ورود به آوانگارد

مادربزرگ، من آن‌ها را می‌خواهم

معرفی کتاب آن کفش‌ها نوشته‌ی ماریبت بولتز

مائده ذوالفقاری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳

داستان از زبان جرمی نقل می‌شود. او پسرکی است که رویای خرید یک کفش سیاه با دو خط سفید را دارد. آن­ها کفش‌های معمولی نیستند؛ همه­‌ی بچه‌های کلاس جرمی از آن کفش‌ها خریده‌اند و فقط اوست که از آن کفش‌ها ندارد. روزی مسئله را به مادربزرگش می‌گوید و مادربزرگ در پاسخ به او می‌گوید: «مهم نیست چه می‌خواهی، مهم این است چه چیزی لازم داری.»

زمستان است و چیزی که پسرک نیاز دارد یک جفت چکمه‌ی گرم است و مادربزرگ برایش می‌خرد. با این­حال هر روز که چشمش به کفش‌های هم‌کلاسی‌هایش می‌افتد بیشتر به آن کفش‌ها فکر می‌کند. روزی در بازی فوتبال مدرسه کفش‌هایش پاره می‌شوند و معلم به او یک کارتن نشان می‌دهد که در آن وسایل و لباس‌هایی است که برای کمک به کودکان نیازمند است. یک جفت کفش آبی که روی آن شخصیت‌های کارتونی است به شماره‌ی پای چرمی می‌خورد اما جرمی ناراحت است. تمام فکر او پیش کفش‌هایی است که همه دارند. وقتی وارد کلاس می‌شود هم‌کلاسی‌هایش با نشان دادن کفش‌های جرمی بلند بلند به او می‌خندند؛ تنها کسی که به او نمی‌خندد آنتونی است.

بعد از آن روز مادربزرگ تصمیم می‌گیرد با پس‌اندازی که جمع کرده آن کفش‌ها را برای جرمی بخرد. آن­ها خوشحال و خندان به سمت فروشگاه می‌روند و مادربزرگ به محض دیدن قیمت کفش‌ها لبخند از صورتش محو می‌شود. آن کفش‌ها خیلی گران‌اند. هر دو تصمیم می‌گیرند به فروشگاه‌های خیریه‌ی سطح شهر سر بزنند تا شاید کسی آن کفش‌ها را آن­جا با قیمتی ارزان­تر گذاشته باشد. آن کفش‌ها پیدا می‌شود اما برای جرمی کوچک‌اند. مادربزرگ بابت کفشی که اندازه‌ی نوه‌اش نیست پولی نمی‌دهد اما جرمی خودش با پول خود آن‌ها را می‌خرد. وقتی فردای آن روز آن‌ها را در مدرسه می‌پوشد تمام پا و انگشتانش زخم­ می‌شوند. روز بعد در کلاس درس متوجه کفش‌های آنتونی می‌شود. کفش‌هایش پاره و کهنه‌اند.جرمی به فکر فرو می‌رود و بعد از این‌که آنتونی به خانه‌شان می‌آید و آن کفش‌های سیاه با دو خط سفید را می‌بیند با ذوق و تعجب به آن‌ها نگاه می‌کند. کفش‌ها کاملاً اندازه پاهای آنتونی است. جرمی همچنان دلش نمی‌آید کفش‌ها را به آنتونی بدهد اما به محض این‌که آنتونی به خانه برمی‌گردد بالاخره تصمیم خود را می‌گیرد و یواشکی کفش‌ها را به در خانه‌ی آنتونی می‌برد. فردای آن­ روز آنتونی مشغول پز دادن کفش‌ها است و برف می‌بارد. در برف و سرما موقع پوشیدن چیست؟ چکمه!

چرا خواندن کتاب آن کفش‌ها برای کودکان و والدین ضروری است؟

جدا از نکات مهم و کلیدی در رابطه با تربیت درست کودکان در چنین موقعیت‌هایی نویسنده به معرفی فروشگاه‌های خیریه در سطح شهر پرداخته است. فروشگاه‌هایی که افراد می‌توانند با قیمت‌های خیلی کمتر، لباس یا وسایل مورد نیاز خود را خریداری کنند. همچنین در ایران نیز خیریه‌هایی وجود دارند که می‌توان به آن‌ها لباس‌های تمیز و سالمی که دیگر نیازی به آن‌ها نداریم اهدا کنیم. خواندن این کتاب برای کودکان باعث درک احساس همدلی می‌شود و چگونگی کمک به دیگران را به آن‌ها می‌آموزد.

آموزش شیوه‌ی رفتار ما به عنوان یک کودک با هم‌سالانمان که خانواده‌ی ثروتمندی ندارد از نکات برجسته کتاب است، این‌که ما نباید کودکی را در کلاس و مدرسه بابت چیزی که پوشیده مسخره کنیم. این کتاب بسیار مناسب کودکانی است که به تازگی مدرسه را شروع کرده‌اند. همچنین مناسب والدینی است که فرزندشان هر آنچه دیگران دارند را می‌خواهد و شیوه‌ی برخورد مادربزرگ جرمی با خواسته‌ی او شاید موقعیتی آشنا برای والدین باشد؛ موقعیتی که باید خیلی منطقی و بدون آسیب زدن به احساسات کودک با او صحبت کنند و زیر بار حرف فرزند نرفت. چرا که هر خانه و خانواده قوانینی دارد که پایبندی به آن مهم است.

چگونه با حسادت و تمامیت‌خواهی در کودکان برخورد کنیم؟

نکته‌ی مهم دیگری که این کتاب به آن پرداخته است تقلید و تکرار یک رفتار از حسادت است. این رفتار باعث می‌شود خانواده‌هایی که توان خرید اضافه برای فرزندشان یا چیزی که فرزندشان فعلا به آن نیاز ندارد را ندارند؛ احساس شرمندگی کنند و در مقابل به فکر راهکاری برای مواجهه با این رفتار کودکشان باشند.

حسادت و تمامیت‌خواهی در کودکان امری شایع است که خانواده‌ها می‌توانند بدون آن‌که احساسات کودک را نادیده بگیرند با مذاکره و توضیح قوانین به کودک این احساس را از او دور کنند.

درباره نویسنده و تصویرگر آن کفش‌ها

ماریبت بولتز، نویسنده‌ی این کتاب معلم پیش دبستانی است و داستان‌های زیادی برای کودکان نوشته است. داستان جرمی را از ماجراهایی که با کودکان گذرانده، الهام گرفته. خودش می‌گوید: «من تحت تأثیر بخشندگی کودکان و میلی که برای تقسیم داشته‌هایشان حتی در شرایط سخت دارند، قرار می‌گیرم. این رفتارهای فداکارانه به زندگی شکل زیباتری می‌دهد.»

نوا جونز، تصویرگر کتاب درباره‌ی داستان می‌گوید: «من کاملاً احساس جرمی را درک می‌کنم و می‌دانم که خواستن چیزی که بقیه دارند و تو نداری، چه حسی دارد. من هم نسبت به مجسمه یک کونگ­فو­کار همین احساس را داشتم.»

نشر هوپا با همکاری آژانس ادبی کیا در چهارچوب قانون بین‌المللی حق انحصاری نشر اثر (copyright) امتیاز انتشار ترجمه فارسی این کتاب را در سراسر دنیا با بستن قرارداد از ناشر آن (Walker Books) خریداری کرده است.