ورود به آوانگارد

متأسفم حلزون آبی!

معرفی نمایشنامه نفت نوشته‌ی الا هیکسون

پدرام عسکری
جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳

تاریخ نفت بیشتر از آن‌که با راحتی انسان سر‌و‌کار داشته باشد با خون و زجر او سروکارش افتاده. سال‌های بسیاری است که خاورمیانه صحنه‌ی کشاکش قدرت‌های بزرگ بر سر تصاحب منابع نفتی بوده. ما هر آن بیشتر به نفت وابسته می‌شویم و این اتفاق بسیار قابل‌اعتنایی است. نفت دریچه‌ای تازه به روی تمامی زندگی بشر گشود و از زمان اولین اسختراجش در 1859 در پنسیلوانیای آمریکا دیگر زندگی بشر شکل گذشته‌اش را پیدا نکرد.

صد‌وشصت‌و‌دو سال

نمایشنامه‌ی نفت نوشته‌ی الا هیکسون در پنج پرده نوشته شده است. پرسوناژهای پرده‌های دوم تا پنجم همان‌هایی‌اند که در پرده‌ی اول شاهدیم، با این تفاوت که هر پرده در تاریخی و شهری دیگر رقم می‌خورد، جز مکان پرده‌ی پنجم که همان مکان پرده‌ی اول است. پرده‌ی اول در کورن‌والِ انگلستان در سال 1889 اتفاق می‌افتد. در این پرده شخصی ناشناس به‌سراغ خانواده‌ای دست‌تنگ می‌رود و تلاش می‌کند تا زمین آن‌ها را بخرد تا انبار بشکه‌های نفتش کند. سپس، در پرده‌ی دوم، به تهران 1908 می‌رویم. مِی، قهرمان کل نمایشنامه‌ی نفت که در هر پنج پرده حاضر است، این بار در تهران مستخدم است و باید که به کارهای ضیافت برسد اما ورود ساموئل، یک ارتشی انگلیسی، شرایط را برای او و ایمی، دخترش، پیچیده می‌کند. پرده‌ی سوم ما را به همپستد انگلستان در سال 1970 می‌برد. حالا ایمی شخصی بانفوذ در حوزه‌ی نفت است که انقلابیان لیبیایی با او بر سر مذاکره برای کسب حق خود در‌خصوص نفت می‌نشینند. پرده‌ی چهارم در عراق 2021 است که مِی عضو پارلمان انگلستان شده و به عراق می‌آید تا ایمی را، که حالا با او در زاویه است،  با خود به خانه ببرد. پرده‌ی آخر نمایشنامه در همان کورن‌وال است. حال سال 2051 است و می بدون کمک ایمی نمی‌تواند قدم‌از‌قدم بردارد. هژمونی چین بر دنیا اتفاق افتاده و آن‌ها هستند که خود را بر جهان دیکته می‌کنند.

آنچه که درمورد نمایشنامه‌ی نفت بسیار مهم است این است که موضوع انتخابی‌اش تازه و جذاب است. الا هیکسون دست بر چیزی می‌گذارد که کمتر‌کسی به سراغش خواهد رفت و درخصوص چیزی صحبت می‌کند که قریب به صدوپنجاه سال است زندگی همه را تحت‌الشعاع قرار داده اما در هنر کم به آن توجه شده است.

هژمونی چین

شاید مهم‌ترین چیزی که درمورد نمایشنامه‌ی نفت به نظر برسد اتفاقی است که در پرده‌ی آخر رخ می‌دهد. حالا سال 2051 است و چینی‌ها هستند که سکان هدایت جهان را در اختیار گرفته‌اند. این دقیقاً همان پیش‌بینی‌ای است که نقل همه‌ی محافل در این سالیان بوده و همچنان هم به قوت خویش باقی مانده است. اما به نظر می‌آید نتیجه‌گیری نمایشنامه هیکسون در پرده‌ی پایانی، برخلاف موضوع مهم و پیچیده‌ای که انتخاب کرده، بسیار ساده‌انگارانه است. هنوز در زمانه‌ی فعلی با قطعیت نمی‌توان از افول هژمونی آمریکا و برآمدن چین به‌سادگی سخن گفت. فاکتورهای مختلفی که برای هژمون دانستن چین نیاز هستند هنوز خبر از هژمونی چین نمی‌دهند. از‌طرفی چین هم تمایلی به این مسئولیت پر‌زحمت در عرصه‌ی بین‌المللی ندارد. اما از‌سویی هیکسون خبر از چیزی در آینده هم می‌دهد که دور از ذهن نیست: چین احتمالاً آلترناتیو تازه‌ای برای نفت به دست بدهد.

مِی

بی‌شک قهرمان نمایشنامه‌ی نفت مِی است. با شجاعت در پرده‌ی اول سختی را به جان می‌خرد و در پرده‌های بعدی تغییر او را شاهدیم. پرده‌ی سوم نمایشنامه، جایی که فاروقِ لیبیایی برای مذاکره به منزل او می‌آید، اوج تغییر شخصیت مِی است. او حالا مادری سخت‌گیر و نگران است که به دخترش در تنش است و تلاش می‌کند تا شرایط مطلوبی بین خود و او بسازد اما در کسب این مهم تا آن موقع شکست خورده است.