تکپردهایهای داریو فو مجموعهای از پنج نمایشنامهی کوتاه و تکپردهای از داریو فو و همسرش، فرانکا رامه، است که به رشتهی تحریر درآمده است. در این پنج پردهی کوتاه، داریو فو بهشکل جالبی با زبان و فرم تئاتری طنز اجتماعی خود را ارائه میدهد. در هر پنج نمایشنامه، با روایتی از ماجراهای عجیب، طنز، گاهی تلخ و با لایههایی از مفاهیم و سیاستِ خاصِ داریو فو مواجه هستیم که در قالب و شکلی نو به مخاطب ارائه میکند.
داریو فو، نویسندهی ایتالیایی و برندهی جایزهی نوبل، دربارهی این آثار کوتاهِ خود میگوید: «یاد گرفتم به تحریکاتی که موجب تضعیف تئاتر میشوند، پاسخ ندهم. بدون دلسرد شدن، بدون پاسخ دادن به تحریکات، فقط برای اجرای مکرر نمایشها پافشاری کردم.»
دستگاه تخلیهی روحیه
در پردهی اول از این مجموعه، در شروع نمایشنامه، فرانکا در لباس مجری و معرفیکنندهی نمایش ظاهر میشود و مطالبی دربارهی این اجرا و شخصیتهایش ارائه میدهد.
در این پرده شاهد اتفاقات عجیب و گاهی دور از ذهن هستیم. آرمیدا بهعنوان کاراکتر اصلی با مونولوگی در بابِ زندگی خود نمایش را آغاز میکند. او در کارخانهای کار میکند که به تصور خودش در آن حقوق انسانی و اجتماعی شامل زنان نمیشود. او بهدنبال راهی میگردد تا بتواند از مدیر کارخانه انتقام بگیرد.
آرمیدا | حساب کی رو میرسی؟ تو، قبلاً حسابم رو رسیدی، دوتا از انگشتهام رو به خاطر کارِ تو از دست دادم... و میکه لینا هم دستش رو از دست داده اوه، اینجا چه مُهر خوبی هست... (روی مُهر را میخواند.) پرداخت شد... (روی پیشانی مدیر مُهر میزند.) فروخته شدی و اینم پول پرداختی ات! خوک کثیف حالا دیگه اصلاً شبیه خودت نیستی! |
این بشقاب آهنیه!
در پردهی دوم، شاهد خانوادهای هستیم که در آن بهشکلی هجوآمیز روابط خانوادگی را به تصویر میکشند. دعوای طنزآمیزی که پدر و مادر خانواده بر سر بشقابهای چینی دارند و رابطهی سورئالیستیِ پدربزرگ با بشقابهایی که نمیشکند نیز نمونهای از مهارتهای داریو فو در درامنویسی را نشان میدهد.
پدر | میبینی که چطور بچه ات رو تربیت کردی؟ شنیدی دربارهی اتللو چی گفت؟ این احمق نژادپرست! |
نوه | من نژادپرستم؟ |
پدر | بله، همین تو! از لحن حرف زدنت معلومه که مخالف سیاه پوستهایی!... شماها باند نژادپرست، خرابکار، شرور و معتادین! (ضمن گفتن این حرفها، یک بشقاب میشکند.) |
پیرمردها کِی به پرواز در میآیند؟
در پردهی سوم، شاهد وقوع ماجرایی عجیب هستیم. مرگ پیرمردهایی که توسط خویشانشان از پنجره به بیرون پرت میشوند. و عجیبتر جلوهی عادی این حرکت برای مردمیکه به تماشا ایستادهاند. داریو فو، با همین موضوع، بن اندیشهی نمایشنامهی خود را بر پایهی نقدهای اجتماعی و سیاسی پایهگذاری میکند.
فرانکا | شما مدیران مسئول، فکر میکنین فقط خودتون میتونین فکر کنین و فکرهای خوب فقط پیش شماست! انگار مردم کودن، بچه و عقب موندهان. فقط چیزهای سطحی و مسخره رو میفهمن... اون چیزهایی رو که توش فقط قهرمانِ خوب، زیبا، قوی و شکستناپذیر داره و هیچ چیز بد دیگه ای اطرافش نیست و یا اینکه اصلاً اگر هم وجود داره نباید دیده بشه چون این زشتیها، بدیها هیچ ربطی به اون زیبایی که شما توصیف میکنین، ندارن! |
بدون برق، بدون گاز
در این پرده شاهد شکل تازهای از نمایشنامهی داریو فو و فرانکا رامه هستیم. آنها در این اثر با حفظ کردن نام واقعیِ خود، بهشکلی زندگی زناشویی خود را با نشانههایی آغشته به طنزِ خاص خود، همراه با بیان مسئلهای مهم همچون برق و نقدی بر نبودن آن در عصر مدرنیسم، به تصویر کشیدهاند.
مطرح کردن مسائلی همراه با نقدهای تند و تیز اجتماعی از کارهای مهمیاست که داریو فو در نمایشنامههایش به آن پرداخته است.
داریو | ببینم، دیوونه نشدی؟ من رو خیلی به وحشت انداختی! |
فرانکا | الان به وحشت بیفتی بهتره تا موقعی که واقعاً یه اتفاقی بیفته! کار من رو بعداً متوجه خواهی شد، اونم وقتی برق بدون اطلاع قبلی بره... خاموشی مطلق... درست اونجاست که کوری و جایی رو نمیبینی... نمیدونی کجا بری... اما من به جاش... نگاه کن... من که تمرین دارم... میتونم بفهمم... که اینجا میزه... صندلیها... کُمد... (موقع حرکت با چشمهای بسته یک بطری شیشه ای را میاندازد و میشکند.) |
راهآهن بیچاره
پردهی پنجم روایتی از مواجههی یک خبرنگار با فرانکا، نگهبان و محافظ تیرک عبور قطار است. در این مصاحبه خبرنگار با سوالی که از فرانکا میپرسد، خودش و او را وارد چالشی بزرگ میکند.
خبرنگار | عجب فاجعهای!... ولی این مسئلهی دود سیاه، میتونه واقعاً واسهتون مشکلاتی درست کنه... |
فرانکا | اوه نه... من اصلاً اهل ناله و شکوه و از این حرفها نیستم... کافیه برگردم و یه نگاهی به اونهایی که بدتر از من هستن بندازم... یادگرفتم مشکلات رو این طوری حل کنم... غرق در اشک و ناله هم که باشیم باز هم گلایه نمیکنیم... نمیخوایم گناه کنیم و کفاره اش رو پس بدیم... به خاطر همینه که من رضایت دارم از چیزی که دارم. |
اندکی در باب نویسندهی اثر
داریو فو، زادهی 24 مارس 1926، از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر ایتالیا بود که علاوهبر نویسندگی به کارگردانی تئاتر، طراحی صحنه و لباس، بازیگری و آهنگسازی، سرایش ترانه، نقاشی و فعالیت سیاسی چپ نیز میپرداخت.
او برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال 1997 بود. او اغلب طراح صحنه، لباس، آهنگساز و بازیگر نمایشهای خودش بود. این نمایشها همگی واکنشهایی به رویدادهای سیاسی و اجتماعی ایتالیای معاصر هستند.
آثار فو به سی زبان، ازجمله فارسی، ترجمه شدهاند. از آثار مطرح او میتوان به مرگ تصادفی یک آنارشیست، یک زن عرب حرف میزند، نامزد، حساب پرداخت نمیشه، همه دزدها که دزد نیستند، نگهبان تقاطع جاده و راه آهن و جسدهای پستی اشاره کرد.