ورود به آوانگارد

راوی انسان‌های تنها و سرخورده

معرفی کتاب نوستالژی جای دیگر نوشته‌ی رضا حائری

محمدرضا ثامن نسب
چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳

سهراب شهید ثالث (1377-1323) از چهره‌های نام‌آور تاریخ سینمای ایران است؛ کارگردانی که با ساخت فیلم‌هایی همچون‌ یک اتفاق ساده و طبیعت بی‌جان در اوایل دهه‌ی 1350 نقش مهمی در پپیشبرد و گسترش موج نوی سینمای ایران ایفا کرد. فیلم‌هایی با داستان‌ها و مضامین بسیار انسانی که فقر و از‌خود‌بیگانگی انسان‌ها را بر زمینه‌ی سینمایی مینیمالیستی به تصویر می‌کشد. اما این دو فیلم همه‌ی کارنامه‌ی پُربار شهید ثالث را در بر نمی‌گیرند. بخش بیشتر و مهمی از زندگی سینمایی او در کشور آلمان گذشته است. سهراب شهید ثالث در سال 1355 به آلمان مهاجرت کرد و موفق به تولید بیش از چهارده فیلم و مستند در آن کشور شد. در بیشتر مصاحبه‌ها و تحلیل‌ها بر سینمای شهید ثالث، آثار آلمانی این کارگردان کمتر نقد و بررسی می‌شوند و بیشتر دو فیلم ابتدایی کارگردانی او مورد‌بحث بوده است. کتاب نوستالژی جای دیگر به خواننده امکان آشنایی بیشتر و بهتری از کارنامه‌ی فیلم‌سازی شهید ثالث در آلمان به دست می‌دهد. کتاب شامل‌یادداشت‌ها و نامه‌های شخصی شهید ثالث و نقد‌هایی است که منتقدان سینمای آلمان بر آثار سینمایی او نوشتند.

تعطیلات طولانی شهید ثالث

سهراب شهید ثالث در سال 1979 مستندی به نام تعطیلات طولانی لوته آیزنر ساخته است. او در این مستند زندگی هنری لوته آیزنر مورخ نامدار تاریخ سینما و از بنیان‌گذاران سینما تک فرانسه را به تصویر کشیده است. لوته آیزنر در دوران فاشیسم آلمانی برای تعطیلات به پاریس می‌رود اما به‌دلیل ‌یهودی بودن تا بعد ‌از سقوط رژیم نازی به آلمان برنمی‌گردد. این فیلم به‌نوعی پرتره‌ای از زندگی شهید ثالث هم می‌تواند باشد. سهراب شهید ثالث در سال 1355 ایران را به مقصد آلمان ترک می‌کند و تا آخر عمر به ایران برنمی‌گردد. او از سال 1975 تا 1990، با وجود همه‌ی سختی‌ها و مشکلات، موفق به ساخت بیش از چهارده فیلم و مستند در سینمای آلمان می‌شود. در کتاب نوستالژی جای دیگر با استفاده از ‌یادداشت‌های شخصی وی می‌توان گوشه‌ای از احساسات و زیست هنری او را در آلمان درک کرد. در صفحه‌ی 72  تعدادی از‌ یادداشت‌های او را می‌خوانیم:

“یکشنبه 27/2/1977

وقتی از کشورم خارج شدم این حس را داشتم که انگار در آن‌جا نیز مهمان بودم. حتی در کشورم هم حس غربت  داشتم.

7/3/1977

وقتی از بیرون به خانه برمی‌گردم حس می‌کنم در خانه‌ی خودم هم مهمانم. حتی در آپارتمان خودم هم احساس غربت می‌کنم.”

