سرهای استفانی چالش جدیدی را برای علاقهمندان رومن گاری به وجود میآورد. نویسندهی لیدی ال و زندگی در پیش رو در سرهای استفانی دست به داستانسرایی با فرمی تازه میزند که شبیه به دیگر آثارش نیست: رمانی معمایی.
سرهای استفانی یکی از داستانهای کمترشناختهشدهی رومن گاری است. در میان هیاهویی که آثار دیگر او در طول تاریخ به وجود آوردند، سرهای استفانی دقیقاً همان بچهی بیسروصدا اما پر از حرفی است که کم به چشم میآید. در این قصهی ناشناختهی شاتان بوگات، اسمی که رومن گاری بهعنوان نام نویسنده برای سرهای استفانی برگزید، محل وقوع حوادث نه اروپا که خلیج فارس است و محل رخ دادن حوادث نیز سرزمینی خیالی به نام حدّان است؛ کشوری که بهتازگی از لوث وجود یک دیکتاتور خلاص شده و در اختیار دموکراتها قرار گرفته. اما بهواقع در از لوث دیکتاتوری حدّان پاک شده؟
استفانی
سرهای استفانی داستان جالبتوجهی دارد. قهرمانش زنی است به اسم استفانی؛ مانکنی مشهور در سطح جهان که به حدّان آمده است. تا مدتها نخواهیم دانست که چرا واقعاً او در اینجاست، اما کیست که نداند حکومت جدید برای بهبود چهرهی خود استفانی را به حدّان آورده است. استفانی چند مدتی در حدّان است. در تمام مدت حضورش در حدّان، استفانی با تقابل فرهنگی مواجه است. او زنی است غربی و آزاد که در سرزمینی حضور یافته که تازه چند روزی است از بند دیکتاتوری رها شده است. او تلاش میکند تا بهتدریج درکی مناسب از فضایی که به آن آمده است پیدا کند اما تناقضهای موجود در حدّان میتوانند معادلات ذهنی این دختر را به هم بریزند. تا اینجا، همهچیز مشخص است. قهرمان قصه و محیط همخوانی فکری ندارند، اما داستان جایی بغرنج میشود که استفانی برای بازگشت به آمریکا سوار هواپیما میشود.
«سرها»ی استفانی
«سرها»ی استفانی اشاره به چه چیزی دارد؟ این عنوان مبهم در کل متن میتواند سؤالی مهم باشد. آیا این عنوان ما را بهسمت اتفاقهای درون هواپیما سوق میدهد یا اینکه پرسش در نزد خودِ استفانی است؟ پاسخ به این سؤال میتواند از دو جنبه صورت بگیرد، اما نکتهای که در این نوشتار پررنگتر است پاسخ دوم است. پاسخ اول میتواند همانی باشد که پیشتر هم ذکر شد. عنوان کتاب میتواند به سرهای قطعشده در هواپیما اشاره داشته باشد. کسانی که بیگناه و احتمالاً در یک نسلکشی قربانی شدهاند و خاطرهی بریده شدن این سرها تا مدتها یا شاید تا آخر عمر ترومایی باشد برای استفانی. اما پاسخ دیگری که میتوان دنبال کرد بحثی است که به هویت استفانی و تضاد او در محیطی که با آن دمخور شده برمیگردد. استفانی بزرگشدهی غرب است. مانکن است. زیباست. او به خاورمیانه آمده تا در بهبود چهرهی یک کشور که بهتازگی رژیمش تغییر کرده مشارکت داشته باشد. این مشارکت اما در بلندمدت بیشتر از آنکه برای طرفین مثمرثمر باشد، برای استفانی بحثبرانگیز میشود. استفانی در نقطهی آغازین کتاب یک شخص غربی است. کسی است که آنچنان زندگیاش با درگیریهای جوامعی مثل جوامع خاورمیانه تنیدگی نداشته است و آنچنان تصور درستی از اوضاعواحوال حدّان ندارد. اما حدّان سرزمینی است خشن؛ جایی که اسماً دموکرات شده است و هنوز از ریشه خشن است. فکر در آن پرورش نیافته و تازه اول راه است.
هجوی بر دوری از دنیا
رومن گاری با خلق فضایی خیالی در دل خاورمیانه با لحنی کمابیش شوخ و با همان شگرد همیشگیاش با زبانی استعاری به نقد سیاستهای رایج در خاورمیانه میپردازد. او در 1974 این داستان را نوشت؛ یک سال پیشاز نوشتن زندگی در پیش رو. زبان گاری در سرهای استفانی آکنده است از نیشوکنایه. گاری در سرهای استفانی هجویهای علیه شیوهی مرسوم حکومتداری در کشورهای جهانسومی به دست خواننده میدهد. این هجویه در دل خود علاوهبر نقدی که به سیستمهای فاسد دارد مردمی را نقد میکند که با جهانشان فاصلهی بسیار گرفتهاند. نقد گاری در جایی به اوج میرسد که یکی از همین مردم کمتوجه را در مرکز مشکلات جوامع پیرامون قرار میدهد و این قرارگیری آغاز تغییر در زندگی اوست. استفانی با حضورش در حدّان است که پی به عمق فاجعه در خاورمیانه میبرد. سرهای استفانی تقابل شرق و غرب است. تقابل در سرزمینی شرقی که آرزوهای بزرگی دارد، اما احتمالاً تاریخ برایش تکرار میشود.