«ما به درون وحشت زنده بودن پرتاب میشویم.»
جملهای که آغاز روایت رنجهای مرد جوان این داستان است. شخصیتی که از دل رنج و تاریکی زاده شده و تصمیم به گذر از خاطراتی را گرفت که قلبش را سخت میآزرد. خاطرات پرستو روایت عصیان است، از دل جغرافیای زندان تن.
این اثر نگاهی تازه به اندوه و تهیشدگی دارد. اندوهی که هر روز سختتر از دیروز به جان آدمی میافتد و از دل آن انسان را بهسمت جنون و نیستی روانه میکند. جنونی که گاه به قیمت از دست رفتن همیشگی خود تمام میشود. تجربهای از نیستی، همزمان با زیستی متفاوت از آنچه که بودهایم و تصور میکردیم که در آینده خواهیم بود. تجربهی مرگی درونی که تمام احساسات آدمی را تحتتأثیر خود قرار میدهد.
«همهچیز از هشت ماه پیش شروع شد. داشتم غم عشق احمقانهای را تجربه میکردم که نگفتنش بهتر است. به رنجم شرمساری رنجم هم اضافه میشد. برای اینکه مانع چنین دردی بشوم، قلبم را از جا کندم. کار سادهای بود اما چندان مؤثر واقع نشد. مرکز درد باقی بود و همهجا مستقر میشد، زیروروی پوستم، توی چشمها و گوشهایم. حسهایم دشمنانم بودند که از یادآوری این داستان احمقانه دست برنمیداشتند. پس تصمیم گرفتم احساساتم را بکشم. کافی بود کلید داخلیاش را پیدا کنم و بیفتم توی دنیای نه سرد و نه گرم. این یک خودکشی حسی بود، شروع یک موجودیت جدید. از آن پس بود که دیگر درد نداشتم. دیگر هیچچیز نداشتم.»
داشتم یکجور نیستی را تجربه میکردم
خاطرات پرستو درمورد مرد جوانی از طبقهی متوسط جامعه است که در پی تغییرات درونی خویش و اتفاقاتی که از سر گذرانده تصمیم به بازیابی احساسات ازدسترفتهی خود گرفته و در پی این تصمیم دشوار به قتل روی میآورد.
قتلی که برای او لذتی اندوهبار را به همراه دارد. مرد جوان مأمور قتل افراد متفاوتی از جامعه است. و هیچ شناختی از قربانیان خود ندارد، گویی که در تمامی این قتلها خودش را بهنوعی قربانی خویش میبیند.
حس پوچی و تهیشدگی او را به این عمل کشانده است و روایت تازهای از رنج را در زندگی او رقم میزند. او بهدنبال کشف حقیقت و معنایی تازه در زندگی ازدسترفتهاش است. و برای رسیدن به این هدف دست به اعمالی خشونتآمیز میزند.
این اثر سرگذشت انسانهایی است که بهسبب حس رهاشدگی و تهیشدگی میتوانند از یک انسان معمولی به قاتلانی بی رحم تبدیل شوند.
«تن بد نیست، روح است که بد است. تن همان خون است: خالص. روح همان مغز است: چربی. چربیِ مغز است که بدی را ابداع کرده. شغل من عبارت است از بدی کردن. اگر با اینهمه گستاخی انجامش میدهم به سبب این است که دیگر تنی ندارم تا به روحم لگام بزند.»
دربارهی من حرف میزدند اما هیچکس نمیدانست من کیام
او در روند قتلهای زنجیرهای خود با پرستویی مواجه شد که احساسات خاموش و ازدسترفتهاش را بهیکباره به او بازگرداند. شبیه به نوری که در تاریکی میتابد و انسان را از خوابی طولانی بیدار میکند.
او در تلاش برای فهمیدن حقیقت زندگی آن دختری که کشته بود، کمکم حقیقت فعلی خودش را فراموش کرد. داشت از خاطر میبُرد که یک قاتل است. و در این مرحله نیز دوباره دست به عصیانی دیگر زد.
«در پایان تیرانداز ماهر بودن به هیج دردم نخورد جز اینکه مرا به هدفی عالی برای نشانهگیری تبدیل کرد. پرستو کمتر از یک دقیقه به من نگاه کرد اما تیر نگاهش به قلب هدف خورد. بعد از اینکه چاهکن درچاه افتاد، قاتل هم مقتول شد. من میپذیرم برای حفظ رازی که در نمییابم بمیرم. برایش توضیحی هم ندارم: این یک عمل اعتقادی است.»
اندکی در باب آملی نوتومب
آملی نوتومب نویسنده بلژیکی و فرانسوی زبان، زادهی 9 ژوئیهی 1966 در ژاپن است. نوتومب تا کنون برندهی چندین جایزهی ادبی بوده است. او همچنین عضو هیئت داوران جایزهی دسامبر است. رمان عطش او که لقب انجیل به روایت نوتومب را نیز به آن دادهاند یکی از سه نامزد نهایی جایزهی گنکور در 2019 بود. در سال 2021 نیز رمان اولین خون برندهی جایزهی رنودو شده است.
آثار او امروزه در زمرهی پرفروشترین کتابهای ادبی فرانسه به شمار میرود. این نویسنده در ساختار نوشتههای مدرن خود از عناصر گوناگونی مانند اسطوره، فلسفه و ادبیات کلاسیک استفاده میکند. از آثار مطرح او میتوان به بهداشت قاتل، خرابکاریهای عاشقانه، آرایش دشمن، ریشآبی، عطش، راهنمای روح، پدرکشی اشاره کرد.