واقعیت تلخی که با مطالعه‌ی این ‌یادداشت‌ها متوجه می‌شویم این است که سهراب شهید ثالث با وجود همه‌ی آثار هنری و ساخت فیلم‌های متعدد در آلمان و کسب جوایز از جشنواره‌ها از سوی جامعه‌ی هنری و فرهنگی آلمان به‌عنوان ‌یک بیگانه و مهاجر در نظر گرفته می‌شده است. سهراب شهید ثالث در همه‌ی عمر فیلم‌سازی خود در تلاش بوده است تا به ‌یک سینماگر بین‌المللی و جهان‌وطنی تبدیل شود که در آثارش بحران‌ها و و رنج‌های انسانی فراتر از مرزهای میهنی را بیان کند. به همین دلیل است که در آثار آلمانیِ او نشانی از نوستالژی و دل‌تنگی برای وطن نمی‌بینیم. برای شهید ثالث، نوستالژی وجود دارد اما برای رنج‌ها و تنهایی‌های بشر. هدفی که از همان ابتدا سعی بر ترسیم و ادامه دادن آن داشت را «ثبت زندگی» و «زیست انسان‌های تنها و طرد‌شده ‌ا‌ز‌ جامعه» می‌دانست، آرمانی که با سرسختی و مشقت فراوان تا انتها به آن در سینمای خود وفادار ماند. در ‌یکی از نامه‌های شهید ثالث به عموی خود می‌نویسد:

«از من پرسیده‌اید دل‌خواه من چیست؟ من می‌خواهم این زندگی را با تمام رنج با تمام مصائب و دشواری‌هایش به صورتی روی نوار متحرک و فیلم درآورم.»

در آثار آلمانی شهید ثالث نیز این هدف به‌صورت جدی و تلخ‌تر دتبال می‌شود. در فیلم نظم ‌یک مرد معترض به نهاد‌های اجتماعی که تنها و طرد شده است به‌تدریج به‌یک بیمار روانی تبدیل می‌شود. در فیلم در غربت زندگی دشوار و خالی از معنای کارگران ترک شاغل در آلمان را بررسی می‌کند. در فیلم سینمایی هانس، نوجوانی از آلمان به زندگی‌ یهودیان سرکوب‌شده در جامعه‌ی چکسلواکی بعد‌از جنگ جهانی دوم می‌پردازد. . حتی در مستندی که از زندگی آنتون چخوف، نویسنده‌ی نامدار روس، ساخته است چهره و تصویر ‌یک نویسنده‌ی رنجور و تنها را می‌بینیم.

فیلم نظم (Ordnung) (1980) به کارگردانی سهراب شهید ثالث

در صفحه‌ی 291 در مصاحبه با فرهاد فرجاد، از دوستان نزدیک شهید ثالث در آلمان، می‌خوانیم:

«اون نماینده‌ی شکست بود. ولی طرفدار شکست‌خوردگان بود. هیچ امیدی به پیروزی شکست‌خوردگان نداشت. تیپش این بود. بعضاً‌ یک حرف‌هایی می‌زد (که حزبی شده بود) اصلاً با واقعیت خودش نمی‌خوند.»

جهان فیلم‌های شهید ثالث جهان رویارویی‌ها نیست، جهان کنار آمدن است. همسویی با آنچه که رخ داده و مسیر هوای تازه را بسته است. او امید بیهوده نمی‌دهد، در مقابل از هر نوستالژی نیز پرهیز می‌کند. اگر همین آثار دو دهه پیش‌تر خلق شده بودند، بعید بود که شخصیت‌هایشان این‌همه غریب و منزوی و تنها جلوه کنند. این درست است که آن‌ها با وضعیت بغرنج معاصر کنار آمده‌اند، اما به‌رغم اکثریت خاموش اطرافشان مؤمنانه به آن دل نبسته‌اند. تنهایی دردآور ‌یکایک این اشخاص نیز از همین بابت است.

مطالعه‌ی کتاب نوستاژی جای دیگر فرصتی است که با ابعاد کمتر‌ شناخته‌شده‌ی سهراب شهید ثالث آشنا بشویم، شاید بتوانیم تنهایی خودمان را در آیینه‌ی تنهایی شهید ثالث ببینیم.