با انفجاری غیرمنتظره به خشونت و جنایت منجر میشود.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.